عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

۹۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

سائل یازدهم از گوشه دیگر مسجد کوفه بلند شد، و پرسید:
یا علی!
به من بگو خداوند چند قوّه در وجود انسان قرار داده است؟ قوای وجودی انسان کدامند؟
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود:
چهار قوه:
1)قوه عاقله،‌که بزرگترین سرمایه‌ای است که خدا در اختیار بشر قرار داده است.
2) قوه حافظه، که سبب می‌شود آنچه را فرا می‌گیرید، در ذهن و دلتان حفظ شود. اگر خدا این قوه حافظه را به شما نمی‌داد شما اسم‌تان را فراموش می‌کردید، آدرس خانه‌تان از یادتان می‌رفت و راه را گم می‌کردید.
3) قوه عاطفه،‌خدا این سرمایه را به ما داده که به کمک این سرمایه آنچه را برای خود می‌خواهیم، برای دیگران هم بخواهیم و آنچه را برای خود نمی‌پسندیم، برای دیگران هم نپسندیم و به دیگران مهر بورزیم.
4) قوه وجدان، امکان ندارد انسان فرمان وجدان را زیر پا بگذارد مگر اینکه گرفتار تلخی عذاب وجدان خواهد شد.
این سؤال کننده یازدهم هم جواب سؤال خود را گرفت و نشست.
سائل دوازدهم  هم از گوشه دیگر مسجد کوفه بلند شد و پرسید:
کدام جاندار بود که از شکم جاندار دیگر بیرون آمد در حالی که بین آنها نسبت و نسبی نبود؟
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: حضرت یونس پیامبر(ع) که از شکم ماهی بیرون آمد، در حالی که هیچ نسبتی بین او و ماهی وجود نداشت.
توضیح بیشتر:
حضرت یونس پیامبر(ع) وقتی از قوم خودش گریخت، آمد کنار دریا و سوار کشتی شد. دیدند یونس پیامبر(ع) مشغول ذکر و تسبیح خداست. این کشتی با نهنگی مواجه شد، بین آدمهای داخل کشتی قرعه انداختند، قرعه به نام یونس پیامبر افتاد.یونس(ع) را از کشتی به دریا انداختند، باز هم دیدند او مشغول ذکر و تسبیح خداست. وقتی در دهان نهنگ قرار گرفت، باز هم مشغول ذکر و تسبیح خدا بود.
از دهان نهنگ در شکم نهنگ فرو رفت، باز هم مشغول ذکر و تسبیح خدا بود. وقتی خدا اراده کرد و او را از تاریکستان شکم نهنگ به ساحل نجات بیافکند، باز هم دیدند او در حال ذکر و تسبیح خدا است. یعنی در همه حال، به یک حال بود.
حالات گوناگون زندگی تغییرش نداده بود. چه در داخل کشتی، چه در دل دریا،‌چه در دهان نهنگ، چه در شکم نهنگ، چه در ساحل نجات.
سؤال کننده دوازدهم هم جواب سؤال خود را گرفت و نشست.
سائل سیزدهم از گوشه دیگر مسجد کوفه برخاست و پرسید:
یا علی!
من سه سؤال از محضر شما دارم؛
کدام کوه بود که یک بار از جای خود کوچ نمود؟
کدام درخت بود که صد سال راه سایه آن طول دارد؟
کدام درخت است که بدون آبیاری روییده شده است؟
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود:
اما آن کوهی که یک بار از جای خود کوچ نمود، کوه طور است که قرآن کریم می‌فرماید:
(و اذ نتقنا الجبل... (اعراف 171)
اما آن درختی که صد سال راه سایه او طول دارد، درخت طوبی در بهشت است که در تمام قصرهای بهشت شاخه‌ای از آن آویزان است، همانطوری که قرص آفتاب در تمامی خانه‌ها، شعاع او می‌تابد.
اما آن درختی که بدون آبیاری روییده شد، درختی بود که برای یونس پیامبر(ع) رویانده شد که قرآن کریم می‌فرماید:
(و انبتنا علیه شجره من یقطین (صافات، 146)
سؤال کننده سیزدهم هم جواب سؤال خود را گرفت و نشست.

ادامه دارد

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۵۲
یه بنده خدا

سائل نهم از گوشه دیگر مسجد کوفه بلند شد و پرسید:

 یا علی!
چه کنیم تا مشکلات زندگی در نظر ما کوچک آید؟
امیرالمؤمنین علی(ع) پنج نکته را در ارتباط با این سؤال بیان فرمودند
:
1) هرگاه یک مصیبت و مشکلی در زندگی شما پدید آمد، شما مشکل بزرگ‌تر از آن را در ذهن خودتان مجسم کنید و به خود بگویید اگر به جای این مشکل وارده، آن مشکل بزرگ‌تر بر سر من فرود می‌آمد، چه می‌شد؟ اگر مشکل بزرگتر را در ذهن مجسم کنید، تحمل این مشکلی که بر سر شما وارد شد، بر شما آسان خواهد شد
.
توضیح بیشتر:
مثلاً اگر خدای نکرده در یک حادثه‌ای دست کسی شکست، این شکسته شدن دست را اگر بخواهیم تحمل کنیم، در ذهن‌مان تجسم کنیم که اگر در این حادثه علاوه بر دست من، پا و سر و گردن و کمرم می‌شکست، چه می‌شد؟ وقتی آن مصیبت بزرگ‌تر را در ذهن مجسم کردید، این مصیبت وارده تحملش آسان خواهد شد
.
2) رنج یک مصیبت را بر گذر زمان پخش کنید، تقسیم و توزیع کنید.
توضیح بیشتر:
پخش نمودن رنج یک مصیبت بر گذر زمان معنایش چیست؟
به این معنی است که غم و غصه‌های دیروز زندگی‌تان، برای دیروز بود، تمام شد و رفت! غم و غصه‌های فردا هم برای فرداست که هنوز نیامده، و اصلاً معلوم نیست شما فردایی داشته باشید یا نه، پس برای امروز شما، غم و غصه‌های همین امروز کافی است
.

3) هیچ غم و غصه‌ای برای همیشه در زندگی شما باقی نمی‌ماند.  

 باور کنید که رنج و غم و مشکل زندگی پایان‌پذیر است.هر مشکلی یک مدت زمانی دارد. تا یک مدتی در زندگی شما می‌ماند، مأموریت خود را به انجام می‌رساند، به اهداف خودش دست پیدا می‌کند و بعد زندگی شما را ترک خواهد گفت. مشکلات پایان‌پذیر است.
4) باور به اینکه آنچه بود و رفت، ‌مثل آنکه نبود...
توضیح بیشتر:
خیلی وقتها غصه‌های ما بابت چیزهایی است که به دست آورده‌ایم، بعد از اینکه از دست ما رفت می‌نشینیم و غصه می‌خوریم. امام علی(ع) می‌فرمایند: این هم غصه خوردن ندارد، چون آنچه بود و رفت، مثل اینکه از اول آن را نداشتید، خلاص
!!!
5) باور به اینکه آنچه به دست نیامد، مثل آنکه بود و رفت
توضیح بیشتر:
خیلی وقت‌ها غم و غصه‌های ما بابت چیزهایی است که سعی کردیم آن را به دست بیاوریم، ولی به دست نیامده است. می‌نشینیم و غصه‌اش را می‌خوریم. این هم غصه خوردن ندارد چون آنچه به دست نیامد، مثل آن که بود و رفت
.
سؤال کننده نهم هم، جواب سؤال خود را گرفت و نشست.
سائل دهم از گوشه دیگر مسجد کوفه بلند شد و پرسید
یا علی!
غذای روح انسان کدام است؟
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: سه چیز است؛
1) ذکری که از زبان‌تان عبور نماید و به قلب شما راه پیدا کند؛
2)توبه‌ای که نصوح باشد یعنی انسان دیگر به آن گناه بازگشت ننماید؛
3) موعظه‌ای که بر جان بنشیند و قلب آدم را زیر و رو کند.
سائل دهم هم جواب سؤال خود را گرفت و نشست
.


ادامه دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۳۷
یه بنده خدا

سائل هفتم از جا برخاست و پرسید:
یا علی! به من بگو الان جبرئیل امین در کجاست؟
امیرالمؤمنین علی(ع) یک نگاه به آسمان کرد و یک نگاه به سمت راست و نگاه به سمت چپ و نگاه به پشت سر ناگهان فرمود: تمام آفرینش را نگریستم، جبرئیل را ندیدم جبرئیل باید خودت باشی. جمعیت دیدند این سؤال‌کننده از وسط جمعیت خارج شد
،فهمیدند که او خودش جبرئیل امین بود.
سائل هشتم از گوشه دیگر مسجد کوفه برخاست و پرسید:
یا علی!
 اگر سگی با گوسفندی مقاربت کردند، بچه‌ای متولد شد، این بچه حکم سگ را دارد یا حکم گوسفند را ؟
توضیح بیشتر:
ابن ابی‌الحدید وقتی به اینجا رسید،
تأسف می‌خورد. می‌گوید ای کاش آن شب در پای خطبه سلونی علی‌بن ابی‌طالب(ع) انسان‌های فهیم و فرهیخته‌ای حضور می‌داشتند که سؤالات عمیق علمی و حکمی از محضر مولا می‌پرسیدند تا پاسخ مولا برای ما آیندگان بماند ولی افسوس... بعضی آدم‌هایی که پای خطبه سلونی مولا علی(ع) نشسته بودند، آدم‌های عوام کم‌سوادی بودند که سؤالات‌شان از این نوع بود که چنین سؤالی کردند!! مولا علی(ع) این سؤال را هم بی‌پاسخ نگذاشتند.
فرمود: بروید ببینید این بچه علف می‌خورد یا استخوان می‌چرد؟ اگر علف می‌خورد، گوسفند است و اگر استخوان می‌چرد، سگ است
.
سائل گفت: یا علی، گاهی می‌بینیم علف می‌خورد، گاهی استخوان می‌چر
د.فرمود: بروید ببینید آیا مانند گوسفند می‌نشیند یا مانند سگ؟
سائل گفت: یا علی، گاهی مانند گوسفند می‌نشیند و گاهی مانند سگ
.
توضیح بیشتر:
 همانطور که می‌دانید گوسفند روی شکم می‌نشیند و سگ روی نشیمنگاهش
.
فرمود: بروید ببینید آیا مانند گوسفند آب می‌نوشد یا مانند سگ آب می‌خورد؟
سائل باز هم گفت: گاهی مانند گوسفند آب می‌نوشد و گاهی هم مانند سگ آب می‌خورد.
فرمود: بروید ببینید آیا مانند گوسفند بول می‌کند یا مانند سگ؟
سائل گفت: یا علی، گاهی مانند گوسفند بول می‌کند و گاهی مانند سگ. فرمود: بروید ببینید آیا در اول و وسط گله راه می‌رود یا آخر گله؟ اگر اول و وسط گله راه می‌رود گوسفند است، اگر آخر گله راه می‌رود سگ است
.
سائل گفت: یا علی، گاهی اول، گاهی وسط، گاهی هم آخر گله راه می‌رود
.
فرمود: پس او را بکشید، اگر شکمبه دارد گوسفند است، و اگر شکمبه ندارد، سگ است
.
سائل هشتم هم جواب سؤال خود را گرفت و نشست
.
توضیح بیشتر:
جناب جرج جرداق مسیحی در کتاب «امام علی صوت العداله الانسانیه» میگوید:

 شیعیان، افتخار کنید به چنین پیشوایی. کدام رهبر را در تاریخ بشر سراغ دارید، در هر زمینه‌ای از او پرسیده باشند، بی‌درنگ پاسخ داده باشد؟
ای روزگار، تو را چه شده است؟
ای کاش تمام ثروت‌ها و سرمایه‌های خود را بسیج می‌کردی تا در هر قرنی، یک علی تحویل جامعه بشریت می‌دادی. کمبود جامعه بشری ما، وجود یک پیشوایی به نام علی بن‌ابی‌طالب(ع) است.
و در پایان می‌گوید: می‌دانید چرا علی را در محراب عبادت سر شکافتند؟ علی را از شدت عدالتش کشتند!!! و او تنها پیشوای عادل تاریخ بشر است که از شدت عدلش کشته شد نه از شدت ظلمش !!!

 
ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۷:۳۰
یه بنده خدا

سائل چهارم از گوشه دیگر مسجد کوفه برخاست، و پرسید:
یا علی
!
بچه‌ای به دنیا آمده، این بچه یک تن دارد با دو سر. آیا با داشتن این دو سر، او یک نفر محسوب می‌شود و از پدر یک سهم ارث می‌برد یا دو نفر به حساب می‌آید و از پدر دو سهم ارث می‌برد؟
امیرالمومنین  علی (ع) فرمود: این دو سر را بخوابانید، وقتی هر دو سر به خواب رفتند آنگاه آهسته، سر اول را از خواب بیدار کنید. اگر همزمان با بیدار شدن سر اول، سر دوم هم از خواب برخاست، معلوم می‌شود او یک نفر به حساب می‌آید و از پدر یک سهم ارث می‌برد. اما اگر با بیدار نمودن سر اول، دیدید که سر دوم همچنان در خواب است، معلوم می‌شود او دو نفر محسوب می‌شود و از پدر دو سهم ارث می‌برد
.
سائل چهارم هم جواب سؤال خود را گرفت و نشست
.
 
سائل پنجم از گوشه دیگر مسجد کوفه برخاست. پرسید:
یا علی
!
 دو مادر بر سر دو بچه با هم به دعوا افتادند. این دو بچه یکی پسر است و دیگری دختر. مادر اولی می‌گوید پسر مال من است، دختر مال تو. مادر دوم می‌گوید نخیر، پسر مال من است، دختر مال تو. چگونه به دعوای این دو مادر خاتمه بدهیم؟
امیرالمومنین علی(ع) فرمود: دو ظرف بردارید، از شیر این دو مادر بدوشید، شیر دوشیده شده را وزن کنید، آن شیری که وزنش سنگین‌تر است، پسر مال اوست و آن شیری که وزنش سبک‌تر است، دختر مال اوست
.
این پنجمین سائل هم جواب سؤال خود را گرفت و نشست.
سائل ششم از گوشه دیگر مسجد کوفه برخاست و  پرسید :
یا علی
!
خدا در کتاب زبور داوود پیامبر وحی فرستاد که من چهار چیز را در چهار جا مخفی نمودم، به من بگو آن چهار چیز کدامند؟
امیرالمومنین علی (ع) فرمود
:
1) خدا اولیای خود را در میان شما بندگان پنهان نمود پس هیچ بنده‌ای از بندگان خدا را کوچک مشمارید و او را مورد تحقیر قرار مدهید شاید او ولی ای از اولیای خدا باشد و شما ندانید
.
2) خدا رضا و خشنودی خود را در طاعت و عبادت شما بندگان پنهان کرد پس هیچ عبادتی را کوچک مشمارید و از آن صرف نظر نکنید شاید رضای خدا در همان عبادت کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید.
توضیح بیشتر:
ما در اسلام یک سری عبادت‌های کوچک داریم که به ظاهر کوچک‌اند اما ثواب عظیمی در پشت آن خوابیده است، مثلا دو رکعت نافله نمازعشاء که بعد از نماز عشاء، به صورت نشسته خوانده می‌شود، ثواب این دو رکعت به اندازه ثواب صد حج و صد عمره مقبوله در رکاب پیامبر(ص) است، عبادت به ظاهر کوچک ولی ثوابی عظیم!! یا مثلا دو رکعت نافله نماز صبح، یا وضو گرفتن قبل از خواب، همه اینها ثوابی بس عظیم دارند
.
3) خدا خشم و غضب خود را در گناه و معصیت شما بندگان پنهان نمود، پس هیچ معصیتی را کوچک مشمارید و آن را مرتکب نشوید شاید خشم خدا در همان معصیت کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید.
توضیح بیشتر:
گناهان از منظر اسلام دو دسته‌اند: گناهان صغیره و گناهان کبیره. حال می‌دانید در نگاه اسلام چند گناه و چند واجب وجود دارد؟ در اسلام 1553 تا واجب و 1448 تا گناه داریم. بنابراین شایسته است، گناهان را ساده نپنداریم، شاید فردایی نباشد. (رک‌به: کتاب اثبات الهداهًْ علامه شیخ حرعاملی
)
4) خدا اجابت خود را در دعاهای شما بندگان پنهان کرد پس هیچ دعایی را کوچک مشمارید و از آن صرف‌نظر نکنید شاید اجابت خدا در همان دعای کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید
.
توضیح بیشتر:
چرا گاهی وقتها دعاهای ما مستجاب نمی‌شود؟ قطعا خدا دعاهای ما را مستجاب می‌کند ولی گاهی همانی را که از خدا خواستیم، خدا به ما می‌دهد اگر به مصلحت ما باشد. گاهی آن چیزی را که از خدا خواستیم، خدا به ما نمی‌دهد چون به مصلحت ما نیست ولی در عوضش چیزی که ما از خدا نخواستیم و مصلحت ما در آن است، خدا آن را به ما می‌دهد، گاهی هم این دعاهای ما ذخیره قبر و آخرت ما می‌شود و در عالم برزخ و قیامت آنقدر پاداش به ما خواهد داد که آرزو می‌کنیم ای کاش هیچ دعای ما در دنیا مستجاب نمی‌شد و همه دعاها ذخیره قبر و عالم قیامت می‌شد.، مثل فرزندی که بیمار است و از پدر شیرینی و شکلات می‌خواهد!! پدر نمی‌دهد چون به مصلحت فرزند نیست، آیا این به این معنی است که پدر با فرزند دشمنی دارد؟ خیر، بلکه از شدت دوستی است که خواسته‌اش را به او نمی‌دهد و پدر به فرزند دارویی می‌دهد که به مصلحت اوست گرچه فرزند این را از پدر نخواسته بو
د.
این ششمین سائل هم جواب سؤال خود را گرفت و نشست
.


ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۵۸
یه بنده خدا

امام علی(ع) در خطبه یا منبر «سلونی قبل ان تفقدونی»:(بپرسید از من،قبل از اینکه مرا از دست بدهید)، چه پاسخ‌هایی را به سؤال‌های مخاطبین خود ارائه داده‌اند؟
پاسخ:
یکی از مظلومیت‌های خطبه «سلونی» این است که متأسفانه جناب «سید رضی» که جمع‌آوری کننده خطب نهج‌البلاغه است، این خطبه را در نهج‌البلاغه نیاورده، چون همانطور که می‌دانید، نهج‌البلاغه سه بخش است: یک بخش خطبه‌ها (یعنی سخنرانی‌های مولا علی(ع))، یک بخش،نامه‌ها (یعنی مکاتبات امام علی(ع))، و یک بخش هم کلمات قصار (یعنی سخنان کوتاه امام علی(ع))
چون خطبه «سلونی قبل ان تفقدونی» ، نه جزء سخنرانی‌ها، نه جز‌ء نامه‌ها و نه جزء کلمات قصار است، لذا سید رضی اصلاً این خطبه سلونی را در نهج‌البلاغه نیاورده است. شارحان نهج‌البلاغه مثل ابن ابی‌الحدید، آیت‌الله جوادی آملی و استاد علی دوانی، اینها بخش‌هایی از این خطبهء سلونی را در کتاب‌هایشان آورده‌اند
.
این مجموعه سؤال و جواب‌ها که معلوم می‌شود چندین منبر
سلونی قبل ان تفقدونی بوده، حدود هفتاد و نه پرسش و پاسخ است که ما در اینجا به برخی از اهمّ این پرسش‌ها و پاسخ‌ها اشاره می‌کنیم.
ان‌شاءالله مطالعه این سؤال و جواب‌ها برای ما مفید باشد، امید که اندکی بفهمیم چه مولایی داریم و چه اقیانوسی از علوم و معارف، در این خطبه‌ سلونی نهفته هست و ما متأسفانه از آن بیگانه و بی‌خبریم
.
 
اولین سؤال‌کننده از گوشه مسجد کوفه برخاست، و پرسید: یا علی! به من بگو! از اینجا که من ایستاده‌ام تا عرش خدا چقدر فاصله هست؟
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: اولا فاصله فرش تا عرش، یک فاصله مکانی نیست که من به تو بگویم از اینجا تا عرش چقدر فاصله است؟ اما اگر یک مؤمنی خالصانه بگوید لا اله‌الا الله و این کلمه توحید را بر زبان خود جاری سازد، او فاصله فرش تا عرش را پیموده است، فرش و عرش را به یکدیگر پیوند داده است
.
و بعد در ادامه فرمود: اگر می‌خواهی عرش پروردگار رحمان را جست‌وجو کنی، بدان قلب یک انسان مؤمن عرش پروردگار رحمان است
.
اولین سؤال‌کننده جواب سؤال خود را گرفت و نشست
.
سائل دوم از گوشه دیگر مسجد برخاست و پرسید:
یا علی! به من بگو
:
واجب کدام است؟ واجب‌تر کدام است؟
نزدیک کدام است؟ نزدیک‌تر کدام است؟
عجیب کدام است؟ عجیب‌تر کدام است؟
مشکل کدام است؟ مشکل‌تر کدام است؟
امیرالمؤمنین علی(ع) در پاسخ فرمود
:
واجب، ترک گناه است و واجب‌تر از آن
،توبه از گناه است.
نزدیک، قیامت است و نزدیک‌تر از آن
،مرگ است
عجیب، بی‌وفایی دنیاست و عجیب‌تر از آن
، دل بستن به این دنیای بی‌وفاست.
مشکل، سرازیر قبر شدن است و مشکل‌تر از آن با دست خالی سرازیر قبر شدن است
.
این سائل هم جواب سؤال خود را گرفت و نشست
.
:
سائل سوم از گوشه دیگر مسجد کوفه برخاست و پرسید
یا علی! به من بگو
:
من از کجا بفهمم خدا عبادت‌های مرا قبول کرد؟
از کجا بفهمم خدا گناهان مرا آمرزیده است؟
از کجا بفهمم خدا عبادت‌های مرا قبول نکرده و مردود اعلام شده است؟
از کجا بفهمم خدا گناهان مرا نیامرزیده و در نامه عمل من ثبت شده است؟
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود
:
اگر یک عبادتی انجام داده‌اید و بعد از آن عبادت، خدا به شما توفیق داد عبادت دوم را انجام بدهید، آن عبادت دوم دلیل بر آن است که خدا عبادت اول را از شما قبول کرده است. چون عبادت اول‌تان را قبول کرد لذا به شما توفیق ورود به عبادت دوم را عنایت کرد
.
اگر شما یک گناه و معصیتی مرتکب شدید، منتهی بعد از آن گناه خدا به شما توفیق داد یک طاعت و عبادتی انجام دهید، این عبادت بعد از معصیت،دلیل بر این است که خدا معصیت شما را آمرزیده و مورد بخشش قرار داده است لذا به شما توفیق داد که مرتکب طاعت و عبادتی بشوید
.
اگر اول یک طاعت و عبادتی انجام دادید، بعد از آن عبادت مرتکب گناه و معصیتی شدید، آن گناه بعد از عبادت دلیل بر این است که خدا عبادت شما را قبول نکرد و مردود اعلام شد. لذا مرتکب گناه شدید، چون اگر عبادت، عبادت مقبول بود می‌بایست شما را از گناه باز دارد. همین که بعد از عبادت معصیت کردید، این معصیت دلیل بر این است که آن عبادت مقبول نبود. اگر یک گناهی انجام دادید و بعد از آن مرتکب گناه دوم شدید، آن گناه دوم دلیل بر آن است که خدا گناه اول‌تان را نیامرزیده، لذا مرتکب گناه دوم شدید. اگر مرتکب گناه سوم بشوید، گناه سوم دلیل بر این است که خدا گناه دوم را بر شما نبخشیده است
.
این سومین سائل هم جواب سؤال خود را گرفت و نشست
.


ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۱۹
یه بنده خدا


... هُم موضع سره : آنان [اهل بیت]جایگاه راز او [پیامبر(ص)] هستند.

 و لجأ امره : و پناهگاه امر او.

 وعیة علمه: و مخزن دانش او.

 و موئل حکمه : و مرجع حکمت های او.

 و کهوف کتبه : و غارهای کتاب های او.

 و جبال دینه : و کوه های دین او.

 بهم اقام انحناء ظهره: به واسطهء آنان خمیدگی پشتش را راست گردانید.

 و اذهب ارتعاد فرائصه: و لرزش اندام هایش را آرامش داد.

 (نقل از خطبهء دوم نهج البلاغه)

لا یقاس بآل محمد- صلی الله علیه و آله - من هذه الامة احد : هیچ فردی از این امت با خاندان محمد(ص)قیاس نشود،

و لا یسوّی بهم من جرت نعمتهم علیه ابدا :و کسانی که همواره مرهون نعمت های ایشانند با ایشان برابر نیستند.

هم اساس الدین : آنان پایهء دین،

و عماد الیقین : و ستون یقین هستند.

الیهم یفییءالغالی : تند رونده به سوی ایشان برمی گردد،

و بهم یلحق التالی : و واپس مانده به آنان می پیوندد،

و لهم خصائص حقّ الولایة : و‌‌یژگی های حق ولایت در ایشان است.

و فیهم وصیّة والوراثة : و ایشان وصی و وارث(پیامبر) هستند.

الان اذ رجع الحقّ الی اهله : اکنون حق به اهلش برگشته،

و نُقل الی مُنتقله : و به جائی که از آن خارج شده بود،منتقل شده است.

(نقل از خطبهء دوم نهج البلاغه)

بنا اهتدیتم فی الظلماء : شما به وسیلهء ما در تاریکی راه را یافتید،

و تسنّمتم العلیاء : و بر بلندی فراز آمدید،

وبنا انفجرتم عن الاسرار : و به واسطهء ما از تیرگی شب به روشنائی روز رسیدید.

الا ان مثل آل محمد - صلی الله علیه و آله -کمثل نجوم السماء : بدانید که خاندان محمد(ص)چونان ستارگان آسمانند،

اذا خوی نجم طلع النجم : هرگاه ستاره ای غروب کند ستاره ای دیگر بردمد،

 فکانّکم قد تکاملت من الله فیکم الصنائع : گوئی نعمتهای خداوند در میان شما کامل گشته،

و اراکم ما کنتم تاملون : و آنچه را که آرزو می کردید برآورده است.

(نقل از خطبهء 4 و 99 نهج البلاغه)

هُم عیش العلم : آنها مایهء حیات علم و معرفت،

و موت الجهل : و مرگ جهل و نادانی اند،

یخبرکم حلمهم عن علمهم : بردباری آنان شما را از دانائی شان خبر می دهد،

و ظاهرهم عن باطنهم : و بیرون شان از درون شان،

و صمتهم عن حکم منطقهم : و خاموشی شان از گفتارهای حکیمانه شان.

لا یخافون الحقّ و لا یختلفون فیه : نه با حق مخالفت کنند و نه در آن اختلاف  ورزند،

هُم دعائم الاسلام : ستون های اسلامند،

و ولائج الاعتصام : و پناهگاه های آن،

بهم عاد الحقّ فی نصابه : به واسطهء ایشان حق به جایگاه نخست خود بازگشت،

و انزاح الباطل عن مقامه : و باطل از جایش دور رانده،

و انقطع لسانه عن منبته : و زبانش از بن بریده شد.

عقلوا الدین عقل وعایة و رعایة : دین را شناختند شناختی توأم با دانائی و عمل،

لا عقل سماع و روایة : نه شناختی که منحصر به شنیدن و بازگو کردن برای دیگران باشد،

فانّ رواة العلم کثیر و رعاته قلیل : چه راویان علم بسیارند و پاسداران و عمل کنندگان به آن اندک.

( نقل از خطبهء 239 نهج البلاغه)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۱۵
یه بنده خدا

در بیان فضیلت خود و اهل بیت(علیهم السّلام):

  و من کلام له علیه السلام:« تالله لقد علمت تبلیغ الرسالات،و اتمام العدات،و تمام الکلمات،و عندنا اهل البیت ابواب الحکم و ضیاء الامر،الا و انّ شرائع الدین واحده،و سبله قاصده،من اخذ لها لحق و غنم،و من وقف عنها ضلّ و ندم. اعملوا لیوم تذخر له الذّخائر،و تبلی فیه السرائر،و من لا ینفعه حاضر لبّه فعاز به عنه اعجز،و غائبه اعوز،واتّقوا نارا حرّها شدید،و قعرها بعید،و حلیتها حدید،و شرابها صدید.الا و انّ اللسان الصالح یجعله الله تعالی للمرء فی النّاس خیر له من المال یورّثه من لا یحمده»

به خدا که رساندن پیام و انجام وعده ها و راز کلمات قرآن را دانستم.در های حکمت و روشنائی و چراغ هدایت نزد ما اهل بیت است.بدانید که راههای دین یک راه است و آن راهی است راست و کوتاه.هرکس آن را در پیش گیرد به مقصد رسد و غنیمت برد و آن که توقف کند در آن گمراهی و پشیمانی نصیبش شود.

کار کنید برای روزی که توشه ها و راز ها و نهفته ها در آن آشکار می شود.کسی که از خرد حاضر خود سودی نبرد چگونه از خرد غائب و ناتوانتر از خرد خود بهره می برد؟از آتشی که گرمی آن شدید و سوزان و ته آن ژرف و بی پایان،زیب و زیورش آهن مذاب و نوشیدنی آن ریم و زردآب است دوری کنید.بدانید نام نیکی که پروردگار در میان مردم برای کسی به جا می گذارد بهتر است از دارائی و مالی که او پس از خود برای گروهی ناسپاس به میراث می گذارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۸:۴۴
یه بنده خدا

طبیب که کاملا در پاسخ گیر کرده بود،گفت:

من نمی توانم بفهمم که عقل بدون حواس،چیزی را درک کند.


در اینجا امام چون می بیند که طبیب خیلی علاقه مند است از راه حس خدا را درک کند،به طور مشروح بیان می فرماید که چگونه عقل از راه حواس پنج گانه با مطالعهء پدیده های هستی می تواند به وجود خدا پی برد،و سپس در توضیح این معنی که روح(مرکز عقل)بدون حواس پنج گانه می تواند ادراکاتی داشته باشد می فرماید:

آیا خواب دیده ای که مشغول خوردن و آشامیدنی بطوریکه احساس لذت کنی؟

طبیب:آری.

امام:خود را در خواب،در حال خنده و یا گریه و یا در حال گردش در شهر هائی که قبلا آن را دیده ای،یا اصلا آن را ندیده ای،مشاهده کرده ای،بطوریکه مشخصاتی را که از آن شهرها می دانی در خواب ببینی؟

طبیب:آری، بی اندازه.

امام:آیا یکی از اقوام و خویشاوندان خود را که مرده است در خواب دیده ای که مانند پیش از مرگ،آنها را بشناسی؟

طبیب:آری خیلی زیاد.

امام:در حال خواب،به کمک کدام یک از حواس،عقل تو مرده ها را شناخته و با آنها سخن گفته و از غذای آنها خورده و در شهر گردش کرده و خنده یا گریه نموده است؟

طبیب:نمی توانم بگویم با کدام حس،این کار ها در حال خواب از حواس ساخته نیست،چون حواس،در حال خواب مانند مرده می شوند که نه می شنوند و نه می بینند.

امام:پس از بیدار شدن،آنچه در خواب دیده ای کاملا به یاد داری و برای دوستان نقل می کنی؟

طبیب:آری همین طور است_بلکه_گاه می شود واقعه ای را پیش از وقوع،در خواب می بینم و پیش از اینکه شب شود،آن واقعه در خارج اتفاق می افتد.

امام:کدام حس سبب می شود که آنچه را در خواب دیده ای در حافظهء تو بماند تا پس از بیداری یادت باشد؟

طبیب:در این امر،حس دخالتی ندارد.

امام:باز هم اعتراف نمی کنی که در حال خواب،امور مذکور را روح،که مرکز عقل است درک می کند؟

طبیب:آنچه در خواب می بینم مانند سراب است،چگونه وقتی کسی از دور،سراب را می بیند،آب می پندارد ولی وقتی نزدیک می شود می بیند چیزی نیست،خواب هم همینطور.

امام:چگونه آنچه را در خواب دیده ای مانند خوردن غذای ترش و شیرین،و سرور و غم،به سراب تشبیه می کنی؟

طبیب:چون وقتی به مکان سراب می رسم،هیچ می شود،همانطور،وقتی که بیدار می گردم،آنچه را در خواب دیده ام،نابود می گردد.

امام:اگر چیزی را بگویم که در خواب دیده ای « و بر خلاف سراب که هیچگونه اثر عینی ندارد،در تو اثر گذاشته باشد، و از آن لذت برده باشی »سخنم را تصدیق می کنی؟

طبیب:آری.

امام:آیا تا به حال در خواب،آمیزش جنسی با زنی ناشناس یا شناس انجام داده ای تا اینکه محتلم شوی؟

طبیب:آری بی اندازه.

امام:آیا به همان اندازه که در بیداری از آمیزش جنسی لذت می بری،در خواب لذت نمی بری،و به همان اندازه که در بیداری از تو منی خارج می شود در خواب خارج نمی شود؟این معنی،ادعای تو را در مورد تساوی خواب و سراب باطل می کند.

طبیب:کسی که در خواب محتلم می شود در خواب همان چیز هائی را می بیند که در بیداری به وسیلهء حواس دیده.

امام:این سخن،نظریهء مرا تائید می کند،زیرا «ناخودآگاه»تو اعتراف کردی که عقل پس از تعطیل شدن حواس،می تواند چیزهائی را درک کند،بنابراین چگونه شناخت عقل را در حالی که حواس تعطیل نشده اند انکار می کنی؟

طبیب:فکر می کردم نمی توانی «مسئلهء شناخت را حل کنی»و اکنون مطالبی می گوئی که قدرت پاسخ گوئی ندارم.

امام:گواه صدق مطالب گذشته را در همین جلسه برایت بیان می کنم.

طبیب:بفرمائید که من در این مسئله سرگردان شده ام.

امام:در مورد کارهای تجاری،و یا صنعتی،و یا ساختمانی،آیا اینطور نیست که ابتدا فکر می کنی، و پس از تفکر در مقام عمل،طرحی را که درست و زیبا تشخیص داده ای پیاده می کنی؟

طبیب:چرا همین طور است.

امام:آیا در فکر کردن،از هیچ یک از حواس خود کمک می گیری؟

طبیب:نه.

امام:آیا نمیدانی که پیام عقلت به تو حقیقت دارد؟

طبیب:قطعا مطلب همین طور است،بیشتر توضیح بدهید تا بطوری کلی شک و تردید از دلم پاک شود.

امام به سخن ادامه داد،و گفت و گو بین او و امام طول کشید تا آنجا که هیچ شبهه ای در مسئلهء شناخت خدا در دل طبیب نماند،و با کمال صراحت اعلام کرد:

 «گواهی می دهم خدائی جز الله وجود ندارد، و او یکتا و بی همتاست»

 

(بحارالانوار علامه مجلسی(ره)جلد سوم صفحات 152 تا 193 )..........پایان.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۴۱
یه بنده خدا

امام:بنابراین چه مانعی دارد که با من هم عقیده شوی؟

طبیب:تاکنون برایم روشن شد که موجودات مختلف و از جمله هلیله،طراح و سازندهء خود نیستند،ولی این مطلب به ذهنم رسید که درخت،سازندهء هلیله است،زیرا هلیله از آن بیرون می آید.

امام:بنابراین درخت را که ساخته؟

طبیب:هلیله ای دیگر.

امام:بالاخره چی؟،رشتهء هلیله ها و درخت هائی که آنها را به وجود آورده دنبال می کنیم،تا به اولین درخت برسیم،یا باید بگوئی اولین درخت را خدا ساخته و یا باید بگوئی بی نهایت درخت و هلیله وجود داشته است که اگر صورت دوم را انتخاب کنی،از تو سوالی داریم.

طبیب:بپرس.

امام:تصدیق می کنی که تا دانهء هلیله در دل خاک نرود و هستی خود را از دست ندهد،درخت از آن به وجود نمی آید؟

طبیب:درست می فرمائید.

امام:پس از اینکه هلیله هستی خود را از دست داد،درخت صد سال زندگی می کند بنابراین مدبّر و مربّی درخت در این مدت کیست؟چاره ای نداری جز اینکه بگوئی آفرینندهء درخت.زیرا اگر باز بگوئی هلیله،با فرض اینکه در مدت مذکور هلیله ای وجود ندارد منافات دارد.

طبیب:نه نمی گویم مدبّر درخت در این مدت هلیله است.

امام:بنابراین به وجود خداوند به عنوان آفریدگار و سازندهء همهء پدیده ها اعتراف می کنی یا باز هم تردید داری؟

طبیب:توقف دارم.

(امام که می دانست علت توقف او،حل نشدن « مسئلهء شناخت »است و چون طبیب راه شناخت را تنها حس می پندارد،نمی تواند به وجود خدا اعتراف کند،به این جهت با اینکه سابقاً توضیحات نسبتاً کافی در این زمینه داده بود،دوباره سخن را به مسئلهء شناخت کشاند و فرمود):

بر خلاف آنچه تو می پنداری که (عقل برای شناخت موجودات نیازمند به حس است)من معتقدم که حس،برای شناخت موجودات،نیازمند به عقل است.

طبیب:من این مطلب را بدون دلیل روشن نخواهم پذیرفت.

امام:این را می دانی که گاهی تمام حواس یا بعضی از آنها موقتا تعطیل می شود و روح،تدبیر بدن را به عهده می گیرد؟

طبیب:این سخن شبیه به دلیل است،ولی مایلم به بیان دیگری مطالب را توضیح دهید.

 

امام:این را قبول نداری که روح پس از تعطیل شدن موقتی حواس،در بدن باقی است؟

طبیب:چرا،ولی وقتی حواس تعطیل شد،دیگر عقل نمی تواند چیزی را درک کند.

امام:میدانی که کودک،هنگام ولادت نمی تواند از حواس پنج گانه اش استفاده کند.

طبیب:مطلب همین طور است.

امام:اگر این طور است،بنابراین کدام حس،کودک را هنگام گرسنگی به خواستن شیر راهنمائی می کند،و کدام حس،او را به هنگام سیر شدن،پس از گریه به خنده وا می دارد؟

کدام یک از حواس پرندگان گوشت خوار و پرندگان دانه خوار،آنها را راهنمائی میکند که در برابر جوجه های خود،گوشت و یا دانه بریزند،و آنگاه گوشتخواران به سوی گوشت و دانه خواران به سوی دانه حرکت کنند.

اگر حواس پنج گانه سبب شناخت آنها است،این دو نوع پرنده،هر دو دارای حواس پنج گانه اند،پس چرا یکی به طرف دانه می رود،و یکی به سوی گوشت،آن حس که به یکی می فهماند دانه با دستگاه هاضمهء او مناسب است، و به دیگری می فهماند،گوشت برای او خوب است کدام حس است؟

چرا جوجه های پرندگانی که در آب زندگی می کنند وقتی در آب انداخته می شوند شنا می کنند،ولی جوجه های پرندگان صحرا،در آب غرق می شوند؛در صورتی که هر دو دارای حواس پنج گانه اند؟

و چرا این حواس برای پرندگان نوع اول مفید است و آنها را در شنا یاری می دهد،ولی برای پرندگان نوع دوم مفید نیست؟...

چرا مورچه ای که اصلا آب ندیده،وقتی در آب انداخته می شود شنا می کند،ولی آدم پنجاه سالهء نیرومند و دانا در صورتی که شنا نداند غرق می شود؟

اگر تنها راه شناخت،حواس پنج گانه است،چرا او با آن عقل و حواس سالم و تجربهء کافی،آنچه را مورچه شناخته،نمی تواند درک کند؟

آیا مطالب گذشته کافی نیست که بفهمی آنچه کودک را به سوی شیر بسیج می کند، و پرندهء دانه خوار را به جمع آوری دانه، و گوشت خوار را به خوردن گوشت وا می دارد،روح است، که مرکز عقل می باشد؟

طبیب که کاملا در پاسخ گیر کرده بود،گفت:.........(ادامه دارد)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۴۸
یه بنده خدا


امام:میدانی که این هلیله با اندازه گیری معین،و نقاشی،و ترکیب خاصی صورت بندی شده،و اجزای مختلف و رنگ های گوناگون آن در داخل یکدیگر جا داده شده است،سفید در زرد، و نرم بر سخت.و هر یک از طبقات مختلف آن دارای خاصیتی جداگانه است.هلیله دارای پوستی است که آن را آب می دهد،و عروقی است که آب در آن جریان دارد؛و برگ پوشش آن است که آن را از سرما و گرما حفظ می کند و مانع می شود که باد،طراوت و شادابی هلیله را از بین ببرد.

طبیب:اگر برگ روی هلیله را فرا می گرفت بهتر نبود؟

امام:تدبیر خدا بهتر است،اگر چنان که می گوئی بود،نسیمی به آن نمی رسید تا شادابش کند،و نه سرمائی می دید تا آن را سخت نماید،و در این صورت متعفن می شد،و از طرفی چون نور خورشید نمی دید، کامل نمی شد و نمی رسید.ولی گاه خورشید،و گاه باد،و گاه سرما می بیند تا کامل گردد،و این امور را خداوند با قدرت لطیف و تدبیر حکیمانهء خود مقرر فرموده است.

طبیب:این مقدار توضیح برای شناختن نقشه و شکل هلیله کافی است.اکنون همانطور که وعده دادید،بفرمائید چه تدبیری در آن به کار رفته است؟

امام:این هلیله را پیش از کامل شدن در آن وقت که دانهء کوچکی بود و چیزی جز آب در میانش نبود و هسته،مغز،پوست،رنگ،مزه و سختی نداشت،دیده ای؟

طبیب:آری دیده ام.

امام:بگو بدانم اگر طراح حکیم و دانا و توانائی در سازماندهی آن دانهء بسیار کوچکی که جز آب در میان ندارد دخالت نمی کرد،امکان داشت که قسمت های مختلف هلیله با نظامی که توضیح داده شد تشکیل گردد؟اگر طراح هنرمندی در این دانه،طرح ریزی وجود هلیله را نمی نمود نهایت این بود که با بزرگ شدن آن،آبش زیاد می شد،ولی هرگز هلیله به وجود نمی آمد.

طبیب:به وجود طراح و صانع هلیله اعتراف می کنم،از بیان شما کاملا روشن است که نه تنها هلیله،بلکه تمام موجودات هستی،طراح و سازنده دارند،ولی این اعتراف به خدا نیست،زیرا از کجا معلوم که هلیله و سایر موجودات،خودشان طراح و سازندهء خود نباشند؟

امام:با توجه به نظام دقیق و حکیمانه ای که مشاهده کردی،تصدیق نمی کنی که سازندهء هلیله و سایر موجودات باید حکیم و دانا باشد؟

طبیب:نه

امام:این هلیله را هنگام پدید آمدن و پس از اینکه فاسد می شود و از بین می رود ملاحظه کرده ای؟

طبیب:آری،ولی من اعتراف کردم که هلیله پدیده است، نگفتم صانع نمی شود پدیده باشد تا نتواند خود را بیافریند.

امام:تو ابتدا گفتی که آفرینندهء حکیم ممکن نیست پدیده باشد،و بعد اعتراف کردی که (هلیله) پدیده است،نتیجهء این دو اعتراف این می شود که هلیله مصنوع است،و خداوند عزّ و جلّ صانع و سازندهء آن. اکنون اگر برگردی و باز بگوئی هلیله خودش را ساخته،به آنچه انکار کردی(پدیده بودن صانع)اعتراف می کنی.علاوه بر این تو با اعتراف به سازندهء حکیم و دانا اعتراف به خدا کرده ای ولی در نامگذاری اشتباه می کنی.

طبیب:چطور؟

امام:چون تو به وجود داشتن یک موجود حکیم و با دقت و تدبیر اعتراف می کنی،ولی وقتی از تو می پرسم که آن کیست،می گوئی هلیله.بنا بر این تو به وجود خدا اعتراف می کنی ولی در نامگذاری اشتباه می نمائی و نام خدا را هلیله می گذاری ، و اگر دقت کنی می فهمی که هلیله کمتر از آن است که بتواند خود را بیافریند،و ناتوان تر از آنکه بتواند مدبر خود باشد.

طبیب که خود را از پاسخ ناتوان دید گفت:آیا جز این،دلیل دیگری هم داری

امام:آری،بر اساس گفتهء تو باید هلیله بتواند طراح و سازندهء خود باشد و باید بداند که چگونه خود را بسازد،بنابراین چرا خود را کوچک و ناتوان و ناقص ساخت،و چرا از شکستن امتناع نمی کند و مانع از خوردن خود نمی شود؟چرا خود را پست،قابل خوردن،تلخ،بدشکل،بی طراوت و خشک ساخت؟

طبیب:چون بیش از این قدرت نداشت، و یا قدرت داشت ولی مایل بود خود را اینطور بسازد.

امام:بگو ببینم چه وقتی این هلیله خود را ساخته و به تدبیر وجود خود پرداخته؟آیا پیش از اینکه وجود پیدا کند،یا پس از وجود پیدا کردن؟ اگر بگوئی پس از وجود پیدا کردن،خود را آفریده،که این سخن از روشن ترین محال هاست،چگونه می شود هلیله موجود باشد و مصنوع،سپس باز دوباره خود را بسازد،بنا بر این نتیجهء کلام تو این می شود که یک هلیله،دو بار وجود پیدا کرده و ساخته شده است. و اگر بگوئی،پیش از وجود پیدا کردن،خود را آفریده و تدبیر نموده،بطلان این سخن و دروغ بودن آن نیازی به توضیح ندارد زیرا هلیله قبل از وجود،چیزی نبوده تا بتواند خود را به وجود آورد.

تو چطور به من ایراد می گیری که می گویم:چیزی که وجود داشته(خدا)چیز هائی را که وجود نداشته اند بوجود آورده،ولی به سخن خودت ایراد نمی گیری که می گوئی:چیزی که نیست(هلیله قبل از وجود)،چیزی را که وجود ندارد به وجود می آورد،فکر کن ببین عقیدهء کدامیک به حق نزدیک تر است؟

طبیب:عقیدهء شما.......(ادامه دارد)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۰۹
یه بنده خدا