عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

۱۰۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

جز با یک جهان بینی،که افراد در آن جا بر اساس یک سیستم ارزش های معنوی،حتّی از حقّشان و از پولشان بگذرند؛امکان تحقّق سوسیالیسم به معنای واقعی نیست.

چهار عامل «شخصیّت»،«تصادف»،«سنّت»و«ناس»،در سرنوشت جامعه ها مؤثّرند.امّا از نظر اسلام،مؤثّرترین آنها،عوامل«ناس»و«سنّت» است؛زیرا که«ناس»،ارادهء متن مردم است؛و «سنّت»،قوانین علمی موجود در جامعه.

روشنفکر،کارش رهبری جامعه نیست.این یکی از اشتباهات بزرگ روشنفکرهای دنیا است،که خیال می کنند باید رهبری جامعه و مردم را به دست بگیرند.بی ارزش ترین جناح،برای رهبری مردم،روشنفکرها هستند.در تمام نهضت های آفریقا و آسیا،قیافهء روشنفکرها را نمی بینید،بلکه قیافهء توده و عوام را می بینید.

بنابراین روشنفکر،رسالتش رهبری کردن سیاسی جامعه نیست.رسالت روشنفکر،خودآگاهی دادن به متن جامعه است،فقط و فقط همین و دیگر هیچ.اگر روشنفکر بتواند به متن جامعه،خودآگاهی بدهد،از متن جامعه،قهرمانانی بر خواهند خاست،که لیاقت رهبری کردن خود روشنفکر را هم دارند.و تا وقتی که از متن مردم،قهرمان نمی زاید،روشنفکر رسالت دارد.

مشکل اساسی در همهء نهضت ها،این است که «دشمن داخلی» را نمی توان به سادگی شناخت.همهء انقلاب های تاریخ،در جبههء خارجی پیروز شده اند؛ولی در جبههء داخلی شکست خورده اند،و انقلاب را از درون خورده اند،و پوک کرده اند و مسخ؛و باز همان محتوای پیش از انقلاب،همان عناصر ضدّ انقلاب،درون آن را پر کرده اند؛و در زیر پوستهء نوین و فریبنده و مقدّس جدید،سال ها و قرن ها به زندگی خود ادامه داده اند.

تجربهء سالها و سالها مبارزهء استعمار و تبلیغات استعماری – به خصوص در مبارزه با اسلام – این فرمول کلّی را در عمل،برایشان یک اصل علمی مسلّم کرده است که:

«برای خراب کردن یک«حقیقت»،خوب به آن حمله مکنید؛بد از آن،دفاع کنید»!

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۷ ، ۱۲:۲۹
یه بنده خدا

فاشیسم – در نهضت های حادّش – برای اینکه آن لُمپن ها،آن طبقهء محروم و آن عقده دارها را به خودش بکشاند و تحت نیروی چپ،نیروی چپ ناخودآگاه،و حتّی محرومینی را که جهت گیری طبقاتی روشن ندارند،به طرف خودش بکشاند؛اوّل به عنوان مخالف سرمایه داری حرکت می کند.

ولی جنس کار و جنس طبقه و جنس اندیشه،اقتضاء دارد که بالأخره در کنار همان اندام فاسدی،که او زالوی مکنده و طفیلی معده اش بوده،یعنی سرمایه داری قرار گیرد.

روشنفکر،کسی است که نسبت به زمان،جامعه،تقدیر تاریخی،روابط،جبهه گیری ها،جهت ها،و سرنوشت گروهیِ خویش آگاهی دارد؛و در یک کلمه،وضع یا حیثیّت جمعی خویش را وجدان می کند.

در آن جاها که می بینید مسئله ای را چند بار تکرار کرده ام؛می خواهم بگویم که من،جز این،هیچ حرف دیگری ندارم؛بقیّه همه حاشیه است؛مثلاً «زر و زور و تزویر»!هر جا که جز تکرار این سه،حرف دیگری زده ام،پشیمانم!

دو پدیده را مردم یا عوام،نمی توانند از هم سوا کنند:یکی،شور مذهبی است؛و دیگری شعور مذهبی؛که این دو ربطی به هم ندارند.آن کسی که شور مذهبی دارد،خیال می کند که شعور مذهبی هم دارد.

رفتار اجتماعی آدمی،تابع روح و احساس او است؛که زادهء محیط اخلاقی و تربیت نخستین است.و افکار فلسفی آدمی،تابع اندیشه و عقل او؛که زادهء استدلال و مطالعه و علم و تحوّلات ناگهانی.

در راه حلّ های اجتماعی،نباید به کوتاه ترین راه اندیشید؛بلکه باید به درست ترین راه فکر کرد.منطقی ترین راهی که ما را به نقطهء هدف هدایت می کند،باید آن را انتخاب کنیم.اگر می خواهیم کارهای سطحی انجام بدهیم،کارهائی است که هزار مرتبه انجام شده،و دومرتبه برگشته ایم به نقطهء اوّل.ما باید بیشتر فداکاری کنیم،و کمتر توقّع داشته باشیم.

من ترجیح می دهم دو نسل،سه نسل،کار بکنند،و بعد به نتیجه برسند.امّا اگر در عرض 10 سال به نتیجه برسیم،باز می گردیم به 100 سال عقب تر!همیشه یک تجربهء عجیب در تمام آفریقا و آسیا شده؛کسانی که به سرعت به نتیجه رسیده اند،بعد،امتیازات قبل از انقلابشان را هم از دست داده اند!من همهء انقلابات زودرس را نفی می کنم.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۷ ، ۰۷:۴۷
یه بنده خدا


نخستین رسالت ما،کشف بزرگترین مجهول غامضی است که،از آن کمترین خبری نداریم؛و آن،«متن مردم» است.و پیش از آن که به هر مکتبی بگرویم،باید زبانی را برای حرف زدن با مردم بیاموزیم؛و اکنون گنگ ایم.

ما از آغاز پیدایش مان،زبان آنها را از یاد برده ایم؛و این بیگانگی،قبرستان همهء آرزوهای ما و عبث کنندهء همهء تلاشهای ما است.

انقلابی شدن،پیش از هر چیز،مستلزم یک انقلاب ذهنی،یک انقلاب در بینش و یک انقلاب در شیوهء تفکّر ما است.

بعضی از علوم،عقاید و افکار(نظریّه ها)،یک «شانسِ بدشانسیِ» عوام زدگی پیدا می کنند.«شانسِ بدشانسی»،به خاطر این که یک فکر یا یک عقیده یا یک علم،وقتی که از محدودهء متخصّصین خارج می شود،و در جامعه و در میان توده های مردم مطرح می شود؛از یک نقطه نظر،یک شانس و موفّقیّت برای او است؛و می تواند یک نقش بزرگ در جامعه داشته باشد.ولی یک بیماری نیز،که همراه همین سرنوشتش است،او را تهدید می کند.نمی گویم جبراً باید به این بیماری دچار شود،ولی این بیماری به شدّت او را تهدید می کند؛و تاکنون اغلب افکار،به هر حال،دچار این بیماری شده اند.

این ها چهار رشته هستند،به اسم«علوم بی صاحب»:یکی جامعه شناسی است؛یکی هنر است؛یکی سیاست و ایدئولوژی های سیاسی و مسائل اجتماعی است؛و یکی هم مذهب است،که از همه بیشتر بی صاحب است!سرنوشت مذهب،از همهء اینها – از این نظر – بدتر است.به خاطر این که مذهب،فطری است؛مسئلهء تخصّصی نیست،و مستقیماً به احساس و روح انسان مربوط است.

سوسیالیسم و دموکراسی،دو موهبتی است،که ثمرهء پاکترین خونها و دست آورد عزیزترین شهیدان و مترقّی ترین مکتب هائی است که اندیشهء روشنفکران و آزادیخواهان و عدالت طلبان به بشریّت این عصر ارزانی کرده است.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۴۶
یه بنده خدا

انسان،درختی است که از خاک فرهنگ خویش تغذیه می کند،و با تاریخ خویش رشد می نماید،و وارث تمامی دستآوردهای گذشتهء ملّت خویش،در توالی قرون و توارث نسلها است.و طبیعی است که خویشاوندی راستین انسانی،اشتراک یا قرابت میان دو انسان در این خون است؛خونی که در رگ جان آدمی جاری است؛و حیات انسانی بدان است،و دل انسان با آن می تپد،و روح این است.

حکمت همچون سوفیا در یونان(سقراط)،ویدیا در هندوئیسم،سپنتامئینو در زرتشت...نوعی خودآگاهی و جهان آگاهی و فهم خودیاب و جهت یاب و خود معنی یاب و فطری و مستقیمی است،ماوراء علمی و عقلی که:از آن،نه فلسفه و علم و تکنیک،که حقیقت و هدایت و روشن بینی و فهم ارزش و مسئولیّت و «شدن» سرچشمه می گیرد.

انسان نمی تواند در یک انقلاب اجتماعی،صادقانه،مطمئنّ،و تا نهایت راه وفادار و راستین بماند؛مگر اینکه،پیش از آن و هماهنگ با آن،خود را انقلابی ساخته باشد و بسازد.اساساً«انسان انقلابی»،تنها آن انسانی نیست که در یک انقلاب اجتماعی شرکت می کند.چه بسا که «اپورتونیست ها(فرصت طلبان)»،«ماجراجوها»و«خودخوانده ها» نیز در آن انقلاب شرکت کنند،که می کنند؛و جُرثومهء انحراف همهء نهضت ها،و ناکامی های همهء انقلابها،شرکت اینان است.

یک انقلابی،پیش از هر چیز،یک جوهر دگرگونهء خودساخته ای است؛انسانی است که «خویشتن خودساختهء ایدئولوژیک» را،جانشین «خویشتن موروثی سنّتی و غریزی» کرده است.

برای سیاست بازی،برای خدمت به مملکت و برای تفریح و لذّت بردن از زندگی،همیشه وقت هست.امّا برای فراگیری،وقت همین الآن است و می گذرد.وانگهی،«بی مایه فطیر است».آدم بی سواد،سیاست اش قیل و قال های بی ریشه است،و خدمتش پوچ و حقیر،و زندگی اش و لذّتش گند،سطحی و عامیانه و بی ارزش.

ارزش و عمق و اصالت هرکاری،به میزان خودآگاهی،رشد شخصیّت سرمایه و غنای فرهنگ و فکر آدمی وابسته است.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۷ ، ۱۹:۴۵
یه بنده خدا

زندگی چیست؟نان،آزادی،فرهنگ،یمان،دوست داشتن!

اگر پیاده هم شده است،سفر کن.در «ماندن» می پوسی!«هجرت»،کلمهء بزرگی در تاریخِ«شدنِ»انسانها و تمدّنها است.اروپا را ببین؛امّا وقتی که ایران را دیده باشی.وگرنه کور رفته ای و کورتر برگشته ای.

آفریقا،مصراع دوّم بیتی است که مصراع اوّلش اروپا است.در اروپا مثل غالب شرقی ها،بین رستوران و خانه و کتابخانه محبوس ممان.این،مثلّث بدی است.این زندان سه گوشِ همهء فرنگ رفته های ما است.

از آن اکثریّتی که وقتی از این زندان،روزنه ای به بیرون می گشایند،و پا به درون اروپا می گذارند،سر از فاضلاب شهر بیرون می آورند،حرفی نمی زنم؛که حیف از حرف زدن است!

من از میان صدها تعریفی که متفکّران و جامعه شناسان و سیاستمداران دربارهء «ملّیّت» کرده اند،تنها و تنها این تعریف یک نویسندهء خوش فهم و صاحبدل و عمیق را می پسندم،که می گوید:«ملّت،مجموعهء افرادی است که درد مشترکی احساس می کنند.»

و این را من خود،بارها در زندگی سیاسی ام تجربه کرده ام و حقیقت آن را با همهء روح و اندیشه و عاطفه ام،به روشنی و گیرائی شگفتی احساس نموده ام.چه بسیار سیاهان،اعراب،آفریقائیان،دانشجویانی از آمریکای لاتین،یک فرانسوی که غرق شد،یک سوئدی که در زندان شناختمش،یک ویّتنامی،هندوچینی،...را که گاه به سختی با هم سخن می گفتیم،با خود همزبان و هموطن می یافته ام.و چه هزاران و صدها هزاران فارسی زبان ساکن ایران و شهر و محلّه و همکار و همدین خود را،بیگانهء بیگانه می دیده ام،که نه زبانمان یکی است و نه دینمان و نه نژادمان و نه وطنمان.و اینجا است که سخن مولوی چه قدر درست می نماید که:

«ای بسا هندو و تُرکِ همزبان؛وی بسا دو تُرک،چون بیگانگان»!

و چه بسا ملّت های بزرگی در تاریخ،که از دو تن پدید آمده اند!

باطل،می تواند فتح کند،تسخیر کند،بکشد؛امّا نمی تواند «پیروز» شود،پیروزی،نفسِ«حقّ بودن» است!

و تو پسرم!اگر نمی خواهی به دست هیچ دیکتاتوری گرفتار شوی،فقط یک کار بکن:بخوان و بخوان و بخوان!!!

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۲۳
یه بنده خدا

بزرگترین کار روشنفکر،این است که مکتب اسلام را از چنگ تمدّن و فرهنگ و علوم به ظاهر اسلامی،بِرَهاند؛و اسلام را چنان خالصانه بفهمد،که«بِلال» می فهمید،نه چنان که«بوعلی»،«ملّاصدرا» یا «محیی الدّین عربی».اسلام را چنان بفهمد،که«ابوذر»،این مسافر بیابان می فهمید!

باید فرهنگ اسلامی را از فرهنگ هائی که وارد اسلام شده است،بازشناخت.اسلام را چنان بفهمیم و ایدئولوژی آن را از دست فرهنگ و معارف ظاهراً اسلامی نجات دهیم.بی شکّ فرهنگ و معارف اسلامی بسیار عزیز است و از افتخارات بشری است؛امّا ایدئولوژی اسلامی،چیز دیگری است.

تفاوت فرهنگ و معارف اسلامی با ایدئولوژی اسلامی،اختلافی است که مثلاً «ابوذر» با «ابوعلی سینا» دارد.آن چه را که بوعلی می داند،ابوذر نمی داند؛نه کتاب «قانون» را می فهمد و نه کتاب «شفا»را؛و اگر «جوهر» و «هیولی» و امثال اینها را بخواند،کلّه اش دود می کند!و چیزهائی را که ابوذر می داند و احساس می کند،ابوعلی سینا،ملّاصدرا و محیی الدّین عربی – و دیگر نوابغی که در فرهنگ و تمدّن ما کارهائی عظیم کرده اند – نه می دانند و نه احساس می کنند.درد و بینش ابوذر چیزی است،و درد و بینش ابوعلی سینا چیزی دیگر.

ما باید تکلیف اسلام را روشن کنیم،که از کدام چشم،باید آن را ببینیم؛و قرآن را که می گشائیم،با چشم علی(ع)،ابوذر و بلال باید بخوانیم،یا از چشم فلاسفه و عرفا و متکلّمین و منطقیّون و اصولیّون و امثال اینها.این ها را باید از هم جدا کرد.

زهد «علی(س)»،یک زهد صوفیانه نیست.«علی» صوفی نیست.«علی» انقلابی ترین مرد تاریخ است.

محمّد(ص)،مردی که در ظرف نُه سال،هفتاد تلاش نظامی و جهاد دارد؛مردی که در ظرف ده سال،یک امّت نوین بر روی زمین خلق کرده است:امّتی که قدرت و ابعاد وجودی اش در ظرف چند سال نخستین تولّدش،همهء زمان را و همهء قدرتهای حاکم بر زمان،و ابرقدرت های عصر خویش را به لرزه درآورده است،نمی تواند صوفی باشد.

بنابراین «زهد»ی که اسلام تبلیغ می کند،اساساً یک زهد انقلابی است.پیشوایان ما زهد را به عنوان یک تکیه گاه بزرگ،برای آزادی و استقلال و رهائی و عدم وابستگی وجود یک انسان مسئول مجاهد،انتخاب کرده اند؛و نیز به عنوان یک پایگاهی در مبارزه با گرایش های بورژوازی،سرمایه داری،اَشرافیّت و عَلَقه های مصرف پرستی!

... پایان ...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۷ ، ۰۷:۳۶
یه بنده خدا

تشیّع،اسلامی بود که با«نه»ی علی بزرگ – وارث محمّد(ص)و مظهر اسلامِ عدالت و حقیقت – در تاریخ اسلام،چهرهء خود را مشخّص کرد و نیز جهت خود را؛«نه»ای که وی در شورای انتخاب خلیفه،در پاسخ عبدالرّحمان ابن عوف – مظهر اسلام اشرافیّت و مصلحت – گفت.

این«نه»،به عنوان جبهه گیری نهضت شیعی در تاریخ اسلام،تا پیش از صفویّه،شاخص نقش اجتماعی،طبقاتی و سیاسی گروهی بود که به محبّت خاندان پیغمبر(ص) و پیروی علی(س) شناخته می شدند.حزبی که بنایش بر «قرآن و سنّت»بود،امّا قرآن و سنّتی که نه از خاندان اموی و عبّاسی و غزنوی و سلجوقی و چنگیزی و تیموری و هولاکوئی،بلکه از خاندان «محمّدی(ص)» اعلام می شود.

تاریخ اسلام مسیر شگفتی را دنبال کرد؛مسیری که در آن،همهء قلدران و قدّاره بندان و خاندان ها و خان های عرب و عجم و ترک و تاتار و مغول،حقّ رهبری امّت اسلام و خلافت پیامبر اسلام(ص)را داشتند،جز خاندان پیامبر و ائمّهء راستین اسلام!

و تشیّع – که با «نه» آغاز شد،«نه» در قبال مسیری که تاریخ انتخاب می کرد – عصیانی علیه تاریخ بود؛تاریخی که به نام قرآن،مسیر جاهلیّت کسرا و قیصر را دنبال می کرد؛و به نام سنّت،پیش از همه،پروردگان خانهء قرآن و سنّت را قربانی می ساخت!

دانشجوئی می گفت:می گویند در کتاب قرآن نوشته:زمین روی شاخ گاو است و شاخ گاو روی خود گاو! و گاو روی ماهی و ماهی روی آب و...!

گفتم:کدام قرآن این را نوشته؟!گفت: من خود،پیش آدمی درس می خواندم که عربی و علوم قدیمه و همچنین هیأت تدریس می کرد.در کتاب هیأت چنین نوشته بود.

گفتم:این هیأت،در اصل،بابِلی است و متعلّق به هزار سال پیش از پیغمبر اسلام(ص).

این است که گاهی آنچه به عنوان علوم اسلامی تدریس می شود،به اسلام ربطی ندارد.ضمن علوم اسلامی،صرف و نحو عربی هم خوانده می شود،امّا دستور زبان است و به اسلام مربوط نیست.منطق ارسطو،از ارسطو است،و ارسطو هزار سال پیش از پیغمبر اسلام(ص)بوده؛این چه ربطی به اسلام،به فرهنگ اسلام و به تاریخ اسلام دارد؟

در تاریخ اسلام،خیلی چیزهای دیگری هم هست،مثلاً کاشی کاری،که جزء تمدّن اسلامی است؛امّا در قرآن،آیا نوشته کاشی کاری؟!این ها به اسلام مربوط نیست؛و عجیب به اسلام آویخته و آمیخته اند.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۴۱
یه بنده خدا

کفر و دین،تعصّب و تفرقه نیست؛خیال بافی های بی درد و جدال بی دردان فیلسوف و صوفی نیست.کفر و دین،«غیّ» و «رشدِ»انسان است.[«لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ: در دین هیچ اجبارى نیست و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است»(بقره:256)].

من از اسلامِ استعمارزده سخن می گویم؛و هیچ نیروئی در دنیا به اندازهء اسلام،قربانی استعمار نشده است.بنابراین همهء روشنفکران کشورهای اسلامی،باید یک جنگ آزادیبخش برای خودِ اسلام آغاز کنند،که اسلام آزاد بشود؛خود اسلام نجات پیدا کند،نه اینکه مسلمان ها نجات پیدا کنند.

اگر مسلمان ها نجات پیدا کنند و اسلام،زندانی باشد،باز دومرتبه می افتند در داخل زندانِ«ارتجاع»؛و باید دائماً بروند و برگردند – مثل آن چه می بینیم – یا از اسلام کنار می روند و دنبال یک ایدئولوژی دیگر می روند؛و باز به دنبال یک جای دیگر می افتند.بنابراین جنگ آزادیبخش ضدّ استعماری،یک جنگ اسلامی است،نه جنگ مسلمانی(ملّت های اسلامی یا طبقات اسلامی یا توده های اسلامی).خود اسلام باید از زندان قرن هایش نجات پیدا کند.

بزرگترین راه نجات مسلمان ها و مردم و انسان ها و توده ها،نجات دادن خودِ اسلام است از زندان یک گروه کاملاً مشخّصی که آگاه و ناآگاه،به «قدرت زمان» و «طبقهء حاکمه» و به هر حال «پول»،وابسته است.تا وقتی که «دین» از «پول» تغذیه کند،مسلّماً خادم پول است،خادمِ مردم نیست؛و مردم را به صورت «رعیّت» دین نگاه می دارد(یعنی عوام)،و نه نجات یافتهء دین!

اسلام دینی بود که با«نه»ی محمّد(ص)،وارث ابراهیم(س) و مظهر دین توحید خدا و وحدت خلق،در تاریخ انسان پدید آمد؛«نه» ای که شعار توحید با آن آغاز می شود.شعاری که اسلام،در برابر شرک – مذهب اشرافیّت و مصلحت – با آن آغاز شد.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۷ ، ۲۰:۱۰
یه بنده خدا

تا آنجا که من می فهمم،مترقّی ترین ابعاد اعتقادی یا عملی اسلام،که آگاهی،آزادی،حرکت و عزّت پیروان خویش را تضمین می کند؛و بیش از همه،قدرت و مسئولیّت اجتماعی ایجاد می کند؛عبارتند از:توحید،جهاد،حجّ.

هرگز از دوباره جان گرفتن ابلیسِ بی جان شده غافل مباش!که انقلاب،پس از پیروزی نیز،هماره در خطر انهدام است،در خطر «ضدّ انقلاب» است؛مارهای سرکوفته،در گرمای فتح و غفلت جشن و غرور قدرت،باز سربرمیدارند؛رنگ عوض می کنند؛نقابِ دوست می زنند؛از درون منفجر می کنند؛غاصب همهء دستاوردهای انقلاب می شوند و میراث خوار مجاهدان و تعزیه خوان شهیدان!

فاجعه،هولناک تر از آن است که بتوان تصوّر کرد.«فطرت»دارد تغییر جنس می دهد؛و آن سه طاغوت[فرعون،قارون،بلعم باعور]امروز دیگر،تنها با زورِ«تیغ»،قدرتِ«طلا»،و فریبِ«تسبیح»،وسوسه نمی کنند.زور و زر،قدرت خارق العادّهء فریبکاری و ظلمت سازی و تباه کنندگی«علم»را،و جادوی شگفتی آور«هنر» را،و قدرت غول آسای«تکنیک»را،استخدام کرده اند!

فاجعهء امروز،فاجعهء «الیناسیون[به معنای بیگانه گشتن از خود]» است.

«قرآن»یک منظومهء کامل آفرینش است.چنین می نماید که خداوند،دو گونه جهان ساخته است:با عناصر،«طبیعت» را؛و با کلمات،«قرآن» را.

«سنگ زیرین اسلام،قرآن است».و قرآن علیرغم تمام توطئه هائی که در طول تاریخ شده،تا مطرح نشود،محفوظ مانده و مطرح شده؛و تمام کوشش ما باید این باشد که قرآن را در جامعه،مطرح کنیم.

البتّه برای رسیدن به این هدف،همه چیز،اعمّ از حدیث،روایت،تاریخ،سیرهء پیغمبر(ص) و ائمّهء اطهار(س)،باید در پیرامون قرآن باشد؛زیرا آن ها وسیلهء فهم درست قرآن هستند.قرآن،ما را از آن ها بی نیاز نمی کند؛و برای فهم و راه یافتن درست به قرآن،«عترت»،بهترین راهِ درستِ رسیدن به قرآن است.ائمّهء ما بهترین و مطمئنّ ترین مفسّرین قرآنی هستند؛و «علی(س)»،بهترین کسی است که ما به وسیلهء او،می توانیم قرآن را درست بخوانیم و بفهمیم.پس قلب،باید قرآن باشد،و نبض ما با تپش قرآن بزند.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۷ ، ۱۲:۱۲
یه بنده خدا

لیبرالیسم سرمایه داری(دموکراسی غربی)می گوید:«برادر!حرفت را خودت بزن،نانت را من می خورم».

مارکسیسم می گوید:«رفیق!نانت را خودت بخور؛حرفت را من می زنم».

فاشیسم می گوید:«نانت را من می خورم؛حرفت را هم من می زنم؛تو فقط برای من کف بزن»!

امّا اسلام راستین می گوید:«نانت را خودت بخور؛حرفت را هم خودت بزن؛من برای این هستم تا این دو حقّ،برای تو باشد.»

من آن چه را حقّ می دانم،بر تو تحمیل نمی کنم.من خودم را نمونه می سازم،تا بتوانی سرمشق بگیری(فرق حکومت و امامت).

مردم ما،چرا به دعوت اسلام،آنچنان سریع و دسته جمعی پاسخ گفتند؟

بی شکّ،پاسخ به هر دعوتی،زادهء نیاز است و رنج.

آن ها از تبعیض طبقاتی رنج می بردند،و از ظلم ساسانی و استحمار روحانیّت زرتشتی.

در پیام اسلام نخستین چه دیدند؟ایمان،عدالت و رهبری.

و این سه،شعار همهء توده های بشری،در عصر ما است.

مبارزه ای که امروز در جهان درگیر است،بر سر این سه اصل است.

و این سه هدف،در یک تن،«تجسّم انسانی» یافته است:«علی»!

«اسلامِ علی»،بر این سه پایه استوار است.

«بودنِ علی»،تفسیر عینی رهبری مردم است.

و «زندگیِ علی»،در سه فصل تقسیم شده است:

23 سال جهاد،برای«مکتب»؛25 سال تحمّل،برای«وحدت»؛و 5 سال نبرد،برای«عدالت».

و این سه،شعار همهء توده های مسلمان،در عصر ما است.

بارها گفته ام و این گفته،شعار ما شده است که:«وحدت تشیّع و تسنّن،نه؛وحدت شیعه و سُنّی،آری»!

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۹:۱۸
یه بنده خدا