عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

سیمای محمّد(ص):(قسمت یازدهم)

يكشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۳۷ ب.ظ


پیغمبر اسلام(ص) موعود بردگانی بود که در طول تاریخ یقین کرده بودند که سرنوشت محتومشان بردگی است،بردگان و تحقیر شدگان و محرومانی که به زبان دین یا علم یا فلسفه و یا به زبان شعر و هنر که همه در خدمت خواجگان بوده است،باور کرده بودند که برای زجر کشیدن و ذلّت دیدن و بار کشیدن و گرسنه بودن زندگی می کنند و متولّد شده اند و آفریده،طبقهء مستضعفی که یقین کرده بود که خدایان یا خدا با آنها دشمن اند و برای برگزاری کار خلق و کار جهان،آنها را بارکش دیگران بارآورده،همچنان که مانی پیامبر می گفت(که از نور و ظلمت سخن می گفت):«شکست خوردگان بیچاره از ذات ظلمتند و فاتحان زورمند از ذات نور».و ارسطو و افلاطون،متفکّران نابغه،می گفتند که خداوند یا طبیعت،گروهی را برده خلق می کند و گروهی را آزاد،تا آزادگان با زحمات و رنج هائی که بردگان در تکفّل کارهای پست می کشند،فراغتی پیدا کنند که به کارهای متعالی از قبیل اخلاق و هنر و شعر و موسیقی و تمدّن بپردازند.و پیامبر اسلام(ص) آمده بود تا آن نهضتی را که در طول تاریخ با فریب و دروغ و شرک و تفرقه و برتری و اختلاف طبقاتی،پیوسته در جهاد بود،تکمیل کند و با اعلام اینکه همهء انسانها از یک نژادند،و از یک منشأ و از یک سرشت و دارای یک خدا،برابری عمومی را اعلام کند و همچنین با توجیه فلسفی همچنین با نظام نیرومند اقتصادی،یک برابری اعتقادی و حقوقی و طبقه ای را در جامعهء نمونهء مدینه بریزد،در جامعه ای که بلال،بیگانه ای تحقیر شده و برده،در آن جامعه،شرافت و ارزش و حیثیّتی برتر از بزرگترین اشراف جامعهء عرب احساس می شود و همه،او را به رسمیّت می شناسند،جامعه ای که در آن ناگهان مردم مدینه – عرب،یهودی،قریش – می بینند که «سالم»بچّه ای که غلام حذیفه بوده و در همین کوچه های شهر،به صورت یک بردهء ذلیل و محروم راه می رفته،اکنون در قُبا پیشاپیش بزرگترین مهاجران قریش،به امامت نماز ایستاده و پشت سر او،عزیزترین و پرشکوه ترین چهره های جامعه،چهره های برجستهء پیش از اسلام و عصر اسلام ایستاده اند.ارزش ها همه فرو ریخته و همه در هم شده،خود پیغمبر با کوشش های بسیار می کوشد تا همهء این ارزشهای جاهلی و اشرافی را بریزد،دستور می دهد که لباسهای بلند و پرشکوه را قیچی کنند،ریشهای بلندی را که علامت اشرافیّت است،قطع کنند و دستور می دهد که متکبّرانه در خیابان و کوچه راه نروند،و دستور می دهد که دو نفری بر روی یک مرکب سوار شوند.خود سوار می شد و دیگری را پشت سرش سوار می کرد،و گاه نیز بر الاغ برهنه سوار می شد تا در چشم های اشرافی پسند،ارزش های اشرافی بریزد.روزی پیرزنی که سالها عظمت و شکوه پیغمبر اسلام(ص)را شنیده بود،آمده بود نزد پیغمبر،تا جلوی وی ایستاد،زبانش گرفت،عظمت مرد،او را دچار لکنت زبان کرد و نتوانست حرف بزند،پیغمبر به نرمی و سادگی و مهربانی شانه هایش را می گیرد و می گوید:«چرا می ترسی؟من پسر آن زن قریشی هستم که شیر می دوشید».

ادامه دارد...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۳/۱۲
یه بنده خدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی