عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

۹۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است


دکتر علی مطهری
فرهنگ خاص شیعه که علاوه بر سیره نبوی، در سیره ائمه اطهار علیهم السلام تبلور یافته و عنصر تهاجم نسبت به ظلم و بی عدالتی و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد علیه غاصبان حکومت اسلامی را در خود دارد همواره نهضت آفرین و حرکت زا بوده است و اگر اصل امامت و رهبری در شیعه را به اینها اضافه کنیم، آنگاه سر تحولات شگفت انگیز اجتماعی که در طول تاریخ به دست شیعه رخ داده است و در روزگار ما انقلاب اسلامی ایران و پدیده حزب الله لبنان بهترین نمونه های آن هستند آشکار می شود. لذا دشمن به این منابع نیرو چشم دوخته است و چون نمی تواند آنها را از فرهنگ شیعی بزداید پس دست به کار تحریف می شود تا آنها را از اثر بیندازد و حتی آثار منفی داشته باشند و همین عناصری که باید محرک و نیروزا و نهضت ساز باشند تبدیل به عناصری مخدر و رخوت آفرین و سکون آور شوند. البته این تحریفات، گاهی علاوه بر عداوت دشمنان، ناشی از جهالت دوستان است.
در حادثه کربلا برخی تحریفات معنوی صورت گرفته است. مثلا گاهی این حادثه را یک حادثه استثنایی و ناشی از یک دستور محرمانه و خصوصی دانستند و گفتند امام حسین فدای گناهان امت شد، او کشته شد تا گناهان امت بخشیده شود. این فکر یک فکر مسیحی است که در میان ما نیز رایج شده است. آنها می گویند مسیح فادی امت است یعنی فدای گناهان امت خود شد و یکی از علل رواج فساد و گناه در میان مردم مغرب زمین همین تفکر است که گناهان خود را بخشیده شده می پندارند. به تعبیر شهید آیت الله مطهری این فکر است که امام حسین را مسخ می کند و او را به صورت سنگر گنهکاران درمی آورد.
اثر دیگر این طرز فکر این است که این واقعه تاریخی را از الگو بودن ساقط می کند و دیگر قابل پیروی نیست زیرا می گوییم امام حسین چون امام بود و دستور خصوصی داشت در مقابل ظلم و خطر از دست رفتن اسلام قیام کرد، ما که امام نیستیم. این اندیشه، امام را فوق انسان می داند و او را از اسوه و نمونه بودن خارج می کند در حالی که امام، انسان مافوق است نه مافوق انسان، زیرا اگر مافوق انسان باشد دیگر قابل پیروی نیست. برخی این جمله مولوی را که «کار پاکان را قیاس از خود مگیر» به همین صورت تفسیر کرده اند که البته تفسیری ناصواب است و مولوی می خواهد بگوید کارهای بزرگ پاکان را چون از عهده خودت برنمی آید محال و نشدنی تلقی نکن، و نمی خواهد بگوید آنها مافوق انسان اند.
وقتی که این واقعه بزرگ تاریخی را براساس دستورات کلی اسلامی و نه یک دستور خصوصی دانستیم، آنگاه دارای پیام برای همه زمانها خواهد بود و باید به دنبال یزیدها و شمرها و ابن زیادها و عمرسعدهای زمان بود و باز به تعبیر شهید مطهری باید شمر امروز را شناخت، شمر هزاروچهارصد سال پیش مرد. در غیر این صورت یزیدها و شمرهای زمان نیز ابائی از شرکت در مراسم عزاداری امام حسین نخواهند داشت همچنان که شاه معدوم هر سال در روز عاشورا در مسجد سپهسالار حاضر می شد و در مراسم عزاداری شرکت می کرد.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۵۶
یه بنده خدا

استاد شهید مرتضی مطهری

بعد از وفات پیغمبر اکرم(ص)، حافظ و نگهدارنده واقعی دین مبین اسلام و حامی و پشتیبان حقیقی قرآن کریم خاندان نبوت و رسالت بودند و این مطلب از مطالعه تاریخ اسلام و طغیانها و انقلابها و فتنه هایی که در قرن اول و دوم و سوم هجری واقع شد به خوبی روشن می شود. اسلام در آغاز امر به راهنمایی قرآن و در اثر مساعی و زحمات پیغمبر اکرم(ص) بسط و توسعه یافت و در محیط مسلمین آن روز نفوذ معنوی عجیب و خارق العاده پیدا کرد و این بسط و توسعه و نفوذ رو به افزایش گذاشت و منبع قدرتهای عظیم نظامی و سیاسی شد تا جایی که در کمتر از نیم قرن اکثر معموره جهان آن روز را در زیر سیطره و سلطه خویش درآورد.

 ولی البته چنان که همه می دانیم این سیطره و سلطه سیاسی دیری نپایید که در اثر عدم لیاقت خلفا و فساد دستگاه خلافت و بالاخص ظلمها و جورهای بی حد و حصری که دستگاه خلافت نسبت به مردم روا می داشت، ضعیف شد. ملل مختلفه ای که به اسلام گرویده بودند از عرب و غیر عرب، از جور خلفا به ستوه آمدند و دست به انقلابها و طغیانها زدند تا جایی که ابومسلم خراسانی با لشکری که از عاجم و ایرانیان فراهم آورده بود شکست سختی به دستگاه خلافت اموی وارد آورد که منجر به انقراض آنها در شرق شد.

 با همه این احوال، نفوذ معنوی و روحانی قرآن کریم و پیغمبر اکرم(ص) همچنان در دلها بود و حکومت می کرد و بدیهی است که اگر با آن همه فساد و تباهی که در دستگاه خلافت و کادر سیاسی اسلامی پیدا شده بود نفوذ معنوی و روحانی اسلام هم ضعیف شده بود، یکباره اساس این دین حنیف برچیده شده بود و امروز در همان جهان اثری از او باقی نمانده بود. در چنین دورانی که ابرهای تیره جور و ظلم و فسق و فجور خلفا آسمان نورانی اسلام را تیره کرده بود، اهل بیت پیغمبر(ص) یعنی همان بزرگوارانی که ما آنها را به عنوان ائمه اطهار(ع) می شناسیم دامن همت به کمر زدند و در مقام تعلیم و تلقین معالم اسلامی و بسط و توسعه نفوذ معنوی اسلامی پرداختند، خود را از سیاست به کناری کشیدند و حوزه های تدریس و تعلیم و تربیت تشکیل دادند و به بیان معارف الهیه و تفسیر قرآن مجید و حلال و حرام خدا پرداختند و به این وسیله از قرآن مجید حمایت و پشتیبانی کردند.

البته قرآن مجید به خودی خود یک ماده حیاتی، بلکه یک منبع حیاتی است و همواره زنده و پاینده است و خدا وعده داده که او را حفظ فرماید: انا نحن نزلنا الذکر و انا له الحافظون. ولی واضح است که حفظ الهی قرآن همواره به وسیله شاگردان و تربیت یافتگان خود قرآن صورت گرفته و می گیرد و در درجه اول، حافظ قرآن اهل بیت پیغمبر(ص) بودند که خلقشان همان قرآن بود و علم قرآن نزد آنها بود. مهمترین عامل نفوذ روحانی و معنوی اسلام در آغاز ظهورش دو چیز بود:

 یکی خود قرآن که خود به خود نفوس مستعده را مطیع و منقاد می ساخت و یکی دیگر سیره و طرز اخلاق و رفتار ملکوتی و آسمانی پیغمبر اکرم(ص) که مجسمه ای بود از مکارم اخلاق و به طوری بود که خواه ناخواه هر بیننده ای را مؤمن می ساخت که این مرد مردی است الهی و ملکوتی. اهل بیت پیغمبر(ص) نمونه هایی از همان اخلاق آن حضرت بودند. آنها علاوه بر آنچه از راه زبان به تعلیم و تدریس شاگردان و بسط و نشر معارف اسلامی می پرداختند، طرز رفتار مقرون به حقیقت و ایمانشان برای عموم آموزنده و پرورش دهنده بود.

 به عنوان نمونه داستان امام باقر(ع) را با یکی از زهاد و عباد عصرش شاهد می آورم. محمدبن منکدر یکی از زهاد و متصوفه آن عصر است. می گوید در یک روز بسیار گرم به خارج شهر مدینه رفته بودم، چشمم افتاد به محمدبن علی الباقر(ع) در حالی که غرق در عرق شده بود و به دو غلام سیاه تکیه کرده بود و معلوم بود که برای کاری از کارهای دنیا از قبیل سرکشی به امور زراعتی آمده است. در دل خود گفتم ببین بزرگی از بزرگان قریش چگونه حرص دنیا او را وادار کرده است که در این هوای گرم آمده اینجا و خوب است بروم او را موعظه ای بکنم. جلو رفتم و سلام گفتم و با صدای بلند سلام مرا پاسخ داد. من گفتم: شما یکی از بزرگان قریش هستید و سزاوار نیست در چنین هوای گرمی در طلب دنیا بیرون آیید. اگر الان در همین حال مرگ برسد و روح شما قبض بشود، چه جوابی نزد خدا خواهید داشت؟

می گوید امام این حرف را شنید، فرمود: به خدا اگر در همین حال مرگ مرا فرا گیرد، در حالی رسیده است که مشغول اطاعت خدا هستم. من این کار را برای تحصیل روزی و برای این که به تو و امثال تو احتیاجی نداشته باشم می کنم من باید از آن روزی بترسم که مرگ من برسد در حالی که من مشغول معصیت هستم. محمدبن منکدر می گوید گفتم: خدا تو را رحمت کند که خواستم تو را موعظه کنم و متنبه سازم، تو مرا موعظه کردی و متنبه ساختی و مرا به اشتباه خود متوجه ساختی. امام باقر(ع) با این عمل و این منطق خود به آن مرد صوفی مآب و سایر کسانی که در اشتباه به سر می بردند فهماندند که در اسلام کار و کوشش برای اداره زندگی گناه نیست، بلکه عین اطاعت و عبادت حضرت حق است.

 از کلمات امام باقر است که: عالم ینتفع بعلمه افضل من سبعین الف عابد یعنی یک عالم که مردم از عملش بهره مند شوند، بر هفتاد هزار عابد برتری دارد. ایضاً می فرمود: شیعیان و پیروان واقعی ما خاندان کسانی هستند که به راستی از خدا بترسند و او را اطاعت کنند. ایضاً می فرمود: صورت باز و خوشرویی دو فایده دارد: یکی این که محبت دیگران را نسبت به انسان جلب می کند و او را محبوب می سازد و یکی این که موجب قرب به حضرت حق است، و اما ترشرویی انسان را منفور خلق و از خالق هم دور می سازد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۷:۴۴
یه بنده خدا

امام درباره مسأله تفویض نیز چنین توضیح می دهد: و اما آن تفویضی که امام صادق(ع) آن را باطل دانسته و معتقدان و پیروانش را خطاکار برشمرده این عقیده است که: «خداوند اختیار امر و نهی خود را به بندگان سپرده، و سرخود رهایشان ساخته است». امام ادامه می دهد: «اگر خدا اختیار بندگان را از سر اهمال و سهل انگاری به خودشان سپرده بود، باید انتخاب آنان را (هرچه باشد) پذیرفته، و به سبب آن مستحق ثواب گردند، و (زمانی که خود سری و اهمال حاصل شود) دیگر بر جنایتی که کنند هیچ عقوبتی نباشد». امام می فرماید «برای این سخن می توان دو معنا احتمال داد: اول این که بندگان خدا بر خدا شوریده اند و خدا نیز به ناچار آن را پذیرفته است که این به معنای ناتوانی و وهن خداست؛ دوم این که خداوند از وادار نمودن بندگانش به کاری درمانده و عاجز است. از این رو امر و نهی خود را بدیشان سپرده و بر وفق مرادشان امضاء نموده است. هر دو این معنا به کفر برمی گردد و اسلام آن را مردود می شمارد. آیات بسیاری در قرآن آمده است که این معنا را باطل و نادرست می داند.» دیدگاه صحیح درباره جبر و تفویض امام(ع) آن گاه به بیان دیدگاه درست و نگرش توحیدی می پردازد و می نویسد: اما آن چیزی که ما به آن اعتقاد داریم این است که خداوند مردم را با قدرت خود آفریده، و نیرویی به ایشان بخشیده تا با آن او را پرستش و اطاعت کنند، آنگاه آنان را به خواست خود امر و نهی کرد، و پیروی امر خود از ایشان پذیرفته و بدان رضایت داد و آنان را از کارهایی بازداشته و گناهکاران و نافرمانان را نکوهیده و بر گناهشان و نافرمانی شان مجازات می کند. اختیار در امر و نهی با خدا است. پس هرکس که فرمان برد، راه یافت و هر کس عصیان ورزید گمراه و سرکش گشت. این اطاعت و نافرمانی نیز به جهت قدرت و نیرویی است که خداوند به ایشان داده است.» دو مثال ساده برای فهم درست این مطلب ذکر مثالی خالی از لطف نیست. از یکی از علمای بزرگ اسلام درباره جبر و تفویض و امر بین الامرین پرسیدند. وی به پرسشگر خود گفت: پای راست خود را بلند کن. او این کار را کرد. سپس گفت: پای راست را بر زمین بگذار و پای چپ را بلند کن. این چنین کرد. در مرتبه سوم به او گفت: حالا پای چپ و راست را همزمان بلند کن و بایست. نتوانست و بر زمین افتاد. عالم گفت: این همان امر بین امرین است. یعنی اختیار داری که هر یک را برداری ولی اختیار نداری هر دو را برداری چون جبر و قوانین جبری طبیعت، این اجازه را به تو نمی دهد که همزمان دو پا را از زمین بلند کنی. باز یکی از اساتید درباره این مسأله به جمله بحول الله و قوته اقوم و اقعد تمسک جست و گفت: حول و قوت و قدرت را به خدا نسبت می دهی ولی این فعل بلندشدن و نشستن را به خود نسبت می دهی، یعنی که بخشی از آن من است و در آن اختیار دارم و بخشی از آن دیگری است و در آن مجبورم. به هر حال آن چه از معنای تفویض و اختیار آمده است نشان می دهد که نمی تواند هر یک از دو نظریه به تنهائی درست باشد و تنها در صورتی می توان باور قرآنی داشت که قایل به امر میان دو امر جبر و اختیار باشیم. امام هادی(ع) پس از بیان آیاتی از قرآن و روشن کردن مسأله جبر و تفویض می نویسد: از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده که پس از بازگشت از شام (جنگ صفین) در پاسخ به پرسش مردی که پرسید: ای امیرمؤمنان بفرمائید حرکت ما با شما آیا قضا و قدر الهی بود؟ فرمود: آری؛ از هیچ تپه ای بالا نرفتید و به هیچ دره ای سرازیر نشدید مگر به قضا و تقدیر الهی، پرسید: ای امیرمؤمنان آیا رنج و زحمتی که من در این راه برده ام به حساب خدا بگذارم؟ فرمود: مپرس ای پیرمرد، که بی شک خداوند به ازای (رنج) این سفر و راهی که پیمودید، و هر مکانی که منزل کردید، و در برگشت شما که بازمی گشتید (در تمامی این مراحل) به شما اجر و پاداشی عظیم داده است، چرا که شما در هیچ یک از کارهایتان نه مجبور بودید و نه ناچار. مبادا پنداشته ای که آن قضائی قطعی و تقدیری حتمی بوده است؟! اگر مطلب این چنین بود در این صورت پاداش و کیفر بیهوده گشته، و تشویق و تهدید بی معنا می بود، و دیگر چیزی پابرجا و ثابت نمی ماند. این اعتقاد بت پرستان و دوستان شیطان است، به درستی خدای جلیل و عزیز با دادن اختیار است که امر و فرمان داده، و برای برحذر ساختن، نهی فرموده است. نه اطاعت از او با اکراه و زور است، و نه از سر قهر و چیرگی بدون اختیار نافرمانی و معصیت شده، و نه آسمانها و زمین و آن چه را میان آنهاست بیهوده و عبث آفریده است! این پندار کسانی که کفر ورزیدند.» امام هادی(ع) در ادامه می نویسد: «امیرالمؤمنین(ع) موافق و مناسب قرآن راهنمائی فرموده است و آن با (مذهب) جبر و تفویضی که اعتقاد و پیروی از هر دو آن ها باطل و کفر و مایه تکذیب قرآن است، منافات دارد، و ما از گمراهی و کفر به خدا پناه می بریم! ما نه معتقد به جبریم و نه به تفویض، بلکه قائل به مرتبه ای میان آن دوئیم و آن امتحان و آزمایش توسط قدرتی است که خدا به ما داده و در پرتو آن به طاعت خود فراخوانده است، هم چنان که قرآن بدان گواه است، و امامان نیکو کار خاندان پیامبر- که درود خدا بر تمام ایشان باد- بدان معتقدند.» دو هدف عمده امام هادی(ع) امام هادی (ع) با تبیین دقیق و آوردن آیات و روایات بسیاری کوشید تا به دو مسأله توجه دهد: اول آن که دیدگاه اسلام راستین را تبیین کند و با بیان این مسأله به مخالفت علمی و علمی با حکومت و قدرت های غاصب بپردازد که با اندیشه جبری و اشعری می کوشیدند تا خود را در هاله ای از قداست فرو برند و اعمال و رفتار ظالمانه خود را توجیه کنند و آن را به خدا نسبت دهند و از سوی دیگر کوشید تا به مدیران آینده تشکیلات شیعی چگونگی استنباط احکام و مدیریت علمی را بیاموزاند. اگر در زمانی شرایط، اقتضای آن را داشت تا امامی با شمشیر و امامی با دعا و آن دیگری با آموزش و ایجاد هسته های علمی و یا نفوذ در ارکان قدرت هدایت و رهبری فکری و سیاسی امت را به دست گیرد و حداقل امت مؤمن و شاهدی را حفظ و هدایت کند اکنون در این دوره امام هادی بر خود لازم می دانست تا به تربیت مدیریتی اهتمام ورزد که برای عصر غیبت و فقدان حضور امام(ع) آمادگی داشته باشند. تلاش های فکری و علمی آن امام همام در شرایط سخت و در حصار پادگان نظامی عباسی آن چنان مهم و مفید و سازنده بود که بعدها در عصر غیبت اندیشمندان و دانشمندان به نامی چون کفعمی، دیلمی، صدوق، مفید، کلینی، سیدمرتضی، سیدرضی و در نهایت شیخ طوسی توانستند مدیریت علمی و تشکیلاتی شیعی را در دست گیرند و جامعه شیعی را به شکوفایی و بالندگی در خور خود برسانند به گونه ای که اولین حکومت شیعی در طبرستان و سپس در تمامی ایران و بین النهرین پدیدار گردد و آل بویه و سادات مرعشی و کیایی و صفوی به حکومت شیعی دست یابند و زمینه را برای حکومت جمهوری اسلامی و ولایت فقیه فراهم آورند. باشد که ما نیز این راه را با تمام قدرت و قوت تا قیام قائم و حضور منتظر(عج) ادامه دهیم. ان شاءالله.

... پایان ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۴۶
یه بنده خدا

برخی از دشمنان باتوجه به نفوذ کلامی امام باقر و امام صادق(ع) در میان شیعیان با جعل و وضع روایات نادرست از آن بزرگواران، می کوشیدند تا افزون بر ایجاد انحراف فکری به اختلافات در میان شیعیان دامن بزنند و امت کوچک شیعی را تضعیف و نابود سازند. در این زمانه است که عناصر فداکار و مدیران مرتبط با رهبری با نوشتن نامه ها از آن امام می خواهند که به این اوضاع خاتمه دهد و شیوه درست برخورد با این گونه روایات و نیز افکار التقاطی و یا انحرافی را بیاموزد. امام هادی(ع) نیز در پاسخ به این پرسش ها و درخواست ها، اقدام به نگارش رساله ای می کند و در آن نه تنها به بیان دیدگاه خود بلکه به جهت همراهی بیشتر شیعیان و نفوذ معنوی امام صادق(ع) و امام باقر(ع) در میان شیعیان مستند به فرمایش و سخنان آن حضرات(ع) به تبیین درست مواضع و مطالب می پردازد. وی در نامه ای درباره مسأله جبر و تفویض با بیان ملاک درستی و صحت روایات یعنی عرضه به قرآن و یادآوری جایگاه رفیع عترت و با بهره گیری از قدرت نفوذ کلامی امام صادق و باقر(ع) به تبیین این مسأله کلامی و جنجالی می پردازد و می نویسد: «پس ما این بحث را با این سخن امام صادق(ع) آغاز می کنیم که فرمود: «نه جبر است و نه تفویض، بلکه مرتبه ای میان آن دو است که شامل: .1 تندرستی؛ .2 آزادی راه؛ .3 مهلت کافی .4 زاد و توشه راه؛ .5 انگیزه و وسیله تحریک شخص بر انجام کاری است.» آن حضرت برای تحکیم مسأله با تشریح دیدگاه امام صادق می کوشد تا نگرش درست در مسأله را بازسازی و راه درست استنباط مطالب را به مردمان بیاموزد تا در آینده خود برای رهایی از این قبیل مسایل با بهره گیری از روش آموزشی بتوانند، احکام درست را استنباط کنند. امام توضیح می دهد که در نگرش شیعی فقدان هر یک از موارد پنج گانه به معنای اسقاط بخشی از تکلیف است. به این معنا که تکالیف الهی هنگامی از انسان خواسته می شود که این پنج عنصر در وی فراهم آمده باشد: «در نتیجه این همان پنج چیزی است که امام صادق(ع) در آن، کلیات فضل را گرد آورده است. اگر بنده ای فاقد یکی از آنها باشد به نسبت همان کاستی و کمبود، تکلیف از او ساقط می گردد. بنابراین حضرت امام صادق(ع) خبر از اصلی داده که طلب فهمش بر مردم واجب است، و قرآن در تصدیق آن گویا است، و احادیث محکم و معتبری که از رسول خدا(ص) منقول است نیز بدان گواهند.» امام هادی در تأیید این بیان به احادیث دیگری از آن حضرت تکیه می کند و در ادامه می افزاید: «و نیز حدیثی موافق آن حدیث پیشین؛ بدین مضمون از آن حضرت(ع) وارد شده که: «فردی از او پرسید: آیا خداوند، بندگان را مجبور به ارتکاب گناه می کند؟ فرمود: خدا عادلتر از این است. پرسید: آیا کار را به خودشان واگذاشته است؟ فرمود: عزت و اقتدار خدا بر آنان بالاتر از این است.» اقسام جبریون و نیز حدیثی از آن حضرت نقل شده که فرمود: «مردمان در موضوع «قدر» (جبر) سه گروهند: 1- دسته ای معتقدند که کار به ایشان واگذار شده، که ایشان با این پندار خود، خدا را در سلطه و قدرتش ضعیف شمرده اند، در نتیجه ایشان رو به هلاکتند. 2- دسته ای قائلند که خدای جلیل و عزیز، بندگان را مجبور به معصیت و تکلیف طاقت فرسا و خارج از حد توانشان کرده است که با این پندار، به خدا نسبت ظلم و ستم داده اند، و آنان نیز رو به هلاکتند. 3- گروهی معتقدند که خداوند بندگان خود را در حد توانشان مأمور ساخته، نه خارج از حد توان و زائد بر نیرویشان، پس هرگاه خوبی کنند، خدا را سپاس گویند؛ و چون بدی نمایند، استغفار و طلب آمرزش کنند. هر فردی با این عقیده، همان مسلمان رشید و رشد یافته است.» در نتیجه حضرت امام صادق(ع) با این کلام خبر داده است که هرکس از جبر و یا تفویض پیروی کند و بدان معتقد شود بر خلاف حق بوده و از صراط حق خارج است.» امام علی النقی(ع) آن گاه به تشریح و توضیح مبانی شیعی می پردازد و در نوشتار بلند خود برای تقریب اذهان و درک مطالب به بیان مثال هایی می پردازد تا همگان بتوانند به سادگی به محتوا و مقصود بلند آن برسند؛ آن بزرگوار در این باره می نویسد: «من (در توضیحاتم)، هم جبر را که معتقد به آن دچار خطا بوده، و هم تفویض را که معتقد به آن به باطل گرائیده شرح دادم، بنابراین مرتبه میان جبر و تفویض در وسط آن دو واقع است. سپس حضرت(ع) فرمود: و برای هر یک از این ابواب مثالی خواهم زد تا هم معنای آن را به ذهن جوینده حقیقت نزدیک سازد و هم بررسی نمودن، شرح آن را آسان نماید، به گونه ای که هم آیات محکم قرآن تصدیقش نمایند، و هم خردمندان پذیرفته و تأییدش کنند؛ و توفیق و عصمت با خدا است.» حضرت درباره دیدگاه جبری ها می نویسد: آنان بر این باورند که خدا مردم را به گناه مجبور می کند و سپس آنان را بر کاری که مجبور بوده اند، مواخذه و عذاب می کنند. امام توضیح می دهد که این رأی و اندیشه نمی تواند با دین اسلام و قرآن سازگار باشد. آن گاه امام(ع) آیاتی را بیان می دارد که در آن ها خداوند به صراحت ظلم و ستم را ناروا می شمارد و خود را از آن مبرا می دارد. سپس می افزاید که چگونه کسی می تواند بنده خود را بر کاری مجازات کند که خود او را بدان مجبور نموده است.

ادامه دارد...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۲۶
یه بنده خدا
علی آقاخانی
      نوشتار زیر بر آن است تا با اشاره به تلاش ائمه از جمله امام هادی (ع) برای حفظ کیان اسلام و تشیع راستین از کژرویها و انحرافات فکری و عقیدتی نقش آن حضرت را در تبیین یکی از مهمترین مشکلات فکری بشر یعنی مسئله جبر و اختیار را که با تلاش حاکمان و مغرضان می رفت عقاید مسلمانان را به بیراهه بکشاند بازگو کند. نویسنده در این مقاله در مقام تشریح یکی از پیچیده ترین معضلات فکری انسان یعنی مساله جبر و اختیار از منظر امام هادی(ع) است که با هم آن را از نظر می گذرانیم.
نقش ائمه(ع) در برابر انحرافات فکری و فرهنگی امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در مسائل متداول کلامی در عصر خود، چون صفات باری، قدر، و جایگاه فاسق به موضع گیری پرداخته، و عموماً با مسائل، با نگرشی اعتدال گرایانه برخورد نموده اند.
 آن حضرات در مسئله صفات، در مقابل دو گرایش افراطی تعطیل و تشبیه، در عین تأکید بر تنزیه ذات باری از هرگونه کیفیت و ویژگی های جسمانی، بر ازلی بودن صفات ذات، چون علم تأکید داشته و راهی میان تعطیل و تشبیه را توصیه می کرده اند. در موضوع پردامنه جبر و قدر، نظریه مشهور امام صادق(ع) و دیگر ائمه اهل بیت(ع)، نفی جبر و تفویض (اختیار مطلق) و گرایش به «امر بین الامرین» بوده است. آن حضرت و دیگر ائمه(ع)، با فرق نهادن میان مفاهیم مشیت و اراده، و مطرح کردن دوگونه اراده الهی: اراده حتم و اراده عزم تبیین کرده اند که چگونه ممکن است خداوند به کرداری امر کند و درعین حال مشیت او برآن قرار نگرفته باشد.
مسئله جبر و اختیار در عصر امام علی النقی(ع) امام علی النقی در عصری می زیست که انحرافات عقیدتی و فکری و اخلاقی به اوج خود رسیده بود. در این دوره امام(ع) برای هدایت جامعه اقدام به بازسازی اندیشه ها و تبیین مفاهم بینشی و اندیشه ای بر پایه اصول و محکمات قرآنی و روایات معتبر عترت طاهره و سنت نبوی(ع) گرفت. برخی از کژروی ها که با نام اندیشه های شیعی پدیدار شده بود، اختلافات را میان شیعیان دامن می زد. عقاید کلامی منتسب به هشام بن حکم و هشام بن سالم موجب شده بود تا دو دسته گی ها در جامعه شیعی موجبات تکفیر و طرد در میان آنان را فراهم سازد و نیرو و توان شیعی به جای حفظ عقاید اصیل شیعی و دفاع از اقلیت دربرابر اکثریت حاکم، در تضعیف و نابودی یک دیگر به کار رود. هزینه این برخوردها آن چنان سنگین بود که برخی از اصحاب امام هادی(ع) با نگارش نامه ای به ایشان خواستار راهنمایی از آن حضرت و تبیین حقایق و نگرش درست شیعی به مسایل مهم و ابتلایی جامعه شیعی شدند. روایات متعدد و گاه متناقضی که گروه های منحرف منتسب به شیعیان تولید و منتشر ساخته بودند براین اختلاف دامن می زد.
  استناد به روایات درست و نادرست موجب می شد که حق در این میان گم شود. آماده سازی امت برای عصر غیبت از سویی آن حضرت در پادگان نظامی در نزدیک بغداد (سامرا) تحت محافظت شدید قرار داشت. دولتمردان عباسی با آگاهی از نفوذ امام هادی(ع) در میان علویان و دوست داران اهل بیت(ع) می کوشیدند تا ارتباط میان رهبری و امت را تا حد امکان کنترل و مهار نمایند. در این زمان وضعیت به گونه ای بود که حتی نمایندگان آن حضرت به سختی می توانستند با ایشان تماس گرفته و از راهنمایی ایشان بهره برند. کاهش ارتباط هرچند برای آینده نزدیکی که به زودی آغاز می شد مفید بود؛ زیرا به زودی امت شیعی می بایست بدون حضور امام، جامعه را اداره و هدایت امت را به عنوان امت شاهد و نمونه به دست گیرد. عصر غیبت به زودی آغاز می شد و این شرایط و وضعیت کنونی زمینه های مساعدی را برای این مهم فراهم می آورد.
 ولی از آن جایی که شیعیان تاکنون تا این اندازه از امام خود دور نبوده اند، با مشکلاتی در حوزه اندیشه و نگرش و عمل مواجه شدند. امام در پادگان بود و آنان به سختی می توانستند خود را با این وضعیت سازگار سازند. تشکیلات و هسته اصلی شیعه نیازمند راهنمایی های پیاپی و دایمی بود. آنان در این اوضاع و احوال با مشکلاتی روبه رو شدند که مخالفان با جعل و وضع حدیث پدید آورده بودند. افکار التقاطی و انحرافی به عنوان بینش و نگرش شیعی در جامعه و حتی بخشی از هسته اصلی تشکیلات شیعی نفوذ پیدا کرده و موجبات آشفتگی و فکری و فرهنگی شیعیان را فراهم آورده بود. آن چه برای امام هادی(ع) در این اوضاع و احوال مهم و راهبرد بنیادین بود حفظ هسته اصلی تشکیلات شیعی از هرگونه انحراف فکری و عملیاتی بود. اگر تا پیش از این دوره کادرسازی به گونه ای بود تا شیعیان با هدایت مستقیم امام فعالیت کنند، اکنون زمان آن رسیده بود که کادرسازی برای به عهده گرفتن زمام امور بدون حضور امام انجام گیرد. نقش اساسی امام در این دوره، ایجاد تشکیلاتی منسجم و قوی برای اداره شیعیان درعصر غیبت است. پس از وی امام حسن عسکری(ع) نیز این شیوه را ادامه داد و شیعیان را برای مسئله غیبت آماده کرد. استفاده درست امامان(ع) از شرایط و بهره گیری از آن برای به سرانجام رساندن راهبردها و سیاست ها این امکان را به شیعیان بخشید تا برای عصر غیبت آماده شوند. آموزش شیوه برخورد با انحرافات به مدیران جامعه امام هادی(ع) در این دوره افزون بر آماده سازی تشکیلات برای عصر غیبت می بایست به بازسازی آن چیزی می پرداخت که از پیشینیان رسیده و آغشته به باطل گردیده بود. در این دوره با آموزش عملی و به سخن امروز برگزاری دوره های پودمانی وکارگاهی کوچک برای هسته اصلی مدیریت شیعه، امام توانست شیوه برخورد با انحرافات فکری را بیاموزد.
 امام با بیان چگونگی برخورد با روایات و آیات به مدیران آینده جامعه شیعی آموخت چگونه می توانند از انحرافات جلوگیری به عمل آورند. اگر به مجموعه رفتارها و نامه های امام از این زاویه دید نگریسته شود به خوبی دانسته می شود که امام در این دوره چه نقش مهمی را به عهده داشته و چگونه توانست به خوبی از عهده آن برآید. ایجاد بخش مدیریت علمی و عملی برای جامعه شیعی در عصر غیبت و چگونگی برخورد با انحرافات نقش اصلی امام را در این دوره تشکیل می دهد. برای نمونه می توان به نگارش نامه ای از سوی امام درباره مسأله جبر و تفویض اشاره کرد که امام در این نامه می کوشد تا شیوه برخورد با افکار و اندیشه های التقاطی را به مدیران آینده جامعه شیعی بیاموزد؛ اندیشه ها و افکاری که در قالب روایات و آیات به جامعه تزریق می شود و امت به جهت نفوذ معنوی و حجیت آن بدون هیچ تردید و گمانی می پذیرند درحالی که آغشته به باطل است.
ادامه دارد...                                                                       
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۱۳
یه بنده خدا

علی(ع) می فرماید: همراه هرکس گنجینه ها و دفینه های معنوی پنهان است ولی آیا کیست که قدر آنها را بداند و درصدد آشکار ساختن آنها برآید؟ مولوی همین مطلب را به صورت داستانی شیرین در مثنوی آورده است، می گوید: مرد فقیری مدتها از شدت فقر به درگاه خدا می نالید و از خداوند می خواست که به او گنجی بنمایاند، تا بالاخره در عالم خواب یا بیداری او را به رقعه ای و به اصطلاح گنجنامه ای راهنمایی کردند که دستور پیداکردن گنج درآن رقعه درج بود. مرد فقیر با خوشحالی زیادی رفت و آن گنجنامه را پیدا کرد و خواند، دید نوشته است که می روی روی فلان نقطه مرتفع که در نزدیکی شهر است می ایستی و پشت به شهر می کنی و تیری به کمان می گذاری، در هرجا که تیر افتاد گنج همانجاست. آن مرد رفت و روی همان نقطه ایستاد و تیری به کمان گذاشت و به قوت پرتاب نمود بعد با بیل و کلنگ رفت و محل تیر را حفر نمود، هرچه کاوش کرد چیزی نیافت. مرتبه دوم رفت و تیری از نو به کمان گذاشت و کشید و بعد رفت محل سقوط تیر را حفر کرد و باز چیزی نیافت. مرتبه سوم و چهارم این کار را کرد و مدتها کارش این بود تا بالاخره خسته و عصبانی شد و باردیگر به تضرع و زاری به درگاه الهی پرداخت. به قلبش الهام شد که ما به تو دستور نداده بودیم که تیر را به قوت پرتاب نمایی، ما همین قدر گفتیم که تیر را به کمان بگذار، هرجا که افتاد گنج همانجاست. این دفعه همین کار را کرد، دید تیر جلو پای خودش افتاد. آنجا را حفر کرد و معلوم شد که گنج در زیرپای خودش بوده و او بیهوده به این طرف و آن طرف می دویده.
اندر این بود او که الهام آمدش.
کشف شد آن مشکلات از ایزدش.
گفت گفتم بر کمان تیری بنه.
کی بگفتم من که اندر کش تو زه.
از فضولی تو کمان افراشتی.
صنعت قواسیی برداشتی.
ترک این سخته کمانی رو بگو.
در کمان نه تیر و پریدن مجو.
چون بیفتد تیر آنجا می طلب.
زود بگذار و به زاری جو ذهب.
آنگاه مولوی از این داستان نتیجه اخلاقی می گیرد و اندرز می دهد و می گوید:
ای کمان و تیرها برساخته.
صید نزدیک و تو دور انداخته.

مرتضی مطهّری

... پایان ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۳۵
یه بنده خدا
مرتضی مطهّری

سنریهم ایاتنا فی الافاق و فی أنفسهم حتی یتبین لهم أنه الحق. (فصلت-53)

انسان در ابتدا خیلی قسمت عالم ضمیر و باطن خود را سرسری می گیرد و هیچ خیال نمی کند که در وجدان و ضمیرش استعدادهای فوق العاده ای نهفته باشد. ولی دانشمندان و تعمق کنندگان در رموز و اسرار خلقت، پس از سیرها و مطالعه ها در آفاق و انفس به این اشتباه پی بردند و واقف شدند که اسرار باطن و ضمیر را نمی توان سرسری گرفت. انسان با این جثه کوچک دریایی ژرف و عمیق، بلکه دنیایی پر از عجایب که اول و آخرش ناپیداست همراه دارد. امروز هم که علم تا این اندازه پیشرفت نموده، از یک طرف تا دل ذره نفوذ نموده و اسرار دل ذرات را کشف کرده و از طرف دیگر دورترین نقطه های فضای بی پایان آسمان را که تصور بعد مسافتش برای ما مشکل است مورد مطالعه قرار داده، در عین حال قسمت هایی از اسرار عالم نفس و روان برای علمای فن مکتوم مانده و با آن که صدها کشفیات در این زمینه شده با قسمتهای مجهول چندین برابر خودنمایی می کند.
یکی از جنبه های نورانی و سعادت بخش قرآن مجید که نشانه وحی بودن این کتاب مقدس است این است که بشر را به معرفت دنیای درونی توجه می دهد. اساساً یکی از اصول تعلیمات قرآن مجید تشویق و تحریض بشر است به تعمق و غور در عالم خلقت و قرائت سطور و صفحات این کهنه کتاب که اول و آخرش افتاده است و جهان را به منزله یک کتاب الهی که در هر سطرش هزاران معما درج شده معرفی می کند.
به نزد آن که جانش در تجلی است
همه عالم کتاب حق تعالی است
عرض، اعراب و جوهر چون حروف است
مراتب همچون آیات و وقوف است
از او هر عالمی چون سوره ای خاص
یکی زان فاتحه وان دیگر اخلاص
نکته قابل توجه این است که قرآن کریم مطالعه کتاب انفس و عالم درون یعنی مطالعه قسمت ضمیر و نفسانیات را عدل و همدوش مطالعه جهان بزرگ و عالم بیرون قرار داده و همان طوری که امر می کند به دقت در نظام افلاک و در وضع نباتات و در زندگی حیوانات، همان طور تشویق می کند به شناسایی نفس و معرفه الروح. در آثار دینی وارد شده: من عرف نفسه فقد عرف ربه آن کس که خودش را شناخت خدا را شناخت. در سوره ذاریات می فرماید: وفی الارض ایات للموقنین و فی أنفسکم أفلا تبصرون یعنی در زمین و آنچه متعلق به زمین است از معادن و نباتات و حیوانات نشانه های تدبر و حکمت حضرت حق هست و همچنین در جان و روان خودتان، آیا نمی بینید؟ علی علیه السلام در اولین خطبه نهج البلاغه پس از آن که به خلقت جهان و خلقت انسان در روی زمین اشاره می فرماید، موضوع حکمت آمدن پیغمبران را مطرح می کند و در این موضوع در زمینه عالم نفس و جهان اسرارآمیز عقل و روح بشر بیانی می فرماید که فوق العاده حائز اهمیت است. می فرماید: فبعث فیهم رسله و واتر الیهم أنبیاء لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یثیروالهم دفائن العقول یعنی خداوند انبیا و رسل را مبعوث فرمود و آنها را پشت سر یکدیگر فرستاد و حکمت این کار این بود که وفای به پیمانهایی که در فطرت بشر بسته شده بخواهند و استعدادهایی که در سرشت آنها هست بروز دهند و غفلت انسان را درمورد نعمتهای عظیم و شگرفی که به آنها داده شده برطرف و حجت را برآنها تمام سازند و دیگر آن که گنجها و دفائنی که در باطن عقول بشر پنهان است آشکار سازند. دراین جمله باید دقت کرد، باید دقت کرد و انگشت حیرت به دندان گرفت. گنجینه ها و دفینه های عقل بشر یعنی چه؟ علی(ع) در هزار و سیصد و پنجاه سال پیش، از اسرار عقل باطن بحث می کند و حال آن که هنوز در عالم علم نیم قرن بیشتر نگذشته که نظریه عقل باطن پیدا شده:
سر خدا که عارف سالک به کس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید
ادامه دارد...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۳۳
یه بنده خدا

استاد شهید مرتضی مطهری

شگفت انگیزترین دوره های زندگی علی در حدود 45 ساعت است. علی یک دوره زندگی دارد از تولد تا بعثت پیامبر. دوره دوم زندگی ایشان از بعثت پیامبر تا هجرت شروع می شود. از هجرت تا وفات پیامبر دوره سوم زندگی علی شروع می شود و رنگ و لون دیگری دارد و از وفات پیامبر تا خلافت خودش در طول این 25 سال یک شکل دیگری دارد و در همه دوره خلافت چهارساله و نیمه اش باز زندگی علی یک دوره دیگر است و یک دوره هم دارد که این دوره کمتر از دو شبانه روز است و این دوره، شگفت انگیزترین دوره های زندگی علی است یعنی فاصله ضربت خوردن تا وفات. انسان کامل بودن علی این جا ظاهر می شود یعنی در لحظاتی که مواجه با مرگ شده است، یکی از معیارهای انسان کامل این است که عکس العملش در مواجهه با مرگ چگونه است. عکس العمل علی در مواجهه با مرگ، اولین عکس العملش این بود که ضربت به فرق مبارکش وارد شد دو جمله از او شنیده شد:

 1- این بود که فرمودند: این مرد را بگیرید

 2-این بود که فرمودند: فزت و رب الکعبه قسم به پروردگار کعبه که رستگار شدم، به شهادت نائل شدم، شهادت برای من رستگاری است.

 علی را آوردند و در بستر خواباندند. طبیبی است به نام اسیدبن عمرو این طبیب را که از تحصیل کرده های جندی شاهپور و عرب هم بوده و در کوفه می زیسته است می آورند برای معاینه زخم امیرالمؤمنین، این مرد معاینه کرد با وسائلی که آن روز داشتند درک کرد که زهر وارد خون حضرت شده است که دیگر اظهار عجز کرد و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین اگر وصیتی دارید وصیت خودتان را بفرمائید.

 خود آن لعین ازل و ابد وقتی که ام کلثوم می رود سراغش و شروع می کند به او بدگوئی کردن که پدر من با تو چه کرده بود که چنین کاری را کردی و بعد وقتی که می گوید امیدوارم که پدرم سلامتی خودش را بازیابد و روسیاهی برای تو بماند، تا این جمله را ام کلثوم گفت او شروع کرد به حرف زدن، گفت: خاطرت جمع باشد من این شمشیر را به هزار درهم یا دینار خریدم و هزار درهم یا دینار داده ام که این را مسمومش کرده اند و سمی به این شمشیر مالیده ام که نه تنها بر فرق پدرت که اگر بر سر تمام اهل کوفه یک جا وارد می شد هلاک می شدند مطمئن باش که پدرت دیگر نمی ماند.

ولی شگفتی های علی، معجزه های انسانی علی در این جا بروز می کند برایش غذا آوردند غذا که نمیتواند بخورد شیر می آورند مقداری از شیر می نوشد و جزء وصایایش می فرماید: با آن اسیرتان خوش رفتاری و مدارا کنید. وصیت می کند ای اولاد عبدالمطلب پس از وفات من مبادا در میان مردم بیفتید و بگوئید امیرالمؤمنین اینطور شدند و فلان کس محرک بوده است و این و آن را متهم کنید. خیر نمی خواهد دنبال این حرفها بروید قاتل من یک نفر است. به امام حسن(ع) فرمود: فرزندم حسن، این یک ضربت بیشتر به پدر شما نزده این دو ضربت نزده است. بعد از من اختیار با خودت، اگر می خواهی آزادش کن و اگر می خواهی قصاص کنی توجه داشته باش او به پدر تو یک ضربت زده است فقط یک ضربت به او بزنید کشته شد، شد و اگر نشد هم نشد، باز هم سراغ اسیرش را می گیرد، آیا به او غذا داده اید، رسیدگی کرده اید؟ اینگونه بود رفتارش با دشمن، این است که ملای رومی می گوید:

 در شجاعت شیر ربانیستی؛

در مروت خود که داند کیستی .

یا در بستر افتاده است ساعت به ساعت حالش بدتر می شود سموم بیشتر اثر می گذارد روی بدن مقدس علی علیه السلام، اصحاب می آیند لبهای علی خندان و شکفته است و می گوید: «والله ما فجانی من الموت وارد کرهته، ولا طالع انکرته و ما کنت کقارب ورد، وطالب وجد؛ و ما عندالله خیر للابرار(1) بخدا قسم آنچه که به من وارد شده است چیزی که بر من ناپسند باشد نیست، ابداً این مرگ و شهادت در راه خدا برای من یک امری است که آرزوی همیشه من بوده و این چه بهتر، که در حال عبادت باشد بعد یک مثلی را علی آورده است که عرب با آن خیلی آشنا بوده است. عرب در بیابانها که زندگی می کرد، تفریحی زندگی می کرد هر جا آب و علف بود، همانجا می ماند و بعد که تمام می شد می رفتند جای دیگر و گاهی که گرم بود شبها می رفتند برای پیدا کردن یک نقطه ای که آنجا آب داشته باشد. علی در این کلامش به اصحابش میفرماید مثل من مثل عاشقی است که به معشوق خودش رسیده است مثل من مثل آنکسی است که در تاریکی شب دنبال آب می گردد و ناگهان آب را پیدا می کند چه سروری به او دست می دهد. چه نیکو سروده است حافظ: دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند و علی جمله «فزت و رب الکعبه» را میگوید در لحظات آخر همه دور بستر علی علیه السلام جمع بودند زهر به بدن مبارکش خیلی اثر کرده بود و گاهی وجود مقدسش از حال می رفت و بحال اغماء درمی آمد ولی همین که بحال می آمد باز از زبانش در می ریخت، نصیحت می کرد موعظه می کرد، آخرین موعظه علی(ع) همان موعظه بسیار پرجوش و حرارت است که در بیست ماده بیان کرده است.(2) اول حسن و حسین را مخاطب قرار داده است بعد همه فرزندانش و بعد همه مردمی که تا دامنه قیامت صدایش را می شنوند وکلامش را می خوانند.

 ¤ انسان کامل صص (71-68)

(1) نهج البلاغه، صبحی صالح، کلام23، صفحه 378

(2) تحف العقول، صفحه 135

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۰۹
یه بنده خدا

تمام پیش بینی ها از ابتدا حاکی از این بود که جریان نخست، خلافت را از آن خود خواهد کرد، زیرا هم توان مالی فراوان داشت و هم از نیروی نظامی برخوردار بود، و همین امر باعث شده بود که احساسی توأم با قدرت و تمایل به رقابت داشته باشد.اما حزب اموی در آن موقعیت، مطرود جامعه بود، زیرا از مسلمان شدن ابوسفیان و فرزندانش تنها چند سال اندک گذشته بود و این مدت کوتاه برای مشروعیت بخشیدن به این حزب جهت رقابت بر سر خلافت ناکافی بود، اما جریان سوم به لحاظ مشغول شدن به کفن و دفن پیامبر(ص) در محل انتخاب حضور نداشت.

و بدین گونه خبرهای مربوط به جلسه برپا شده در سقیفه به خانه پیامبر(ص) رسید و امام علی(ع) و یاران او در جریان ماجرا قرارگرفتند. عده ای از آنان را خشم فراگرفت و طلحه و زبیر شمشیرهای خود را از نیام برآوردند و کلا فضا، فضای خشم آلود شد. در این گیرودار، ابوسفیان به نزد علی(ع) آمد و گفت: دست خود را بده تا با تو به عنوان خلیفه مسلمین بیعت کنم که به خدا سوگند اگر بخواهی تمام پیرامونت را با نفرات و تجهیزات نظامی پرخواهم کرد.

امام علی(ع) او را ملامت کرد و فرمود: سوگند به خدا تو جز فتنه و آشوب، هدف دیگری نداری، تو مدتها بدخواه اسلام بودی، مرا به نصیحت و پند و سواره و پیاده تو نیازی نیست.در اینجا بد نیست درباره اهداف و انگیزه های ابوسفیان برای بیعت با امام و علت موضعگیری قاطع امام در برابر او تأملی گذرا داشته باشیم:

بنظر می رسد نقشه حزب اموی از همان زمان، دستیابی به قدرت و بازگرداندن هیمنه و زعامت پیشین خود در مکه بوده است و طبیعتاً این هدف در زمان حیات پیغمبر(ص) قابل تحقق نبود، اما اکنون و پس از ارتحال آن حضرت، ابوسفیان فرصت را برای رسیدن به قدرت و نفوذ مناسب می دید.

اصولگرایی، علی(ع)حزب اموی روی علی ابن ابیطالب(ع) حساب بیشتری بازکرده بود زیرا از شانس افزونتر نسبت به دیگران برای جانشینی پیامبر(ص) برخوردار بود و ویژگیها و شایستگی هایی داشت که او را از سایرین متمایز می کرد و چون حزب مزبور در آن برهه زمانی ضعیف بود چاره ای جز این نداشت که با یکی از دو جناح دیگر هم پیمان شود و اعتقاد ابوسفیان هم بر این بود که خلافت از آن علی ابن ابیطالب(ع) خواهد بود و لذا پیش از فوت وقت به نزد علی(ع) شتافت و دست بیعت به سوی او دراز کرد.امام می توانست پیشنهاد ابوسفیان را بپذیرد و از قدرت نظامی حزب اموی برای گرفتن حق خود در خلافت بهره بگیرد اما آن حضرت با این پیشنهاد مخالفت کرد زیرا اولاً اهداف پلید و غیرصادقانه ای را که در پشت این خواسته نهفته بود می شناخت.

ثانیاً امام اصولاً با اینگونه روشهای پیچیده برای بدست آوردن حق خود در خلافت مخالف بود، آن حضرت پایبند استراتژی روشن و شفافی بود که تمام حیطه فعالیت او و یاران و خاندانش را شامل می شد و آن عبارت بود از حفظ و حراست از کیان اسلام و فداکردن مصالح و منافع خاص و محدود بخاطر مصلحت کلان جامعه و این موضعی است که تحسین تمام تاریخ نگاران این دوره را برانگیخته است.    ... پایان ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۳۰
یه بنده خدا
  دکتر محسن باقر القزوینی

هدف پیامبر(ص) از اعزام سپاه اسامه:

امام علی(ع) با اعصابی آرام به استقبال حوادث و اتفاقات پس از ارتحال پیامبر(ص) رفت زیرا پیش بینی می کرد که کارها به چه سمت و سویی پیش خواهد رفت. حتی پیامبر(ص) وقتی احساس کرد که اجلش نزدیک شده به رخدادهای پس از خودآگاهی داشت. او از تمایلات شدید عده ای برای رسیدن به قدرت و حکومت باخبر بود و بیم آن را داشت که این مسئله به بروز چالش و جنگ های داخلی و تضعیف کیان نوپای اسلامی منجر شود. حضرت در روزهای پایانی عمرش تلاش کرد دست به اقدامی بزند تا بتواند خطرات پیش رو را دور کند و لذا لشکری را برای جنگ با رومیان مهیا ساخت و فرماندهی آن را به اسامه بن زید- که جوانی بیست ساله بود- سپرد و از مهاجران و انصار خواست به این لشکر بپیوندند.

حضرت به بزرگان و سران مهاجرین تأکید کرد که مبادا از این لشکر بازبمانند چرا که آنان بدنه نیروی نظامی کیان اسلامی را تشکیل می دادند و بیم آن می رفت که اگر به قدرت و حکومت برسند هر کس را که بخواهند با زور به حکومت بگمارند.

ابن سعد می گوید: بیماری پیامبر(ص) از روز چهارشنبه شروع شد و آن حضرت روز پنجشنبه لشکر اسامه را تجهیز کرد و در حالی که سرش را با دستمال بسته بود از منزل خارج شد و خطاب به مسلمانان فرمود: سپاه اسامه را اعزام کنید. و هر بار این جمله را سه بار تکرار می کرد.شیخ مفید در تفسیر این اقدام پیامبر می گوید: آن حضرت قصد جنگ نداشت بلکه هدفش این بود که نیروی نظامی مدینه و سران و فرماندهان آن را از شهر دور نگهدارد تا از دایره تنشی که احتمال وقوع آن پس از وفات ایشان می رفت بدور باشند.

عبدالله بن مسعود نقل می کند هنگامی که پیامبر(ص) پی برد عده ای، از پیوستن به سپاه اسامه سرباز زده اند به آنان پیغام فرستاد و آخرین سخنانش را بیان کرد. ابن عباس گوید: حضرت فرمود: کاغذ و دواتی بیاورید تا چیزی بنگارم که پس از من هرگز گمراه نشوید. اما در میان اطرافیان و اصحاب، اختلاف نظر پیش آمد و یکی از آنان گفت: آن مرد (پیامبر) گرفتار تب شده و هذیان می گوید و این عبارت را تکرار کردند، آنان می دانستند که حضرت چه می خواست برای آنان بنویسد.

پس از این مخالفت ها پیامبر(ص) از تصمیمش منصرف شد و سکوت کرد و آنچه را که می خواست بیان کند آشکار نکرد.پس از ارتحال پیامبر(ص)، پیش بینی ها بوقوع پیوست و مهاجران و انصار شتابان به سقیفه بنی ساعده روی آوردند تا جانشین پیامبر(ص) را انتخاب کنند، در حالی که جسد پیامبر(ص) هنوز روی زمین مانده بود و علی(ع) و عباس و اهل البیت مشغول غسل و تکفین آن حضرت بودند.در سقیفه، اختلافات میان انصار و مهاجر، بالا گرفت و هیچکس از خود نپرسید چگونه می توان جانشینی برای رسول خدا انتخاب کرد در حالی که بسیاری از مهاجرین هنوز از ماجرا خبردار نشده اند، بلکه حتی چگونه ممکن است این انتخاب در غیاب نزدیکترین یار رسول خدا و آگاهترین او به کتاب خدا و سنت پیامبر صورت گیرد؟

و آیا این انتخاب در غیاب شخصیت مهمی چون علی ابن ابیطالب درست است؟آیا کسی پیدا شد این سؤال را از حاضران در سقیفه بپرسد؟آیا انصاف بود که جسد رسول خدا بر روی زمین رها باشد و آنان به انتخابات مشغول باشند؟ آیا پس از دفن رسول خدا وقت و فرصت کافی برای این کار نبود؟ آیا حق پیغمبر(ص) که تمام زندگی اش را وقف اسلام و مسلمانان کرد، این نبود که اندکی در این کار تأخیر شود؟ آیا بهتر نبود منتظر می شدند تا بنی هاشم از کفن و دفن پیغمبر(ص) فارغ گشته و آنها هم در این رأی گیری شرکت کنند؟سقیفه و شکل گیری سه جریان عمده و بدین ترتیب آنچه در سقیفه اتفاق افتاد مسلمانان [اعم از مهاجرین و انصار] را به سه جریان یا جناح تقسیم کرد:

جریان آریستوکراسی (اشرافیت) قریش که طبقه مهاجران مدینه را دربرمی گرفت. آنان به لحاظ کسب و کار و تجارتی که داشتند از مال و ثروت فراوان برخوردار بودند و بدنه و نیروی نظامی سپاه اسلام را تشکیل می دادند.

جریان دوم همان حزب اموی به رهبری ابوسفیان بود و جریان سوم هم جریان بنی هاشم با گروهی از مهاجران بود که بخش عمده ای از مستضعفان و محرومان جامعه نیز به آنان پیوسته بودند.

ادامه دارد...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۲۶
یه بنده خدا