عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

۹۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

چنین رفتاری در نزد سیاستمداران عادی، نوعی ساده لوحی و ضعف سیاسی شمرده می شود اما در نظر سیاستمداران الهی- که هدفی عالی و برتر از لذت و شهوت و معیشت و شهرت دارند- امری شایسته و ستودنی و بلکه ضروری و لازم و مطابق با اهداف متعالی و اصول انسانی است و نهایت فطانت و بصیرت را نشان می دهد.

«مغیره بن شعبه» از سیاستمداران معروف عرب اما سیاستمداری شیطانی است و نه سیاستمدار الهی، به این جهت، مثل «ماکیاول» اعتقاد دارد که هدف، وسیله را توجیه می کند و بر آن اساس عمل می کند و به دیگران نیز توصیه می نماید. وی در آغاز خلافت و امامت امیرالمؤمنین علی(ع) به نزد ایشان آمد و گفت: من اعتقاد دارم که بهتر است اکنون درباره معاویه هیچ سخنی نگویی و هیچ اقدامی ننمایی، بگذار فعلا باقی باشد، وقتی که حکومتت خوب استقرار یافت، آن وقت می توانی او را عزل کنی.

امیرالمؤمنین علی(ع) با قاطعیت این نظر را رد کرد و فرمود: معنای این کار- سکوت- آن است که در این مدت محدود، معاویه را صالح و شایسته می دانم، در حالی که چنین نیست و من هرگز او را صالح نمی دانم و نمی توانم دروغ بگویم.

استفاده از روش نامشروع به هیچ قیمتی درست نیست و به بیان امیرالمؤمنین علی(ع):

«... والله لو اعطیت الاقالیم السبعه بما تحت افلاکها علی ان اعصی الله فی نمله اسلبها جلب شعیره ما فعلته...»، به خدا سوگند! اگر اقلیمهای هفت گانه با هر آنچه در زیر آسمانهایش دارد، به من داده شود تا خدا را معصیت کنم و پوست جویی را از مورچه ای بگیرم، هرگز نمی پذیرم و چنین کاری را نمی کنم...

محدث عالیقدر، مرحوم حاج میرزا حسین نوری- رضوان الله علیه- به خوبی توضیح داده است که قول به «جواز استفاده از دروغ در مقام عزاداری» خلاف ضرورت دین و مذهب است و اگر چنین امری درست باشد، سبب آن می گردد که بسیاری از محرمات الهی تبدیل به مباح و بلکه مستحب شود! در حالی که حرمت افعالی چون غیبت و... ابدی است و تا قیامت باقی است و از سویی دیگر، طاعت و عبادت الهی را هرگز نمی توان با چیزی که سبب غضب و سخط خداست، به دست آورد و استحباب در جایی می آید که اصل عمل جایز و مباح باشد و بنابر آنچه گذشت، برای سوگواری و عزاداری بر شهادت حضرت سیدالشهدا(ع) نیز نمی توان از روش نامشروع مثل دروغ و... استفاده کرد.

در حماسه حسینی، گریه و گریاندنی ارزش دارد و سبب قرب الهی است که از راه درست و شرعی و مباح صورت پذیرد و هرگز با گناه، نمی توان به خدای تعالی تقرب جست و با معصیت نمی توان به فضیلتی دست یافت. ¤ جمع بندیپاسخ به سؤالی که در آغاز مقاله مطرح شد و جمع بندی و نتیجه گیری از فرمایشات و سیره حضرت امیرالمؤمنین(ع) چنین می شود که: هدف، هرگز وسیله را توجیه نمی کند و باید برای رسیدن به اهداف، از ابزار و روشهای مباح و مشروع و مجاز استفاده کرد و طاعت و قرب و رضای الهی را هرگز نمی توان با معصیت و گناه تحصیل نمود.   ... پایان ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۴:۲۵
یه بنده خدا

الگوی اصول گرایی برتر:

اما در بین سیاستمداران تاریخ، به ندرت کسانی یافت می شوند که با اعمال و رفتار خود، اخلاق و اصول متعالی انسانی را پاس داشته اند و عملکرد آنان گواهی می دهد که «هدف» هرگز «وسیله» را توجیه نمی کند و برای تأمین اهداف عالی و مقدس نیز باید از ابزار و وسیله های اخلاقی، انسانی و مشروع استفاده کرد. بی تردید یکی از مهم ترین سیاستمداران جهان و اسوه های انسانیت، حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) است.در مقاله حاضر در صدد آنیم که نظر و سیره آن بزرگوار را در این موضوع بررسی کنیم. روشن است که تاریخ هیچ موردی را سراغ ندارد که در آن، حضرت علی(ع) از روش غیرانسانی و خلاف اخلاق و شرع استفاده کرده باشد. این سخنی است که جملگی بر آنند و دوست و دشمن به آن اعتراف دارند و حتی غیرمسلمانانی چون «جرج جرداق» مسیحی نیز امیرالمؤمنین(ع) را اسوه انسانیت می شمارند و او را «صدای عدالت انسانی» می نامند، این درحالی است که امام علی(ع) دشمنان بسیاری داشت و دارد و بلکه از پردشمن ترین انسانهای روی زمین است و دشمنان از راه های گوناگون سعی در تخریب شخصیت ایشان داشته و دارند، اما با این همه، آن قدر گفتار و رفتار و سیره امیرالمؤمنین علی(ع) پاک و پیراسته و خدایی و اخلاقی بود که تاکنون- و پس از گذشت حدود 14قرن از عصر ایشان- احدی نتوانسته است حتی یک مورد را نشان دهد که در آن، امیرالمؤمنین(ع) برای رسیدن به هدف، از روش و شیوه غیرانسانی و اخلاقی و شرعی استفاده کرده باشد و بلکه در تاریخ، موارد فراوانی ذکر شده است که در آن، امیرالمؤمنین(ع) به خاطر مراعات اصول اخلاقی و انسانی و شرعی، دچار محرومیت و مشکلات اجتماعی و... شده است و هرگز به هیچ زشتی و بدی و شیطنتی آلوده نشده است.

این در حالی است که امیر المؤمنین(ع)،بعضی از روشها را بهتر از هر انسانی می دانست و به همه چیز آگاهی داشت و به تعبیر خودش: «والله ما معاویه بأدهی منی و لکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیه الغدر لکنت من أدهی الناس و لکن کل غدره فجره و کل فجره کفره و لکل غادر لوأ یعرف به یوم القیامه و الله مااستغفل بالمکیده و لا استغمز بالشدیده».

 به خدا قسم! معاویه از من زیرک تر نیست، اما فریبکاری و خیانت و معصیت می کند و اگر مکر و فریب ناپسند نبود، من از زیرک ترین مردمان بودم، ولی هر بی وفایی، گناه است و هر گناه، ناسپاسی و برای هر فریبکاری، پرچمی است که با آن در روز قیامت شناخته می شود. به خدا قسم! من به وسیله مکر، غافلگیر نمی شوم و در سختی ها، ناتوان و عاجز نمی گردم.و این گونه است که پس از بیعت مردم مدینه در سال 35هجری، امیرالمؤمنین(ع) در اولین سخنرانی، با کمال صداقت و صراحت و قاطعیت می فرماید: «ذمتی بما اقول رهینه و أنابه زعیم ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوی عن تقحم الشبهات. الا و ان بلیتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث الله نبیه(ص) و الذی بعثه بالحق لتبلبلن بلبله و لتغربلن غربله و لتساطن سوط القدر حتی یعود اسفلکم اعلاکم و اعلاکم أسفلکم و لیسبقن سابقون کانوا قصروا و لیقصرن سباقون کانوا سبقوا. و الله ما کتمت وشمه و لا کذبت کذبه و...»

ذمه من، گرو سخنانی است که می گویم و تمام آن را ضامنم، کسی که عبرتهای روزگار، مسائل و پیشامدهای آینده را برایش آشکار سازد، تقوا او را از فرو رفتن در گرداب شبهه ها بازمی دارد. بدانید که بلای شما، بازگشته است، مانند آن امتحانی که در روز بعثت رسول الله(ص) بود. سوگند به آن کسی که او را به حق مبعوث کرد، به هم خواهید خورد و غربال خواهید گردید و جدا خواهید شد تا پایین ترین بالاترین و بالاترین، پایین ترین شود و جلو خواهند افتاد، کسانی که عقب مانده اند و عقب خواهند ماند، پیشتازانی که جلو افتاده اند. به خدا قسم! هرگز حقیقتی را پنهان نکردم و هیچ گاه دروغی نگفتم...چنانچه ملاحظه می فرمایید، امیرالمؤمنین(ع) از همان آغاز زمامداری، صادقانه و آشکارا، برنامه آینده خود را بیان می دارد و به هیچ وجه حاضر نیست که مانند مدعیان سیاست و کیاست و ذکاوت، مردم را فریب دهد و با وعده های دروغین، آنان را جذب کند و بلکه حق را آن گونه که هست، بازمی گوید و انتخاب را به مردم وامی گذارد، با آنکه بهتر از هر کسی می داند که مردم، چه برخوردی خواهند کرد و «ناکثین» و «قاسطین» و «مارقین» چه نقشه و عملکردی خواهند داشت. امیرالمؤمنین علی(ع) به نیکی می داند که سرانجام و فرجام کار چیست، اما چون عبد خداست، همان راهی را می پیماید که خدا می پسندد و خود را مأمور به تکلیف شرعی می داند و نگران آن نیست که نتیجه چه می شود و این و آن می پسندند یا نه؟ آری، این تقوای الهی و رعایت اخلاق و انسانیت بود که او را از به کارگیری شیطنتها و حیله ها و نیرنگها و ارتکاب زشتی ها و بدی ها بازداشت و این یاد خدا و روز قیامت بود که او را پاک و پیراسته ساخت. و به دلیل همین خداپرستی و تقوای الهی است که با شگفتی می پرسد: «أتامرونی أن أطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه؟! والله لااطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السما نجما...»

 آیا می خواهید پیروزی را به وسیله ستم بر رعیت تأمین کنم؟! هرگز نمی شود. به خدا سوگند! تا روز و شب باقی است و ستاره ها در آسمان می درخشد، چنین روشی پیشه نخواهم کرد... هرگز از ابزار نامشروع استفاده نخواهم کرد. یعنی چنین نیست که برای رسیدن به پیروزی، استفاده از هر وسیله و روشی روا باشد، بلکه تنها و تنها باید از روش خداپسندانه و ابزار مشروع بهره گرفت. بنابراین برخلاف نظر «ماکیاول»، از دیدگاه امیرالمؤمنین علی(ع) هدف هرگز وسیله را توجیه نمی کند. عملکرد امیرالمؤمنین علی(ع) در طول زندگی، شاهدی صادق بر ادعای مذکور است که آن را به بهترین صورت ثابت می کند. از جمله دقت و تأمل در شورای شش نفره خلافت و نظر خاص امیرالمؤمنین علی(ع) در این زمینه، درسی آموزنده است. در حساس ترین لحظه نیز حضرت علی(ع) بر راستگویی و صداقت پایدار و استوار است و هرگز در فکر دروغ و حیله گری نیست. عبدالرحمن بن عوف به امیرالمؤمنین(ع) عرض می کند: اگر قول می دهی که به سیره شیخین- ابوبکر و عمر- عمل کنی، من به شما رأی می دهم. امام علی(ع) می داند که با رأی «عبدالرحمن بن عوف» می تواند به خلافت برسد، اما برای به دست آوردن رأی عبدالرحمن، هرگز راه دروغ و ناجوانمردی را پیش نمی گیرد و به هیچ وجه حاضر نیست برای رسیدن به قدرت و حکومت، به فریب و خدعه آلوده شود و به این جهت بی هیچ تردید و شبهه ای تصریح می کند که تنها به کتاب خدا و سنت رسول اکرم(ص) و اجتهاد خودش عمل می کند و شرط عبدالرحمن بن عوف را با قاطعیت مردود می داند.

ادامه دارد...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۸:۱۸
یه بنده خدا


در بین سیاستمداران تاریخ، به ندرت کسانی یافت می شوند که با اعمال و رفتار خود، اخلاق و اصول متعالی انسانی را پاس داشته و عملکرد آنان گواهی دهد که «هدف» هرگز «وسیله» را توجیه نمی کند و برای تأمین اهداف عالی و مقدس نیز باید از ابزار و وسیله های اخلاقی، انسانی و مشروع استفاده کرد. بی تردید یکی از مهم ترین سیاستمداران جهان و اسوه های انسانیت، حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) است

مقاله حاضر در مقام آن است که نظر و سیره آن بزرگوار را در این موضوع بررسی نماید.

¤ ضرورت و اهمیت بحث

این، یکی از مهم ترین سؤالهایی است که در فلسفه سیاسی برای نخبگان جامعه و عموم مردم مطرح است.

این پرسش برای همگان مهم است و مردم کوچه و بازار نیز با زبان خاص خود در صدد یافتن جواب آن هستند. این سؤال را به تعبیر روان تر و روشن تر می توان چنین بیان کرد  آیا برای رسیدن به مطلوب و

 مقصود خود، می توانیم هرگونه ابزار و وسیله ای را به کار ببریم؟ به بیان دیگر، اگر هدفمان خوب باشد، آیا می توان برای رسیدن به آن، از وسایل بد و پلید هم استفاده کرد؟

مثلا هدف شخصی آن است که مردم را شاد کند، آیا برای این کار می تواند از هر روشی مثل دروغ و... بهره بگیرد؟ یا آنکه کسی می خواهد به قدرت و حکومت برسد، آیا به این جهت، می تواند از نیرنگ و فریب استفاده کند؟ و...

نمونه ها و مصادیق عینی:

 نظر واقعی و عملکرد بسیاری از سیاستمداران دیروز و امروز چنین بوده و هست که آری، هدف، وسیله را توجیه می کند و به کار بردن هر وسیله ای هر چند ضداخلاق و دین و انسانیت باشد، برای تأمین هدف رواست و «الغایات تبررالمبادی» و «خذ الغایات و اترک المبادی».

 این نظر هر چند بسیار عجیب و تأسف آور است، اما مورد قبول بسیاری از سیاستمداران بوده و هست و بدتر اینکه براساس آن عمل می کنند. به طور مثال، «ماکیاولی» در کتاب «شهریار» چنین نوشته است:

همگان بر این نکته واقفند که صفاتی مانند وفاداری، حفظ حرمت قول، درستی رفتار و نیالودگی به نیرنگ تا چه پایه در شهریار پسندیده است. اما از آن طرف، در قبال حوادثی که در عصر ما اتفاق افتاده است، خود به چشم می بینیم که شهریارانی که زیاد پایبند حفظ قول خود نبوده اند ولی در مقابل، رموز غلبه بر دیگران را به کمک حیله و نیرنگ خوب می دانسته اند، کارهای بزرگ انجام داده اند و وضعشان در آخر کار بهتر از آن کسانی بوده است که در معامله با دیگران صداقت و درستی به خرج داده اند. پس بگذارید همه این را بدانند که برای رسیدن به هدف، از دو راه می توان رفت؛ یکی از راه قانون و دیگری از راه زور. از این دو راه، اولی شایسته انسانها و دومی شایسته حیوانهاست. ولی از آنجا که طریقه نخست، غالباً بی تأثیر است، تشبث به طریقه دوم، ضرورت پیدا می کند... بر شهریار واجب است که حیله گری روباه را برای دفع گزند با صولت شیر برای نشان دادن قدرت، توأم سازد... یک شهریار دوراندیش، هرگز نمی تواند- و نباید- خود را پایبند حفظ قولی که داده است، بشمارد... در نتیجه هر آن شهریاری که در استقرار و حفظ قدرتش کامیاب گردد، می تواند مطمئن باشد که همگان، از کوچک و بزرگ، بی آنکه درباره خوبی یا بدی وسایلی که وی برای تحصیل هدفش به کار برده است، اندیشه کنند، از آنجا که خود هدف را تصویب کرده اند، وسایلش را نیز- هرقدر   هم پست و ناروا باشد- تصویب خواهند کرد.

مثال دیگر، سخن «چرچیل» است. او در کتابی که در تاریخ جنگ جهانی دوم نوشته است، درباره حمله متفقین به ایران می نویسد: «اگرچه ما با ایرانی ها پیمان بسته بودیم، قرارداد داشتیم و طبق قرارداد، نباید چنین کاری می کردیم، ولی این معیارها- پیمان و وفای به عهد- در مقیاس های کوچک درست است، دو نفر وقتی با یکدیگر قول و قرار می گذارند، درست است، اما در سیاست، وقتی که پای منافع یک ملت در میان می آید، این حرفها دیگر موهوم است، من نمی توانستم از منافع بریتانیای کبیر به عنوان اینکه این کار ضداخلاق است، چشم بپوشم که ما با یک کشور دیگر پیمان بسته ایم و نقض پیمان، برخلاف اصول انسانیت است. این حرفها اساسا در مقیاسهای کلی و در شعاعهای خیلی وسیع درست نیست».

نمونه سوم، عملکرد معاویه است. او صلح نامه ای را با امام حسن مجتبی(ع) امضا کرد، اما دیرزمانی نگذشت که همه مواد صلح نامه را نادیده گرفت و نقض کرد و به صراحت گفت: «ای مردم! آگاه باشید آن پیمان و شروط، در زیر دو پای من قرار دارد».

و از این نمونه ها، صفحات تاریخ، ده ها و صدها و شاید هزارها و میلیونها سراغ دارد و بسیارند انسانها و سیاستمدارانی که شعار و ادعای اصول انسانی و حقوق بشر و دین و اخلاق داشته و دارند اما اعمال و رفتار آنها طبق دستور شیطانی «ماکیاول» است و زشت ترین افعال را برای اهداف مادی و حیوانی خود مرتکب می شوند. چنان رفتار می کنند که گویی بویی از انسانیت نبرده اند و حیوانی بیش نیستند و به تعبیر قرآن کریم «... اولئک کالأنعام بل هم أضل».نمونه روشن آن در دوران معاصر، عملکرد خائنانه صدام، رئیس جمهور سابق عراق، است که در سال 1359 شمسی، آشکارا در برابر چشمان حیرت زده جهانیان در پرده تلویزیون عراق ظاهر شد و  قرارداد 1975 الجزایر را پاره کرد و عهد و پیمان و قراردادی را که تنها پنج، شش سال از امضای آن گذشته بود، نادیده گرفت و نقض کرد و به این وسیله به دست خود، سندی بر رسوایی و پیمان شکنی خود پدید آورد!...

ادامه دارد...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۴۲
یه بنده خدا

اسوهء انفاق کنندگان:

قرآن کریم علاوه بر ترویج فرهنگ انفاق، نمونه های کامل از انفاق گران را نیز معرفی می کند. در سوره بقره می فرماید:«کسانی که دارائی خود را در شب و روز می بخشند، پاداش آنها نزد پروردگارشان برای آنان خواهد بود نه بیمی برای آنان است و نه اندوهگین می شوند.» (بقره 274)

امام باقر(ع)، در شأن نزول آیه فرمود: علی(ع) چهار درهم داشت آن را به ترتیب یک درهم در شب و یک درهم روز و یک درهم پنهان و درهمی دیگر آشکارا به نیازمندان بخشید. (4)

پیشوای پنجم در همین رابطه آیه ولایت را نیز تفسیر کرده است که در آن، میرمؤمنان علی(ع) به خاطر انفاق انگشتر خود، درحال نماز، مورد عنایت خداوند قرار گرفته است.(مائده 55)

 آری رهبری امت، شایسته کسی است که درعین حالی که غرق درعبادت الهی است با خلوص تمام انفاق می کند و خداوند متعال نیز او را مورد ترغیب و تشویق قرار می دهد. (5)

موارد انفاق:

 همچنان که لازم است منبع درآمد در موضوع انفاق از راه های شرعی و عقلانی باشد، در مورد مصرف آن نیز باید دقت کرد و آن را به نیازمندان حقیقی بخشید. درغیراین صورت اگر کسی مال خود را بدون حساب و کتاب ببخشد، انفاق محسوب نمی شود بلکه ممکن است در گروه اسراف کاران نیز قرار گیرد. خداوند متعال می فرماید: «انفاق شما برای آن دسته از نیازمندانی باید باشد که در راه خدا فرو مانده اند، و نمی توانند [برای تامین هزینه زندگی برای تجارت و اشتغال] به مسافرت بروند، ناآگاهان آنها را از شدت خویشتن داری بی نیاز و غنی می پندارند اما آنها را از سیمایشان می شناسی، آنان با اصرار چیزی از مردم نمی خواهند و هرچیز خوبی به آنان انفاق کنید خداوند از آن آگاه است. (بقره 73) آری کسانی که دراثر دلدادگی به حق در تنگنای اقتصادی قرار می گیرند و به خاطر اینکه خود و زندگی شان را برای پیشرفت اسلام وقف کرده اند و در زیر فشارهای زندگی از خود بردباری نشان می دهند باید از سوی مسلمانان پشتیبانی مالی شود بدون اینکه به آبرویش لطمه بخورد.امام باقر(ع) فرمود: یکی از مصادیق این آیه اصحاب صفه هستند که در کنار مسجد پیامبر(ص) در سکوی ویژه ای جای داشتند و خداوند به مسلمانان سفارش می کند که آن فداکاران را فراموش نکنند و از کمک های مالی و معنوی خود در مورد آنان دریغ ننمایند.( 6)

آنان در حدود چهارصد نفر بودند که نه منزلی داشتند و نه اقوام و یاورانی که کمک حالشان باشند.

اصحاب صفه به خاطر اسلام و حمایت از آن از تمام مزایای زندگی و از اقوام و خویشاوندانشان بریده و به جمع اصحاب رسول خدا(ص) پیوسته بودند. آنان بااین حال در تمام جنگ ها شرکت کرده و از حریم اسلام با تمام وجود دفاع می کردند.این نکته دقیقاً در عصر ما نیز کاربرد عملی دارد و چه بسیارند رزمندگان و جانبازانی که در اثر خدمت به اسلام و جبهه حق از سلامتی جسم و جان آسیب دیده اند و در تنگنای شدید اقتصادی قرار دارند آنان که بهترین موقعیت و دوران زندگی خود را در راه حق و برای دفاع از کشور وقف کرده اند و امروز در گوشه و کنار کشورمان با انواع ناملایمات روحی و جسمی و مادی، دست و پنجه نرم می کنند اینان همانند اصحاب صفه که امام باقر(ع) در ذیل آیه فوق به آن اشاره فرمود، هستی خود را برای اعتلای فرهنگ اسلامی از دست داده اند و عفت و حیا و عزت نفس شان مانع از آن است که راز خود را نزد دیگران مطرح کنند اما مسئولان و متولیان امر و مسلمانان متمول و بویژه کسانی که دراثر این انقلاب و حکومت اسلامی به مال و منال و پست و مقامی رسیده اند مخاطب آیه فوق و کلام حضرت باقر(ع) هستند.

 آنان حتی اگر خود را ولی نعمت این ایثارگران و جانبازان فداکار هم ندانند وظیفه انسانی و اسلامی اقتضا می کند که در میدان انفاق و احسان نسبت به این گروه و سایر نیازمندان جامعه بی تفاوت نباشند و این آیه را همواره نصب العین خود قرار دهند.آری ترویج فرهنگ انفاق و توجه به منبع درآمد و مورد مصرف آن و ترغیب و تشویق مسلمانان به این امر حیاتی ره آوردهای بسیار مثبتی برای جامعه ما دارد که راهکارهای صحیح و اصولی و اهتمام ویژه متمکنان را می طلبد.

امام باقر(ع) به حسین بن ایمن فرمود: ای حسین! انفاق کن و به عوضی که خدا می دهد یقین نما که هیچ مرد و زنی نیست که از انفاق مال در راهی که خدا را خشنود می کند سر باز می زند مگر آن که چند برابر آن در راهی که خدا را به خشم می آورد هزینه خواهد کرد.(7)

علی(ع) نیز فرمود: «من هرگز ثروت انباشته ای را [در دست کسی] ندیدم مگر اینکه در کنار آن حقوق تضییع شده ای بود.»(8)

 بنابراین انفاق بهترین علاج بسیاری از مشکلات جامعه است و با فرهنگ سازی در مورد آن می توان به یکی از اهداف آسمانی قرآن دست یافت.اگر انفاق در جامعه فراگیر شود دزدی و سرقت و قتل و جنایت نیز تا حد زیادی کاهش می یابد، زیرا بخشی از این بزهکاری ها در اثر فقر و نداری است که ثروتمندان از انفاق و احسان خودداری کرده و احساسات نیازمندان را بر علیه خود تحریک می کنند.اعتدال در انفاقاعتدال و میانه روی در هر کاری هر چند پسندیده و نیک، امری لازم و اجتناب ناپذیر است و افراط و تفریط امری جاهلانه و غیرعقلانی است به همین جهت علی(ع) فرمود: «فرد نادان را یا تندرو یا کندرو می بینی.»(9)

در موضوع انفاق هم این قاعده جاری است و با آن همه ترغیب و تشویقی که قرآن برای انفاق می کند باز هم به اعتدال و میانه روی توصیه می نماید و می فرماید: «یسئلونک ماذا ینفقون قل العفو؛ (بقره/219) از تو می پرسند چه قدر انفاق کنند بگو آنچه را که از هزینه زندگی زیاد باشد انفاق نمائید.»حضرت باقر(ع) در تفسیر این آیه می فرماید: عفو آن چیزی است که از مخارج سالانه زیاد باشد.»(10)

 بنابراین انفاق کردن امری نیک و شایسته است ولی نباید در آن افراط کرد و قبل از اینکه نیاز خود و خانواده اش را تأمین کند به بخشش دیگران بپردازد مگر در موارد مهم که با رضایت خانواده اش ایثار و از خودگذشتگی نشان دهد همچنانکه مسلمانان صدر اسلام بویژه امام علی(ع) بارها به این خصلت والای انسانی عمل می کردند و قرآن در مورد آنان فرمود: «و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه ؛ (حشر/9) ایثارگران هرقدر هم نیاز شخصی داشته باشند [نیازمندان] را بر خود مقدم می دارند.»

 [مرکز فرهنگ و معارف قرآن]

پانوشتها:

4- تفسیر البرهان، ج1، ص5525

5- تفسیر نورالثقلین، ج1، ص6446

6- تفسیر احسن الحدیث، ج1، ص5157

7- تفسیر هدایت: ج10، ص3898

8- من هدی القرآن، ج14، ص519

9- نهج البلاغه، حکمت7010

10- تفسیر منهج الصادقین: ج1، ص474

... پایان ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۰۸
یه بنده خدا


عبدالکریم پاک نیا

اشاره:در مقاله حاضر نویسنده موضوع انفاق و بخشش را در آینه آیات قرآن کریم و روایات وارده از امام باقر(ع) و تفسیر حضرت نسبت به آن آیات بررسی کرده است. همچنین به مباحثی پیرامون موارد انفاق و اعتدال در آن پرداخته که از نظر می گذرانیم:

از امتیازات جوامع اسلامی که آن را از دیگر اقوام و ملت ها متمایز می سازد موضوع انفاق و یاری رساندن به قصد عبادت به سایر افراد به ویژه نیازمندان است.بدون تردید اگر این آموزه قرآنی در تمام ابعاد و زوایای جامعه گسترش یابد و مسلمانان بدون دغدغه خاطر و با توکل به گنجینه عظیم خزائن خداوندی، در راه خدا انفاق و فداکاری کرده و از اموال و هستی خود بگذرند بسیاری از مشکلات، دامن گیر اجتماع مسلمانان نخواهد بود.

 قرآن، یکی از خصلت های مهم اهل ایمان را انفاق می شمارد و آن را در کنار ایمان به غیب و اقامه نماز قرار می دهد. در حقیقت خداوند متعال جلوه ایمان را در ارتباط با خدا و سایر انسان ها معرفی می کند. اگر برآوردی از آثار و دست آوردهای این پدیده وحیانی به عمل آید معلوم خواهد شد که فلسفه تأکید قرآن بر این عمل انسانی- اسلامی چه نقشی در سالم سازی و تکامل افراد و جوامع دارد. احیای فرهنگ قرآنی، تقویت اعتماد عمومی، رفع فقر و نیازمندی، کم شدن فاصله طبقاتی، ازدیاد محبت و جذب دلها به همدیگر، تقویت وحدت و ارتباط انسان ها، افزایش امنیت و کاهش فساد و تباهی، از جمله ره آورد انفاق است.

انفاق صفتی فراگیر است که فقط در اموال خلاصه نمی شود بلکه شامل تمام مواهب و نعمت های مادی و معنوی است. قرآن به انسان ها می آموزد که از تمام هستی خود، اعم از علم و عقل و اندیشه و نیروهای جسمانی و معنوی و موقعیت های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود باید انفاق کنند و بالاتر از آن از هرچه که دوست دارند و محبوبترین موجودی آنان است در راه خدا، برای دیگران ببخشند. (آل عمران/92)

این صفت پسندیده برکات و آثار مثبت فراوان فردی و اجتماعی برای مسلمانان دارد ما برخی از نکات و پیام های آیات انفاق را از منظر امام باقر(ع) مرور می کنیم:

اهمیت انفاق،همان گونه که اهمیت ندادن به نماز، یک فرد مسلمان را تا آستانه کفر می کشاند، ترک انفاق نیز ممکن است تمام اعمال نیک را تحت الشعاع قرار داده و انسان را به وادی سقوط سوق دهد.

حضرت باقرالعلوم(ع) در مورد معنای آیه: «سیطوقون ما بخلوا به یوم القیمه ؛(آل عمران/180) به زودی در روز قیامت آنچه را که درباره آن بخل ورزیدند همانند طوقی برگردن آنان می افکنند.» می فرماید:

هر کس حقوق مالی خود را نپردازد خداوند آن مال را به طوقهائی از آتش تبدیل می کند سپس به او گفته می شود همانطور که در دنیا به هیچ قیمتی این اموال را از خود دور نمی کردی اکنون آنها را بردار و به گردن خود بیفکن.(1)

آن حضرت در سخن دیگری به سؤال و جواب در روز قیامت اشاره کرده و می فرماید: در روز قیامت هر بنده ای باید به چهار سؤال اساسی در مقابل خداوند متعال پاسخ دهد که یکی از آنها در مورد انفاق مال است از او می پرسند اموال خود را از کجا به دست آورده و در کجا انفاق کرده است.(2)

آن حضرت در مورد بهره های مادی و معنوی انفاق فرمود: انفاق پنهانی فقر را برطرف ساخته و عمر را افزایش می دهد.(3)

تردیدی نیست که احسان و انفاق و بذل و بخشش و سخاوت و نیکوکاری از زیباترین صفات انسانی است و هرکسی در هر مقامی و مکانی عامل آنرا می ستاید اما آنچه که از منظر وحیانی قرآن مهم است و روایات اهل بیت(ع) نیز به آن تأکید فراوان دارد منبع درآمد و ریشه این اموال است که مطمئناً باید از راه پاک و حلال به دست آمده باشد وگرنه اگر تمام خزائن روی زمین هم در راه خدا انفاق شود ولی از راه صحیح و حلال بدست نیامده باشد نزد خداوند هیچ ارزشی ندارد، بلکه مؤاخذه هم دارد چرا که اموال غصبی و ناپاکی که از راه نامشروع به دست آمده و صاحبان واقعی آنان ناراضی هستند چگونه می تواند نیک و خداپسندانه باشد.

قرآن این حقیقت را این گونه بیان می کند: «انما یتقبل الله من المتقین: (مائده 7) [ خداوند اعمال نیک را] فقط از پرهیزگاران می پذیرد.» و در سوره بقره نیز فرمان می دهد که: «ای اهل ایمان از چیزهای پاکیزه ای که به دست آورده اید و از آنچه از زمین برآورده ایم انفاق کنید و در پی ناپاک آن نروید که از آن انفاق نمائید درحالی که اگر آنرا به خودتان بدهند جز با بی میلی آن را نمی گیرید و بدانید که خداوند بی نیاز و ستوده است.(بقره267 )

  افزون بر پاک بودن منبع انفاق، لازم است مال بخشوده شده، از جنس بهتر و مرغوبتر انتخاب شود تا نزد خدا و خلق بهتر پذیرفته شود. البته برخی از عوام عقیده دارند اموالی که در دستشان مانده به عنوان احسان و انفاق و صدقه به نیازمندان می دهند اما این تفکر با پیام قرآنی ناسازگار است که می فرماید: «لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبون»؛ (آل عمران 92) هرگز به[ مقام] نیکوکاری نخواهید رسید مگر اینکه از آنچه که دوست دارید انفاق کنید.

 آری مال حلال، پاکیزه، مرغوب و دوست داشتنی بهترین نوع انفاق است و مطمئناً در نزد پروردگار مورد پذیرش قرار می گیرد.

پانوشتها:

1- تفسیر نمونه، ج3، س1912

2- خصال، ج1، ص2533

3- گزیده تفسیر نمونه، ج4، ص634

 

     ...ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۲۴
یه بنده خدا

مرتضی مطهری

راهی که پیغمبر گرامی اسلام به امر خدا برای هدایت و بیدار کردن مردم انتخاب کرده بود روشن کردن حقایق و پند و اندرز دادن و عنداللزوم محاجه و استدلال بود، زیرا خداوند به او امر فرموده بود:

 ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی أحسن

 یعنی مردم را به راه پروردگارت دعوت کن، به این که با گفتارهای حکیمانه حقایق را بر آنها نمودار سازی و با اندرزهای نیکو و پرمغز، فطرتها را متذکر و وجدانها را تحریک کنی و با طرز پسندیده و قانع کننده ای به محاجه و مجادله بپردازی.

خداوند با این آیه راه تبلیغ و اصلاح حال مردم را بیان کرد و چنان که تاریخ نشان می دهد پیغمبر اکرم(ص) این راه را پیمود که موفقیت حاصل کرد. وظیفه ما نیز به منظور اصلاحات اخلاقی و اجتماعی و محکم نمودن اساس و بنیان ایمان جز این نیست که به وسیله های مختلف از قبیل گفتن و نوشتن به نشر حقایق اسلامی بپردازیم، یعنی در حقیقت همان راهی را که پیغمبر اکرم پیمود و نتیجه گرفت، تعقیب نماییم.

یکی از حقایقی که قرآن مجید گوشزد نموده و در حدود بیست آیه در موارد مختلف در این باره وارد شده، استقلال فکر است. شک نیست که امتیاز نوعی انسان از سایر حیوانات به واجد بودن قوه تشخیص و تمییز است. انسان دارای یک قدرت روحی مخصوصی است که می تواند در قضایا و مطالب قضاوت کند و نیک و بد را بسنجد و از روی سنجش اراده نماید.

برای یک فرد انسان یا یک ملت، شایسته نیست که کورکورانه از شخص یا ملتی تقلید کند. فرد یا ملتی که فاقد شخصیت عقلی و استقلال فکری باشد سزاوار نام شریف انسانیت نیست.مطابق آنچه در قرآن مجید وارد شده، یکی از اشکالات مهمی که عموم انبیای الهی با آن مواجه بوده اند موضوع دلبستگی و علاقه مندی مردم به معتقدات و عادات قدیمی خودشان بوده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۸:۰۲
یه بنده خدا


مرتضی مطهّری

وَعَلامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ (النحل-16) یکی از مظاهر لطف و رحمت الهی این است که هیچ گاه بشر را در تاریکی مطلق نمی گذارد. در آن هنگامی هم که ظلمت و تاریکی فضای آسمان سعادت بشر را احاطه کرده، ستارگان درخشنده ای نورافشانی می کنند و جهت را نشان می دهند؛ و اگر احیاناً به واسطه پیدایش ابرها و مه ها موقتا تاریکی مطلق حکمفرمایی کند، دیری نخواهد پایید که خورشید عالمتابی لشکر ظلمت را یکسره هزیمت نماید: پایان شب سیه سفید است.

همواره آن وقتی که ظلمت باطل همه جای جهان را فراگیرد، موقع طلوع نیرهای اعظم الهی است. امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه عصر ظهور نیر اعظم اسلام و طلوع آفتاب مقدس خاتم الانبیاء را این طور شرح می دهد: «ارسله علی حین فتره من الرسل و طول هجعه من الامم و انتقاض من المبرم و تلظ من الحروب و الدنیا کاسفه النور ظاهره الغرور علی حین اصفرار من ورقها و ایاس من ثمرها» یعنی خداوند این خورشید را هنگامی طالع ساخت که مدتها بود ستاره ای از افق نبوت طالع نشده بود و امم و ملل عالم در خواب سنگینی فرو رفته بودند، تنور جنگ و ستیزها داغ بود و دنیا را تاریکی فرا گرفته بود، از گریبان چنین ظلمتی دست قدرت الهی چنین خورشیدی را طالع ساخت. پیدایش رجال حق در خلال ظلمها و بی عدالتی ها و کفرها درست به منزله پیدایش برق امیدی است در دل، در حالی که در اثر رو آوردن شداید و بلایا یأس و ناامیدی روح انسان را احاطه کند.

 در حین این که غمها و ناامیدی ها از هر طرف بر دل سایه می افکند، یکمرتبه از یک گوشه از گوشه ها و یک زاویه از زوایای دل- که خود انسان هم بی خبر است- برق امیدی می جهد و سایه های غم و اندوه را زایل می سازد. ظهور و پیدایش رجال حق، درست به منزله جهیدن برق امید است در عالم ضمیر و جهان دل انسان.مطابق معتقدات دینی، یکی از سنن الهی این است که هیچ گاه رشته راهنمایان الهی که مشعلداران راه خدا هستند قطع نمی شود. علی علیه السلام در ضمن جمله های معروفی که خطاب به کمیل می کند و در نهج البلاغه مضبوط است می فرماید: اللهم بلی لاتخلو الارض من قائم لله بحجه ...

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۳۴
یه بنده خدا

 یکی از آن افکار غلط که متأسفانه اخیراً شایع شده و عده زیادی از کسانی که ادعای روشنفکری دارند عملا پیرو آن فکر هستند، این است که زندگی سراسر مبارزه است. این اشخاص شنیده اند که علمای علم الحیات تنازع بقا را یکی از اصول قطعی عالم جانداران دانسته اند و از این مطلب این طور نتیجه گرفته اند که پایه اول این است که انسان موجبات بقا و آسایش خود را فراهم کند، پس انسان باید در صحنه حیات تمام کوشش خود را برای احتیاجات حیات از غذا و لباس و مسکن و غیره به کار ببرد و چون دیگران قهراً مزاحم هستند، با آنها جداً به مبارزه بپردازد؛ صحنه حیات صحنه مبارزه است، مبارزه برای طعمه و تأمین احتیاجات حیات و موجبات بقا، نان را در دست هرکس باشد و به هر وسیله باشد باید ربود و فرش را از زیر پای هرکس باشد باید کشید و خلاصه انسان اگر بخواهد طبق ناموس حیات تکامل پیدا کند و پیروزی و کامیابی نصیبش شود، خواه ناخواه باید عرصه را بر دیگران تنگ کند.شما اولا ببینید این فکر غلط که در دماغ عده ای پیدا شده و به خیال خودشان حقیقت گرانمایه ای کشف کرده اند، چگونه انسان را به صورت حیوان درنده ای درمی آورد. این فکر اولا غلط است و زندگی سراسر مبارزه برای طعمه، آنهم با همنوعان خود نیست. زندگانی سعی و کوشش است، حرکت و فعالیت است. هر حیوانی در دایره وجود خویش باید حرکت و فعالیت به خرج دهد والا از بین می رود. ولی در انسان بالخصوص این سعی و کوشش باید مقرون به پاکی و تقوا باشد و این جهت، نتیجه سیر تکاملی است که انسان طی کرده و اگر مقرون به تقوا نباشد محکوم به زوال و فنا و اضمحلال است.حکما از قدیم گفته اند که امتیاز بزرگ انسان از حیوان به این است که انسان فکر و اندیشه دارد، تعقل و تدبیر دارد و حیوان ندارد. البته این مطلب صحیح است ولی یک نکته هست و آن این که همین امتیاز بزرگ گاهی موجب می شود که انسان صد درجه از حیوان پایین تر برود و مصداق «اولئک کالانعام بل هم أضل» واقع شود. حیوان چون عقل و اندیشه ندارد، همان طوری که از مزایای فکر خوب و تدبیر خوب بی بهره است از مضار و زیان های فکر غلط نیز مصون و محفوظ است، مثلا هیچ وقت در مغز حیوان چنین اندیشه ناپاکی پیدا نمی شود که زندگانی سراسر مبارزه و درندگی است و اخلاق فاضله از قبیل ایثار وفداکاری و جوانمردی غلط و ناشی از ضعف است.حقیقتاً باید تصدیق کرد که برای انسان هیچ نعمتی بالاتر و برتر از حکمت نیست و هیچ دردی بالاتر از جهالت نیست. سعدی می گوید:داروی تربیت از پیر طریقت بستان،کآدمی را بتر از علت نادانی نیست حکمت یعنی دریافتن حقایق زندگی و راه راست حیات. خدا می فرماید: «یؤتی الحکمه من یشاء و من یؤت الحکمه فقد اوتی خیراً کثیرا» یعنی خداوند به آن کس که بخواهد حکمت و علم به حقایق امور می آموزد و آن کس که به او حکمت داده شود خیر بسیاری به او داده شده. جهالت که در مقابل حکمت است بر دو قسم است: بسیط و مرکب. جهل بسیط آن است که انسان از مطلبی بی خبر باشد اما خودش به بی خبری و جهالت خود آگاه است. این قسم جهالت چندان خطرناک نیست زیرا مقرون به یک حکمت است، یعنی آگاهی به جهالت و نادانی. می گویند: «لاادری نصف العلم» یعنی دانایی و اعتراف به این که نمی دانم، خود نیمی از دانایی است. اما جهل مرکب آن است که انسان حقیقت چیز را نمی داند و یک عقیده غلطی درباره او پیدا کرده و خیال می کند که این موهوم ذهنی او حقیقت امر است.از اینجا به اهمیت نتیجه بعثت پیغمبران الهی می توان پی برد. برخی مردمان ساده لوح هدف و غرض بعثت پیغمبران را در میان امور مادی جست وجو می کنند، مثلا خیال می کنند که پیغمبران آمده اند که راه تجارت و کسب و یا صنعت و فن را به مردم بیاموزند. ولی خیر حکمت آمدن پیغمبران بالاتر از اینهاست؛ او چیزی است که اساس و پایه اصلی همه سعادتمندی ها و خوشبختی هاست، او مربوط به اصلاح روح و عهده داری سمت هدایت و راهنمایی مردم است. قرآن مجید یکی از غایات و نتایج بعثت پیغمبر اکرم(ص) را تعلیم حکمت معرفی می کند «هوالذی بعث فی الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین» یعنی خداست که از میان مردمی جاهل و درس نخوانده پیغمبری مبعوث فرمود که آیات خدا را بر مردم تلاوت می کند و آنها را در ناحیه روح و اخلاق، پاک و پاکیزه می کند و به آنها کتاب و حکمت می آموزد.   ... پایان ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۲۷
یه بنده خدا

روحیه یعنی چه؟ هر کس یک رشته افکار و معتقداتی دارد و یک رشته خصایل و عادات و ملکات روحی. روحیه انسان که سعادت دنیا و آخرتش در گرو آن است عبارت است از مجموع افکار و معتقدات وخصایل وصفات روحی. اعمال انسان طفیلی روحیه انسان است؛ یعنی انسان هر طور فکر بکند و هر طور عادات و ملکاتی داشته باشد، همان طور عمل می کند: «قل کل یعمل علی شاکلته.» شما دو نفر را می بینید که با آنکه به حسب ظاهر و ساختمان جسمانی مانند هم اند در عمل بکلی مخالف یکدیگرند، مثلاً یکی پابند به اصول تقوا و دیانت است و دیگری نیست.

یکی علم را بر مال و مقام ترجیح می دهد و دیگری برای علم هیچ اهمیتی قائل نیست، و ممکن است ابتدا تعجب کنید که دو نفر انسان که از لحاظ ساختمان بدنی کاملاً مشابه یکدیگرند چرا در کیفیت عمل این همه اختلاف دارند و حال آن که حیواناتی که در ساختمان بدنی مشابه یکدیگرند در عمل نیز مشابه یکدیگرند:

همه مورچگان مشابه یکدیگر کار می کنند، همه کبوتران مشابه یکدیگر کار می کنند، همه گوسفندان مشابه یکدیگر حرکت می کنند. ولی اگر به روحیه آن دو انسان پی ببرید این تعجب شما رفع خواهد شد و می فهمید علت اختلاف در عمل، اختلاف روحیه است. حالا چرا در نوع انسان، روحیه ها اینقدر مختلف می شود مطلب دیگری است و علت اساسی در کار است. به هر حال خط مشی و راه و روش انسان را در زندگی، روحیه یعنی مجموع افکار و اندیشه ها و عادات و ملکاتش تعیین می کند. البته خط مشی و طرز راه وروش کسی که مثلاً خدای احد واحد را شناخته و به روز قیامت معتقد است با کسی که جز حیات دنیا چیزی نمی بیند، از زمین تا آسمان فرق دارد.

 آیا کسی که خیال می کند که اگر مرد وجودش پایان می یابد، با کسی که ایمان پیدا کرده و معتقد است که مرگ به منزله پلی است که از مکانی به مکان دیگر و از جهانی به جهان دیگر عبور می کند، یک جور قدم بر می دارند؟ چرا مردان خدا وجودشان یکپارچه نور و خیر و برکت و احسان است و یک عده دیگر یکپارچه ظلمت و شرارت و نکبت؟ البته برای آن که آنها جهان غیبی را می شناسند و اینها نمی شناسند.

 در غرایز بشری هم یکسانند و به حسب طبیعت بشری همه آسایش بدنی خود را می خواهند (قل انما اناً بشر مثلکم)، طرز فکر و اندیشه و عقیده و ایمان است که این همه فرقها ایجاد کرده. در داستان یوسف که زن عزیز مصر قصد فریفتن یوسف(ع) را داشت، قرآن مجید می فرماید: «و لقد همت به و هم بها لولا أن رأی برهان ربه» یعنی زن عزیز مصر قصد یوسف کرد و یوسف نیز اگر نبود که دلیل و آیت پروردگار خویش را مشاهده می کرد، قصد آن زن کرده بود.

 یوسف و زن عزیز مصر دو بشر بودند و تحریکات نفسانی در وجود هر دو نفرآنها بود. آنچه یوسف را باز می داشت روحیه و ایمان و-به تعبیر قرآن کریم- شهود برهان پروردگار بود.گاهی یک فکر غلط در مغز یک نفر پیدا می شود که به قیمت هستی و سعادت دنیا و آخرتش تمام می شود و خدا نکند که این گونه افکار شیوع پیدا کند و عده ای را گرفتار کند و به صورت یک مرض عمومی درآید. در این وقت است که ضرر آن فکر از وبا و طاعون بالاتر است.

ادامه دارد...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۶:۲۴
یه بنده خدا

مرتضی مطهّری

 ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم. (رعد - 11)قرآن کریم در آیاتی چند به تصریح یا اشاره یک اصل کلی را که مربوط به سرنوشت حیات و زندگانی فرزندان آدم است بیان می کند و آن اصل کلی این است که هر قوم و ملتی آنچه بر آنها هست از نعمتها و موجبات آسایش و سعادتمندی یا بلاها و نقمتها و موجبات ناراحتی، وابسته و مربوط است به وضع معنوی و فکری و اخلاقی خود آنها و مادامی که در فکر و روح و اراده و اخلاق آنها تغییری حاصل نشود، در وضع زندگانی آنها تغییری حاصل نمی شود.

این آیه کریمه که جزء سوره مبارکه رعد است: «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم» تصریح به همین مطلب است، یعنی خداوند تغییری در آنچه شامل حال قومی هست ایجاد نمی کند مگر آن که خود آنها در آنچه مربوط به ضمیر و روحیه خودشان است تغییری ایجاد کنند. در سوره مبارکه انفال پس از آن که به عاقبت شوم و نکبت بار کفار قریش که گرفتار شدند اشاره می کند، می فرماید: «ذلک بما قدمت أیدیکم و أن الله لیس بظلام للعبید» یعنی این بیچارگی و بدبختی نتیجه اعمال خود شماست وگرنه خدا هرگز به بندگان خویش ظلم روا نمی دارد.

 بعد می فرماید: «کدأب ال فرعون و الذین من قبلهم کفروا بایات الله فأخذهم الله بذنوبهم ان الله قوی شدید العقاب» یعنی چیز تازه ای نیست؛ روش شما ماننده است به روش آل فرعون و کسانی که قبل از آنها در این جهان زندگی می کردند که خدا نتیجه اعمال زشت آنها را به آنها چشانید، خداوند قوی است و مجازاتهایش سخت و شدید است.

 بعد می فرماید: «ذلک بأن الله لم یک مغیراً نعمه أنعمها علی قوم حتی یغیروا ما بأنفسهم» قاعده کلی این است که خداوند به گزاف و بی جهت نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته از آنها پس نمی گیرد مگر هنگامی که در روحیه خویش تغییراتی بدهند.درسوره بنی اسرائیل داستان مقهوریت و مغلوبیت بنی اسرائیل را به دست اقوام خارجی به میان می کشد و می فرماید: شما دوبار در روی زمین فساد کردید و هر دو بار خداوند متعال به وسیله اقوام خارجی نتیجه اعمال سوء شما را به شما چشانید.

 آنگاه می فرماید: «عسی ربکم أن یرحمکم و ان عدتم عدنا و جعلنا جهنم للکافرین حصیراً» یعنی امیدی هست که اگر توبه کنید و به راه راست برگردید رحمت خدا شامل حال شما بشود و اما اگر بار دیگر به سوی فساد و افساد باز گردید ما نیز به سوی انتقام و مجازات باز می گردیم و بعلاوه در آن جهان جهنم را برای کافرین، زندان قرار داده ایم.از این آیات کریمه و آیات دیگری که باز در قرآن مجید هست، دو مطلب استفاده می شود: یکی این که سنت و قاعده ای درکار است و زندگانی بشری و شئون آن از عزت و ذلت و ترقی و انحطاط و بقا و زوال و سایر شئون، قانون و قاعده ثابتی دارد و گزاف و بی جهت نیست.

 

دیگر آن که اساس اصلی سعادتمندی، روحیه عالی و اخلاق فاضله است و اساس بدبختی و بیچارگی رذایل روحی و اعمال ناشایست است و خلاصه منبع و سرچشمه سعادت یا شقاوت در داخل وجود خود مردم است نه در بیرون.این اصلی است که قرآن مجید با تأکید و اصرار و صراحت آن را بیان کرده است و خوشبختانه در قرنهای اخیر دانشمندان و اهل تحقیق این اصل را از نظر علمی ثابت کرده اند و تأثیر عظیم روحیه و وضع معنویات مردم را در خوشبخت کردن آنها به دست آورده اند.

ادامه دارد...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۵۴
یه بنده خدا