عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

امام سجاد(ع) به روایت شهید مطهری(ره):(4)

شنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۸:۱۳ ق.ظ

قصیدۀ فرزدق در مدح امام سجاد(ع)
1- هشام هرچه کرد خود را به «حجرالاسود» برساند و طبق آداب حج، آن را لمس کند، به علت کثرت و ازدحام مردم میسر نشد. ناچار برگشت و در جای بلند برایش کرسی گذاشتند. او از بالای آن کرسی به تماشای جمعیت پرداخت. شامیانی که همراش آمده بودند، دورش را گرفتند. آنها نیز به تماشای منظره پرازدحام جمعیت پرداختند.
در این میان، مردی ظاهر شد در سیمای پرهیزکاران، او نیز مانند همه یک جامه ساده بیشتر به تن نداشت. آثار عبادت و بندگی خدا بر چهره اش نمودار بود. اول رفت و به دور کعبه طواف کرد. بعد با قیافه ای آرام و قدم هایی مطمئن به طرف حجرالاسود آمد. جمعیت با همه ازدحامی که بود، همین که او را دیدند، فورا کوچه دادند و او خود را به حجرالاسود نزدیک ساخت. شامیان که این منظره را دیدند، و قبلا دیده بودند که مقام ولایت عهد با آن اهمیت و طمطراق موفق نشده بود که خود را به حجرالاسود نزدیک کند، چشم هایشان خیره شد و غرق در تعجب گشتند. یکی از آنها از خود هشام پرسید: «این شخص کیست؟!» هشام با آنکه کاملا می شناخت که این شخص، علی بن الحسین زین العابدین است، خود را به ناشناسی زد و گفت: «نمی شناسم.»
در همین وقت، همام بن غالب، معروف به «فرزدق»، شاعر زبردست و توانای عرب، با آنکه به واسطه کار و شغل و هنر مخصوصش پیش از هر کس دیگر می بایست حرمت و حشمت هشام را حفظ کند، چنان وجدانش تحریک شد و احساساتش به جوش آمد که فورا گفت: «لکن من او را می شناسم.» و به معرفی ساده قناعت نکرد، بر روی بلندی ایستاده، قصیده ای غرا- که از شاهکارهای ادبیات عرب است و فقط در مواقع حساس پر از هیجان که روح شاعر مثل دریا موج بزند، می تواند چنان سخنی ابداع شود- فی البداهه سرود. در ضمن اشعارش چنین گفت:
«این شخص کسی است که تمام سنگریزه های سرزمین بطحاء او را می شناسند، این کعبه او را می شناسد، زمین حرم و زمین خارج حرم او را می شناسد.
این فرزند بهترین بندگان خداست. این است آن پرهیزکار پاک پاکیزه مشهور. اینکه تو می گویی او را نمی شناسم، زیانی به او نمی رساند. اگر تو یک نفر فرضا نشناسی، عرب و عجم او را می شناسد...»
هشام از شنیدن این قصیده و این منطق و بیان، از خشم و غضب آتش گرفت و دستور داد مستمری فرزدق را از بیت المال قطع کردند و خودش را در «عسفان» -بین مکه و مدینه- زندانی کردند...
علی بن الحسین(ع) مبلغی پول برای فرزدق فرستاد. فرزدق از قبول آن امتناع کرد و گفت: «من قصیده را فقط در راه عقیده و ایمان و برای خدا انشاد کردم و میل ندارم در مقابل آن پولی دریافت دارم.»
بار دوم علی بن الحسین آن پول را برای فرزدق فرستاد و پیغام داد به او که: «خداوند خودش از نیت و قصد تو آگاه است و تو را مطابق همان نیت و قصد، پاداش نیک خواهد داد. تو اگر این کمک را بپذیری، به اجر و پاداش تو در نزد خدا زیان نمی رساند.» و فرزدق را قسم داد که حتما آن کمک را بپذیرد. فرزدق هم پذیرفت.
ملا عبدالرحمن جامی (شاعر معروف)... قصیده معروف فرزدق را در مدح امام سجاد(ع) به فارسی به نظم آورده است. می گویند خوابی نقل کرده که پس از مرگ فرزدق از او درعالم رؤیا پرسیدند: خداوند با تو چه کرد؟
جواب داد: مرا به واسطه همان قصیده که در مدح علی بن الحسین(ع) گفتم، آمرزید. جامی خود اضافه می کند و می گوید: اگر خداوند همه مردم را به خاطر این قصیده بیامرزد، عجیب نیست.

ادامه دارد...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۲/۰۸
یه بنده خدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی