عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

۱۰۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

عشق،مرگ و شکست،سه ضربهء نیرومندند که او را از این غرقاب به در می برند و به خود می آورند.در زیر این ضربات است که انسان،گاه برای نخستین بار،نگاه هایش که همواره در غیر خود و بیرون از خود مشغول است،به خود باز می گردد.آدمی چشم به درون خود می گشاید و به تماشا و تأمّل خویش می نشیند،در این تغییر،وی«حالات وجودی» خویش را دریافت می کند. 

و این،عمیق ترین،متعالی ترین و صادق ترین احساسات و دریافت ها و آزمایش های انسانی است و از این طریق،به نوعی آگاهی بی واسطه دست می یابد که به تعبیر متفکّران ما،علم حضوری نام دارد که در آن،علم،عالم و معلوم هرسه یکی است و تجربهء این وحدت،در خودآگاهی،تغییر ذاتی و انقلاب وجودی،نقشی اساسی دارد و از این طریق است که انسان،در هر قالب اجتماعی،چارچوب طبقاتی و حتّی در هر خصیصهء وراثتی که زاده و پرورده شده باشد،قدرت اعجازآمیز آن را دارد که خود را رها کند،دگرگون سازد و مسیر حرکت ایدئولوژیک و سرنوشت طبقاتی دیگری را انتخاب نماید.

روشنفکر وابسته به بورژوازی باشد یا نجیب زادهء اشرافی،امّا با اخلاصی وجودی و ایثاری انقلابی در خدمت کارگر یا دهقانی قرار گیرد که دشمن طبقاتی وی اند.پروردهء فرهنگ آریستوکراسی و آموزش های ویژهء نژاد برتر یا طبقهء انحصارطلب و زبده باشد و با این همه،بینشی توده ای بیابد و به راستی درد و داغ ها و حسّاسیّتها و گرایش های خاصّ نژاد محکوم و طبقهء محروم را در جان خود احساس کند و با آنان آمیزسی وجودی و وحدتی ذاتی پیدا کند،که مرحله ای است فراتر از رابطه ای که بر اساس تعهّد اجتماعی و مسئولیّت روشنفکرانه یا چپ روی تصنّعی برقرار می کند.خود،مردم شود؛نه نامردمی که در برابر مردم،خود را مسئول،قلمش را مقیّد و عملش را متعهّد سازد.

ادامه دارد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۷ ، ۲۱:۴۴
یه بنده خدا


این رنگ آمیزی،موضوع اساسی جامعه شناسی و انسان شناسی و روانشناسی فردی و گروهی است و همگی با ملاک های منطقی و علمی قابل تفسیر و تحلیل است و این وجود است که رشته های گوناگون علوم انسانی،آن را میشناسند و چون جنبهء جبری،عامّ و عینی دارد،انسان شناسی علمی امروز،انسان را تنها با این رنگها شناسائی می کند و از این روست که علوم انسانی جدید،هم انسانها را در قالب های مشخّص و جبری می نگرند و هم از فرو رفتن در کنه ذات و جوهر وجودی آنان غفلت می کنند و از دست یافتن به راز و حقیقت مرموز،شگفت و نامتناهی انسان،دست می کشند و انسان و انسانها را تنها به عنوان پدیده یا مقوله ای مادّی که ساخته و پرداختهء عوامل و روابط مکانیکی طبیعت،نژاد،وراثت،ابزار کار،نظام اجتماعی،پایگاه اقتصادی و قالب های طبقاتی و صنفی است،تلقّی می کنند.

از اینجاست که هر کسی در این چارچوب ها قاب گرفته شده است و با این نقاب ها تشخیص داده می شود و در حقیقت وضع بیرونی و عوامل محیطی است که او را معنی می کنند:انسان دهقان،انسان کارگر،انسان فئودالی،انسان بورژوازی،انسان اداری،انسان تکنوکرات،انسان روشنفکر،انسان صنعتی...امّا انسان،به تعبیر هایدگر،یک «وجود ذاتی و حقیقی» نیز دارد و آن عبارت است از جوهر وجودی ای که در زیر این رنگهای عَرَضی و حالات عارضی ناشی از وضعیّت اجتماعی و روابط بیرونی اش پنهان است و انسان بودن،به معنی اصالتی و علّتی مستقلّ و آزاد از تسلسل علّیّت مادّی و جبر اجتماعی و صفات عارضی محیطی،از آن سرچشمه می گیرد و منِ حقیقی که ویژهء انسان است،در آن خانه دارد.

در حالات عادّی که انسان روزمرّه زندگی می کند و تنها در برابر پدیده ها و رویدادهای محیطش عکس العمل نشان می دهد و بنا به مقتضیّات اقلیمی،وراثتی،اجتماعی و طبقاتی و شغلی اش شکل می گیرد،از این من،که خویشتن انسانی و متعالی وی است،غافل است.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۷ ، ۱۲:۳۱
یه بنده خدا


دیروزی که سرمایه داری سادهء بازاری بر ما حاکم بود و پریروزی که یک تولید سنّتی کشاورزی دُوری و آرام حکومت داشت و به هر حال فرصت های بسیاری بود تا انسان،طبیعت و خداوند،باهم و به هم بیندیشند و با هم پیوند داشته باشند.

به ویژه که رژیم های استثمار کننده[در زمان قدیم]،ساده،عامی و کم اثر بودند.امّا امروز،سرمایه داری به عنوان نظامی آمیخته از اقتصاد،فرهنگ،سیاست،جامعه شناسی و قدرت های نظامی است و همچون شبکه ای سرطانی نه تنها جهان را،که انسان ها را از بیرون و درون مسخ می کند و چنانکه می بینیم،بی آنکه بدانیم چگونه و از چه راه،در مسیری می افتیم که تغییر می یابیم،و این تغییر،به گونه ای است و در جهتی است که می خواهند و از پیش ساخته اند.

عبادت به عنوان تنها رابطه ای است که می تواند فرد را در چنین نظام وحشتناکی،از مسخ وجودی خویش و از ابتذال انسانی خویش و از فراموشی همهء ارزش های انسان نوعی،باز دارد و رابطهء ما را با کانون هستی برقرار سازد و ما را در جهانی که ماشینیسم و سرمایه داری و سیاست،دارای هجومی سنگین و خرد کننده اند،نگاه دارد و به ما تکیه گاهی استوار بخشد.

به گفتهء هایدگر،انسان دارای دو وجود است،یکی وجود اعتباری یا مجازی که مجموعه ای است از رابطه هائی که انسان با پدیده ها،رویدادها و اشتغالات محیط پیرامونش دارد،انگیزه ها،غریزه ها،احساسات،عادات،حسّاسیّت ها و اَعراض وی،او را با پیرامونش ربط می دهند و این «وضع» در وی یک«شخصیّت وجودی» را شکل می دهد که«عَرَضی»است.و رنگ هائی است که شرایط طبیعی،اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی و شغلی و در یک کلمه،«محیط خارجی»بر «من» می زنند.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۷ ، ۰۷:۴۸
یه بنده خدا


نماز در اسلام،به ویژه در آغاز نهضت،هر چند ساعت یک بار در شبانه روز،فرد را از منجلاب زندگی فردی و اقتصادی،که همه،تلاش برای تأمین نیازهای فردی است،بیرون می کشید و در برابر خدا نگاه می داشت.و در حالتی سرشار از احساس و جذبهء وجودی،یا در خلوتی پر از خلوص،و یا در جمعیّتی پر از هیجان و وحدت،جهت وجودی آدمی را در مسیر کلّی تجدید و تصحیح می کرد.

روزه نیز رژیم دیگری است،رژیمی که انسان را در برابر یکی از اساسی ترین تمایلات غریزی و فرد خویش نیرو می بخشد و بر آن،در راه ایمان مسلّط می سازد.

بی شکّ کسی که میخواهد خود را به آرمان های بلند انسانی ببخشد،باید از زندان کشش های فردی آزاد باشد.متون عرفانی ما،همراه با اَشکالی که به نام عبادت اسلامی در اختیار داریم،مجموعاً ورزشی را خودآگاهانه به ما ارزانی می کند که روح را از افتادن در منجلاب زندگی روزمرّه،و از زندانی شدن در مصرف پرستی،تجمّل پرستی و رقابت های پستی باز می دارد که دستگاه های تجاری بر زندگی ما تحمیل کرده اند و در نتیجهء آن،برای تأمین بار سنگین مصرفی که هر روز سنگین تر می شود،همهء ارزشهای ما قربانی می شود.

ویکتور هوگو می گوید:بی نهایت کوچک در برابر بی نهایت بزرگ قرار می گیرد و این یعنی نماز.

مقصود از عبادت،اتّصال وجودی مستمرّ میان انسان و خداوند است.خداوندی که سرچشمهء معنی،زیبائی،هدف و ایمان و همهء ارزش های انسانی ماست و بی او،همه چیز در منجلاب پوچی،عبث و ابتذال فرو می افتد.نقش عبادت،امروز به مراتب بیش از دیروز و پریروز است.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۷ ، ۱۹:۵۵
یه بنده خدا

بنابراین سوّمین بعد تکامل تاریخی به سوی کشف یا خلق آزادی جوهر انسان است:آزادی سیاسی،فکری،هنری،اعتقادی.آزادی چگونه زیستن و آزادی انتخاب کردن،دستاورد عزیز انسان در طول تکامل خویش است.

خود را به بهشت رساندن،در حالی که دیگران را در جهنّم زندگی و زمین رها می کنیم،نوعی گریز ریاکارانه و رندانه ای است که از طرز فکری تاجرانه سر می زند و البتّ بهشت،جای چنین انسانهائی نیست.

از نظر اسلام و بالأخص شیعه،انسانی که به سنّ تکلیف رسید،بیدرنگ مسئولیّت های فردی،که مرحلهء خودسازی او را در بر دارد،با مسئولیّت های جمعی،که رسالت اجتماعی و سیاسی او را تشکیل می دهد،همانند با هم به وی خطاب می شود.نماز و روزه در همانحال تکلیف آدمی می شود که امر به معروف و نهی از منکر.

بنابراین سه بعد اساسی ساختمان بشر مشخّص است،اکنون باید شیوهء پرورش هماهنگ این سه بعد را مشخّص کرد.به طور خلاصه این سه بعد را باید مداوم و همزمان با:عبادت،کار،مبارزهء اجتماعی تبلور بخشید و تقویت کرد.

یک)عبادت:لازم به گفتن نیست که عبادت،به معنای انجام فرم های سنّتی و اوراد لفظی(آنچنانکه اکنون در میان مذهبی های سنّتی رایج است)نیست.ریشهء لغوی عبادت،عمق و دامنهء آن را در فرهنگ ما نشان می دهد.«عُبِدَالطریق» دربارهء راهی گفته میشود که کوفته شده و رهرو را نرم و آسان و مطمئنّ و سریع به هدف می رساند.در اینجا می بینیم که عبادت،یک مسئلهء وجودی است و اساسا به معنای خودسازی.

وجود آدمی که با اغراض،تمایلات و عادات انحرافی،کشش های ناهمگون و پرت از راه و خودخواهانه را بر ما تحمیل می کند،باید در زیر دست آگاهی و ارادهء آدمی و با یک رژیم سخت و مقیّد،«تصفیه،تزکیه و زلال» گردد و به اخلاص رسد.اخلاص،یکتائی وجودی آدمی است در راه ایمان،در راه ارزشهای متعالی انسانی،در راه،خویش را به تمامی به خدا سپردن،در راه خلق،و از نفی خویش به اثبات خویش رسیدن:تجربهء عمیقی که فرهنگ عرفانی ما بیش از همهء فرهنگ ها در جهان از آن سرشار است.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۷ ، ۱۱:۳۸
یه بنده خدا

دوّم – تکامل آدمی:وقتی میگویم آدمی،مقصودم توده های بی شماری هستند که در طول تاریخ،زمینهء اصلی بشریّت را تشکیل می داده اند و میدهند،اینان که همیشه تولید کنندگان بوده اند و در عین حال،محرومان،اینان که همواره غذا می داده اند و همواره گرسنه بوده اند و توده های عظیم بشری در طول تکامل تاریخ به سوی کشف ارزش های خود و در نتیجه،کشف حقوق انسانی خویش و کشف آقت ها و دشمنان طبقاتی و نوعی خود و بالأخره کشف راه خویش به سوی عدالت و نفی آفت ها و قدرت ها و همهء نظامهائی که آنان را به استضعاف دچار کرده است،راه سپرده اند.

شخصیّت گرفتن توده های بی شخصیّت که به سوی تحقّق عدالت بشری و برابری طبقاتی و چه بهتر نفی طبقات بشری در پیشرفت است،در مسیر جبری دوّمین بعد از تاریخ قرار دارد.

سوّم – انسان پدیدهء ساخته شدهء طبیعت بود و با کار خویش،طبیعت را نفی کرد،تاریخ ساخت و ساختهء تاریخ شد.با نفی تاریخ نیز نظام اجتماعی خویش را می سازد و بر آن تحمیل می کند و با نفی خویشتن غریزی خویش،انسان ایده آل را برانسان رئال – آنچه که باید باشد را بر آنچه که هست – تحمیل می کند.بنابراین بعد سوّم تاریخ به سوی آزادی انسان  از زندان های ذهنی و عینی در حرکت است.امّا چه زندانهائی،انسان را خود می فشرند؟

نخستین زندان،«طبیعت»است و جغرافیا که با علوم طبیعی و تکنولوژی از آن رها می شود.دوّمین زندان،«جبر تاریخ»است که کشف قوانین تاریخ و تحوّل و تکامل تاریخ،او را از این زندان رها می کند.سوّمین زندان،«نظام اجتماعی و طبقاتی»است که ایدئولوژی انقلابی،او را از این زندان رها می کند.و چهارّمین زندان،زندان«خویشتن»است: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[شمس:8-7].آدمی سرشته ای دنیوی و اخروی است.عناصری ابلیسی و الهی،کشش هائی که او را به سوی خاک می کشاند و کشش هائی که او را به سوی خدا تصعید می بخشند،و امّا انسان،خود یک«انتخاب» است و در همین موضع است که مسئولیّت و خودآگاهی او مطرح میشود و در همین جاست که به گفتهء مولوی:«او از انبوه احوال گوناگون و آشفتهء در جنگ خویش،رهائی می یابد»،به معجونی از ترکیب های غریزی و بیولوژیک به یک ارادهء جوهری مصفّای خودآگاه انتخاب کننده،آفریننده و تعیین کنندهء جهت و ایده آل تبدیل می شود و بدین گونه به«فلاح» می رسد،فلاح،آزادی آدمی است از چهارّمین زندان که زندان خویشتن است،خویشتنی که غرائز طبیعی همراه با عادات سنّتی و جبرهای تاریخی و اجتماعی،بر روانشناسی او تأثیر منجمد کننده و تحجّر بخشی نهاده اند.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۷ ، ۰۸:۲۱
یه بنده خدا


نخستین گام،کشف خویشتن و ایمان به ظرفیّتهای انسانی خویشتن است.این البتّه به معنای یک خودپسندی جاهلانه نیست؛بلکه بازگشت خودآگاهانه به ارزشهای انسانی ای است که در ما هست و از ما گرفته اند.بی شکّ انسان فردا،انسانی که رو به فردا می اندیشد،انسانی خواهد بود که لیلقت آزاد شدن از همهء زندانهای گذشته و حال را،یعنی آنچه را از طریق وراثت یافته ایم و آنچه را که از طریق استعماری بر ما دیکته می شود،کسب کرده است و ظرفیّت مغزی و روحی کشف تازه ای را،برخلاف آنچه قدما و علما می گویند،به دست آورده است.

ایدئولوژی رو به فردا نتیجهء تجربه های بسیاری است که انسانیّت به بهای گزافی کسب کرده است:بن بستها و بن بستها.بنابراین بازگشت از همهء راههائی است که به نجات آدمی منجرّ نشده است و یا کشف عوامل ناکامی ای که ایده آلهای بزرگ را به شکست منجرّ کرده است.ایدئولوژی رو به فردا نباید از رسوبهای ذهنی و تلقینی ما سر برآورد،و نه از دریافت هائی که میدانیم و گاه نمیدانیم از کجا به ما می رسد:رسانه های گروهی،چه رسمی و چه پنهانی!

برای انتخاب ایده آلهای خویش باید بر پایگاههای استواری تکیه داشت و چه پایگاهی استوارتر از حرکت زمان – تاریخ – یعنی مسیر تکامل نوعی انسان.مسیر تکامل نوعی انسان کدام است؟اگر بخواهیم تنها سه کلمه را از میان این کلمات بی شمار بشری انتخاب کنیم،سه کلمه است که تاریخ،آنها را انتخاب کرده است،یعنی حرکت تاریخ به سوی هرچه بیشتر متبلور شدن این سه معنی و بعد پیش می رود:

اوّل - احساس عرفانی:یعنی آنچه کشش وجودی جوهر انسان را به سوی ارزشهای متعالی جهت می بخشد و نیز به آدمی انرژی ای میدهد که تهیّه اش از هیچ مادّهء کالری زائی ساخته نیست.آنچه عشق و پرستش در تاریخ آدمی خلق کرده است،غنی ترین گنجینهء فرهنگ،ارزش و زیبائی تاریخ است.آنچه از انسانهای حقیر طوفانهای بزرگ و آنچه از این عالم صغیر،عالم کبیری آفریده است که طبیعت در برابر عظمت شان چیزی نیست.انسانهای بزرگ و روحهای عظیمی که امروز تمدّن صنعتی و ...از ساختن شان عاجز است.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۷ ، ۱۱:۵۱
یه بنده خدا


چنین تلقّی ای از انسان است که می تواند به روشنفکر،به انسان آگاه در هر دوره و در هر نظامی و در هر طبقه ای،خطاب کند که می توانی از جبر طبقاتی،تاریخی و اجتماعی ات رها شوی.چنین برداشتی از انسان است که می تواند روشنفکران وابسته به اشرافیّت و حتّی وابسته به پست ترین و منحطّ ترین اقشار طبقهء بالا را وا دارد که جامعهء طبقاتی خویش را از بیخ و بُن رها کنند و بر علیه طبقهء خویش بشورند و خود را در مسیر سرنوشت طبقهء رنجبران و ستم دیدگان قرار دهند.

امّا خودسازی باید هدف داشته باشد.آنچه خودسازی را معنا می دهد،یک ایدئولوژی است و یک ایده آل.مفهوم ضمنی خود را ساختن،این است که برای کاری و برای نیل به خصوصیّاتی و هدفی باید خودسازی کرد.بنابراین پیش از آنکه به «روش» بپردازیم،باید هدفها را تعیین کنیم.

اگر کسی تمام ایده آلش،شرکت در یک حرکت اجتماعی،سیاسی و اقتصادی عصر خویش است،بی شکّ خودسازی را در محدودهء ویژهء این ایده آل تعیین می کند و اگر هدفش رشد ارزشهای وجودی و درونی است،نیز همچنین و یا اگر پرورش بینش فکری و علمی و فلسفی است همچنین.

باید پیش از پرداختن به شیوهء خودسازی،ایدئولوژی را مشخّص کرد،برای ما مسئلهء خودسازی،پس از تعیین ایدئولوژی مطرح میشود،ایدئولوژی ما چیست؟نخستین گام در راه خودسازی،تقویت این هراس و وسواس دائمی در خویش است که به «ازخودبیگانگی»دچار نشویم.بزرگترین آفت از خود بیگانگی یک روشنفکر،«تقلید کورکورانه» است،این نوع تقلید یعنی زندانی بودن در چارچوب هائی که بی حضور تو تعیین کرده اند.این چارچوب ها می توانند:

الف)سنّتی باشند،یعنی پیش از تو بر تو تحمیل شده باشند.آنانکه این سنّتها را ساخته اند،سازنده بوده اند؛امّا تو که می پذیری،از خود بیگانه ای.

ب)در حالی که احساس کاذبی به تو دست می دهد که از سنّتهای کهنهء مؤروثی رها شده ای،ممکن است این رهائی را خودت کسب نکرده باشی،بلکه جاذبهء تقلید از عوامل غالب بر زمان،از روحهای فائق و از قدرتهای مسلّط،که حاکمیّت خویش را بر عصر تثبیت کرده اند،تو را از زندان سنّت به زندان خویش منتقل کرده باشند و تو این تغییر زندان را رهائی احساس می کنی.در حالیکه از نوعی بیگانگی به نوع جدیدی از بیگانگی،نقل مکان کرده ای.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۷ ، ۰۸:۲۰
یه بنده خدا


امّا بالقوّه او می تواند تا سرحدّ یک علّت مستقل از قوانین مادّی و تا مرحلهء استخدام کنندهء جبر طبیعت،وراثت،تاریخ،جامعه و تدبیر کنندهء جهان مادّی،یعنی خدائی کردن بر هستی نیز،بالا رود و این مسیر علمی را از «خاک» تا «خدا» طی کند و این تکامل،تکاملی است در عین حال،مادّی،علمی و جبری و در همانحال رو به سوی نیل به آزاد شدن وجودی دارد که در آن،جوهر خدائی انسان تحقّق پیدا کرده است.

و در این مسیر است که:مسیر طبیعی توده های انسانی به سوی کمال و تکامل،تعیین میشود و در این مسیر است که رسالت انسان و رسالت همهء آگاهان در رهبری خلق مشخّص می گردد و در این مسیر است که خودسازی،جهت خویش را و هم فلسفهء خویش را پیدا می کند.

خودسازی در بینش اسلام،یک «ریاضت منفی» نیست،بلکه یک «پرورش مثبت» است.در این باره،قرآن یک سورهء مستقلّ دارد [سورهء شمس] و در این سوره،هر انسانی که در بینش قرآن مساوی است با همهء انسانها،به صورت یک «بذر»تلقّی شده است و «رسالت آدمی» در برابر آن،طبیعی است که رسالت یک دهقان است.دهقان اگر آگاه و درست عمل کند،بذر را از جنین خاک و گِل نجات می دهد تا گُل دهد و میوه:

وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا:و سوگند به خویشتن آدمی و آنچه آن را استوار ساخته است....تو مسئولی و تو دهقان بذر خویشتنی:

قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا:کامیاب می شود کشاورزی که این بذر را رشد و نموّ و پرورش بخشد. وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا:ناکام خواهد ماند آنکه این بذر را در زیر خاک پنهان سازد.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۷ ، ۲۱:۱۸
یه بنده خدا


- هرچند که انسان،زادهء طبیعت است و متأثّر از شرایط زیستی؛امّا مسیر تکامل وجودی انسان به سوی آزادی او از این عوامل جبری علمی مادّی پیش می رود و به میزانی که اراده و خودآگاهی در او رشد می کند،از صورت یک معلول،به صورت یک علّت،تغییر مکان می یابد.بنابراین وقتی می گوئیم انسان،مقصودمان پیدایش آن علّتی است که در مسیر طبیعت و تاریخ،نقش یک عامل،خالق،صانع،مدبّر و استخدام کنندهء خودآگاه را بازی می کند و چنین انسانی،به میزانی که اراده اش را با خودآگاهی و دانش مادّی و طبیعی بسیج می کند،می تواند خود را بر مسیر مادّی و علمی تاریخ،مسلّط سازد.

همچنانکه دربارهء طبیعت می بینیم انسان با کار علمی و تجربی خود،طبیعت را تغییر می دهد و همچنانکه با یک ایدئولوژی اجتماعی،نظام اجتماعی خویش را به آنچنان نظامی که می خواهد تبدیل می کند،می تواند با کار بر روی خویش نیز،از خود،انسانی بسازد که میخواهد.از اینجاست که خودسازی،همچون جامعه سازی و همچون طبیعت سازی،یک واقعیّت علمی،عینی و در عین حال،یک رسالت انسانی است.

تلقّی ای که قرآن از انسان دارد،با این برداشت هماهنگ است:قرآن انسان را نه یک ایدهء مجرّد و مطلق و خارج از نظام مادّی و علل و عوامل عینی و علمی تلقّی می کند و نه صرفا یک پدیدهء ناخودآگاهی که در تسلسل جبری تاریخ یا طبیعت یا وراثت پدید می آید:

 لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ، ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ(تین:5-4) «انسان را در استعداد و در امکانات تکامل،در عالی ترین اندازه گیری علمی خلق کردیم،سپس او را به پست ترین درجات پست،بازگردانیدیم».

یعنی انسان،بالقوّه یک پدیدهء مافوق است،امّا بالفعل یک پدیدهء مادّی،خاکی و بیولوژیک.سرشتِ نخستینِ انسان در قرآن،نه تنها یک سرشت مادّی است(خلقه من تراب،من طین)؛بلکه یک مادّیّت پست است،یعنی هم از نظر واقعیت،خاک است و هم از نظر ارزش،پست(صلصال کالفخّار،حمإ مسنون).

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۳۷
یه بنده خدا