بحثی پیرامون جبر و اختیار :(3)
امام درباره مسأله تفویض نیز چنین توضیح می دهد: و اما آن تفویضی که امام صادق(ع) آن را باطل دانسته و معتقدان و پیروانش را خطاکار برشمرده این عقیده است که: «خداوند اختیار امر و نهی خود را به بندگان سپرده، و سرخود رهایشان ساخته است». امام ادامه می دهد: «اگر خدا اختیار بندگان را از سر اهمال و سهل انگاری به خودشان سپرده بود، باید انتخاب آنان را (هرچه باشد) پذیرفته، و به سبب آن مستحق ثواب گردند، و (زمانی که خود سری و اهمال حاصل شود) دیگر بر جنایتی که کنند هیچ عقوبتی نباشد». امام می فرماید «برای این سخن می توان دو معنا احتمال داد: اول این که بندگان خدا بر خدا شوریده اند و خدا نیز به ناچار آن را پذیرفته است که این به معنای ناتوانی و وهن خداست؛ دوم این که خداوند از وادار نمودن بندگانش به کاری درمانده و عاجز است. از این رو امر و نهی خود را بدیشان سپرده و بر وفق مرادشان امضاء نموده است. هر دو این معنا به کفر برمی گردد و اسلام آن را مردود می شمارد. آیات بسیاری در قرآن آمده است که این معنا را باطل و نادرست می داند.» دیدگاه صحیح درباره جبر و تفویض امام(ع) آن گاه به بیان دیدگاه درست و نگرش توحیدی می پردازد و می نویسد: اما آن چیزی که ما به آن اعتقاد داریم این است که خداوند مردم را با قدرت خود آفریده، و نیرویی به ایشان بخشیده تا با آن او را پرستش و اطاعت کنند، آنگاه آنان را به خواست خود امر و نهی کرد، و پیروی امر خود از ایشان پذیرفته و بدان رضایت داد و آنان را از کارهایی بازداشته و گناهکاران و نافرمانان را نکوهیده و بر گناهشان و نافرمانی شان مجازات می کند. اختیار در امر و نهی با خدا است. پس هرکس که فرمان برد، راه یافت و هر کس عصیان ورزید گمراه و سرکش گشت. این اطاعت و نافرمانی نیز به جهت قدرت و نیرویی است که خداوند به ایشان داده است.» دو مثال ساده برای فهم درست این مطلب ذکر مثالی خالی از لطف نیست. از یکی از علمای بزرگ اسلام درباره جبر و تفویض و امر بین الامرین پرسیدند. وی به پرسشگر خود گفت: پای راست خود را بلند کن. او این کار را کرد. سپس گفت: پای راست را بر زمین بگذار و پای چپ را بلند کن. این چنین کرد. در مرتبه سوم به او گفت: حالا پای چپ و راست را همزمان بلند کن و بایست. نتوانست و بر زمین افتاد. عالم گفت: این همان امر بین امرین است. یعنی اختیار داری که هر یک را برداری ولی اختیار نداری هر دو را برداری چون جبر و قوانین جبری طبیعت، این اجازه را به تو نمی دهد که همزمان دو پا را از زمین بلند کنی. باز یکی از اساتید درباره این مسأله به جمله بحول الله و قوته اقوم و اقعد تمسک جست و گفت: حول و قوت و قدرت را به خدا نسبت می دهی ولی این فعل بلندشدن و نشستن را به خود نسبت می دهی، یعنی که بخشی از آن من است و در آن اختیار دارم و بخشی از آن دیگری است و در آن مجبورم. به هر حال آن چه از معنای تفویض و اختیار آمده است نشان می دهد که نمی تواند هر یک از دو نظریه به تنهائی درست باشد و تنها در صورتی می توان باور قرآنی داشت که قایل به امر میان دو امر جبر و اختیار باشیم. امام هادی(ع) پس از بیان آیاتی از قرآن و روشن کردن مسأله جبر و تفویض می نویسد: از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده که پس از بازگشت از شام (جنگ صفین) در پاسخ به پرسش مردی که پرسید: ای امیرمؤمنان بفرمائید حرکت ما با شما آیا قضا و قدر الهی بود؟ فرمود: آری؛ از هیچ تپه ای بالا نرفتید و به هیچ دره ای سرازیر نشدید مگر به قضا و تقدیر الهی، پرسید: ای امیرمؤمنان آیا رنج و زحمتی که من در این راه برده ام به حساب خدا بگذارم؟ فرمود: مپرس ای پیرمرد، که بی شک خداوند به ازای (رنج) این سفر و راهی که پیمودید، و هر مکانی که منزل کردید، و در برگشت شما که بازمی گشتید (در تمامی این مراحل) به شما اجر و پاداشی عظیم داده است، چرا که شما در هیچ یک از کارهایتان نه مجبور بودید و نه ناچار. مبادا پنداشته ای که آن قضائی قطعی و تقدیری حتمی بوده است؟! اگر مطلب این چنین بود در این صورت پاداش و کیفر بیهوده گشته، و تشویق و تهدید بی معنا می بود، و دیگر چیزی پابرجا و ثابت نمی ماند. این اعتقاد بت پرستان و دوستان شیطان است، به درستی خدای جلیل و عزیز با دادن اختیار است که امر و فرمان داده، و برای برحذر ساختن، نهی فرموده است. نه اطاعت از او با اکراه و زور است، و نه از سر قهر و چیرگی بدون اختیار نافرمانی و معصیت شده، و نه آسمانها و زمین و آن چه را میان آنهاست بیهوده و عبث آفریده است! این پندار کسانی که کفر ورزیدند.» امام هادی(ع) در ادامه می نویسد: «امیرالمؤمنین(ع) موافق و مناسب قرآن راهنمائی فرموده است و آن با (مذهب) جبر و تفویضی که اعتقاد و پیروی از هر دو آن ها باطل و کفر و مایه تکذیب قرآن است، منافات دارد، و ما از گمراهی و کفر به خدا پناه می بریم! ما نه معتقد به جبریم و نه به تفویض، بلکه قائل به مرتبه ای میان آن دوئیم و آن امتحان و آزمایش توسط قدرتی است که خدا به ما داده و در پرتو آن به طاعت خود فراخوانده است، هم چنان که قرآن بدان گواه است، و امامان نیکو کار خاندان پیامبر- که درود خدا بر تمام ایشان باد- بدان معتقدند.» دو هدف عمده امام هادی(ع) امام هادی (ع) با تبیین دقیق و آوردن آیات و روایات بسیاری کوشید تا به دو مسأله توجه دهد: اول آن که دیدگاه اسلام راستین را تبیین کند و با بیان این مسأله به مخالفت علمی و علمی با حکومت و قدرت های غاصب بپردازد که با اندیشه جبری و اشعری می کوشیدند تا خود را در هاله ای از قداست فرو برند و اعمال و رفتار ظالمانه خود را توجیه کنند و آن را به خدا نسبت دهند و از سوی دیگر کوشید تا به مدیران آینده تشکیلات شیعی چگونگی استنباط احکام و مدیریت علمی را بیاموزاند. اگر در زمانی شرایط، اقتضای آن را داشت تا امامی با شمشیر و امامی با دعا و آن دیگری با آموزش و ایجاد هسته های علمی و یا نفوذ در ارکان قدرت هدایت و رهبری فکری و سیاسی امت را به دست گیرد و حداقل امت مؤمن و شاهدی را حفظ و هدایت کند اکنون در این دوره امام هادی بر خود لازم می دانست تا به تربیت مدیریتی اهتمام ورزد که برای عصر غیبت و فقدان حضور امام(ع) آمادگی داشته باشند. تلاش های فکری و علمی آن امام همام در شرایط سخت و در حصار پادگان نظامی عباسی آن چنان مهم و مفید و سازنده بود که بعدها در عصر غیبت اندیشمندان و دانشمندان به نامی چون کفعمی، دیلمی، صدوق، مفید، کلینی، سیدمرتضی، سیدرضی و در نهایت شیخ طوسی توانستند مدیریت علمی و تشکیلاتی شیعی را در دست گیرند و جامعه شیعی را به شکوفایی و بالندگی در خور خود برسانند به گونه ای که اولین حکومت شیعی در طبرستان و سپس در تمامی ایران و بین النهرین پدیدار گردد و آل بویه و سادات مرعشی و کیایی و صفوی به حکومت شیعی دست یابند و زمینه را برای حکومت جمهوری اسلامی و ولایت فقیه فراهم آورند. باشد که ما نیز این راه را با تمام قدرت و قوت تا قیام قائم و حضور منتظر(عج) ادامه دهیم. ان شاءالله.
... پایان ...