مطلبی در مورد امام حسن(ع):(2)
7- به نظر جنابعالی آیا مسأله «بیعت»، «دعوت» و «امر
به معروف و نهی از منکر» که در قیام امام حسین(ع) دخالت داشتند، در زمان امام
حسن(ع) نیز وجود داشتند؟
امام حسن و امام حسین(ع) در سایر شرایط نیز خیلی با یکدیگر فرق داشتند. سه عامل
اساسی در قیام امام حسین(ع) دخالت داشته است، هر کدام از این عامل را که ما در نظر
بگیریم، می بینیم در زمان امام حسن(ع) به شکل دیگر است.
مسأله بیعت
عامل اول که سبب قیام امام حسین(ع) شد، این بود که حکومت ستمکار وقت از امام
حسین(ع) بیعت می خواست: «خذ الحسین بالبیعه اخذا شدیدا لیس فیه رخصه ؛ حسین را
بگیر برای بیعت، محکم بگیر، هیچ گذشت هم نباید داشته باشی. حتما باید بیعت کند.»
از امام حسین(ع) تقاضای بیعت می کردند. از نظر این عامل، امام حسین جوابش فقط این
بود: نه، بیعت نمی کنم. و نکرد، جوابش منفی بود.
امام حسن(ع) چطور؟ آیا وقتی که قرار شد با معاویه صلح کند، معاویه از امام حسن(ع)
تقاضای بیعت کرد که تو بیا با من بیعت کن؟ (بیعت، یعنی قبول خلافت) نه، بلکه جزء
مواد صلح بود که تقاضای بیعت نباشد و ظاهرا احدی از مورخین هم ادعا نکرده است که
امام حسن(ع) یا کسی از کسان امام حسن(ع) یعنی امام حسین(ع)، برادرها و اصحاب و
شیعیان امام حسن(ع) آمده باشد با معاویه بیعت کرده باشد. ابدا صحبت بیعت در میان
نیست.
بنابراین «مسأله بیعت» که یکی از عواملی بود که امام حسین(ع) را وادار کرد مقاومت
شدید بکند، در جریان کار امام حسن(ع) نیست.
مسأله دعوت کوفه
عامل دوم قیام امام حسین(ع)، «دعوت کوفه» بود به عنوان یک شهر آماده. مردم کوفه
بعد از اینکه بیست سال حکومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان معاویه را دیدند و
مظالم معاویه را تحمل کردند واقعا بی تاب شده بودند که حتی می بینید بعضی(9)
معتقدند که واقعا در کوفه یک زمینه صد درصد آماده ای بود و یک جریان غیرمترقب،
اوضاع را دگرگون کرد.
مردم کوفه هجده هزار نامه می نویسند برای امام حسین و اعلام آمادگی کامل می کنند.
حال که امام حسین(ع) آمد و مردم کوفه یاری نکردند، البته همه می گویند: پس زمینه
کاملا آماده نبوده؛ ولی از نظر تاریخی اگر امام حسین(ع) به آن نامه ها ترتیب اثر
نمی داد، مسلم در مقابل تاریخ محکوم بود، می گفتند: یک زمینه بسیار مساعدی را از
دست داد؛ و حال آنکه در کوفه امام حسن، اوضاع درست برعکس بود. یک کوفه خسته و
ناراحتی بود، یک کوفه متفرق و متشتتی بود، یک کوفه ای بود که در آن هزار جور
اختلاف عقیده پیدا شده بود، کوفه ای بود که ما می بینیم امیرالمؤمنین در روزهای
آخر خلافتش مکرر از مردم کوفه و از عدم آمادگی شان شکایت می کند و همواره می گوید:
«خدایا!مرا از میان این مردم ببر و بر اینها حکومتی مسلط کن که شایسته آن هستند تا
بعد، اینها قدر حکومت مرا بدانند.»(10)
8- اینکه فرمودید «کوفه آماده» آیا منظورتان این است
که کوفه، آمادگی واقعی داشت؟
اینکه عرض می کنم کوفه آماده؛ یعنی بر امام حسین اتمام حجتی شده بود. نمی خواهم
مثل بعضی ها بگویم: کوفه یک آمادگی واقعی داشت و امام حسین هم واقعاً روی کوفه
حساب می کرد. نه، اتمام حجت عجیبی بر امام حسین شد که فرضاً هم زمینه آماده نباشد،
او نمی تواند آن اتمام حجت را نادیده بگیرد.
از نظر امام حسن چطور؟ از نظر امام حسن اتمام حجت، برخلاف شده بود؛ یعنی مردم کوفه
نشان داده بودند که ما آمادگی نداریم. آن چنان وضع داخلی کوفه بد بود که امام حسن
خودش از بسیاری از مردم کوفه محترز بود و وقتی که بیرون می آمد - حتی وقتی که به
نماز می آمد- در زیر لباس های خود زره می پوشید برای اینکه خوارج و دست پرورده های
معاویه زیاد بودند و خطر کشته شدن ایشان وجود داشت، و یک دفعه حضرت در حال نماز
بود که به طرفش تیراندازی شد. ولی چون در زیر لباس هایش زره پوشیده بود، تیر کارگر
نشد والا امام را در حال نماز با تیر از پا درآورده بودند.
«پس، از نظر دعوت مردم کوفه که بر امام حسین اتمام حجتی بود- و چون اتمام حجت بود
باید ترتیب اثر می داد - در مورد امام حسن، برعکس، اتمام حجت برخلاف بوده و مردم
کوفه تقریباً عدم آمادگی شان را اعلان کرده بودند.»
مسئله امر به معروف و نهی از منکر
عامل سومی که در قیام امام حسین(ع) وجود داشت، «عامل امر به معروف و نهی از منکر»
بود؛ یعنی قطع نظر از اینکه از امام حسین بیعت می خواستند و او حاضر نبود بیعت
کند، و قطع نظر از اینکه مردم کوفه از او دعوت کرده بودند و اتمام حجتی بر امام
حسین شده بود و او برای اینکه پاسخی به آنها داده باشد، آمادگی خودش را اعلام کرد؛
قطع نظر از اینها، مسئله دیگری وجود داشت که امام حسین تحت آن عنوان قیام کرد،
یعنی مسئله امر به معروف و نهی از منکر. مسئله اینکه معاویه از روزی که به خلافت
رسیده است، در مدت این بیست سال هرچه عمل کرده است، برخلاف اسلام عمل کرده است؛
این حاکم، جائر و جابر است، جور و عدوانش را همه مردم دیدند و می بینید احکام
اسلام را تغییر داده است، بیت المال مسلمین را حیف و میل می کند، خون های محترم را
ریخته است، چنین کرده، چنان کرده، حالا هم بزرگ ترین گناه را مرتکب شده است و آن،
اینکه بعد از خودش پسر شرابخوار و قمارباز و سگباز خودش را (به عنوان ولایتعهد)
تعیین کرده و به زور سرجای خودش نشانده است، بر ما لازم است که به اینها اعتراض
کنیم، چون پیغمبر(ص) فرمود: «من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله، ناکثا عهده،
مخالفا لسنه رسول الله، یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان، فلم یغیر علیه بفعل و
لا قول، کانا حقا علی الله آن یدخله مدخله، الا و ان هولاء قد لزموا طاعه
الشیطان...(11) اگر کسی حاکم ستمگری را به این وضع و آن وضع و با این نشانی ها
ببیند و اعتراض نکند به عملش یا گفته اش، آن چنان مرتکب گناه شده است که سزاوار
است خدا او را به همان عذابی معذب کند که آن حکمران جائر را معذب می کند.
اما در زمان معاویه در اینکه مطلب بالقوه همین طور بود، بحثی نیست. برای خود امام
حسن(ع) که مسئله، محل تردید نبود که معاویه چه ماهیتی دارد ولی معاویه در زمان
علی(ع) معترض بوده است که: من فقط می خواهم خونخواهی عثمان را بکنم. و حال (در
زمان امام حسن) می گوید: من حاضرم به کتاب خدا و سنت پیغمبر و به سیره خلفای
راشدین صددرصد عمل کنم، برای خودم جانشین معین نمی کنم. بعد از من خلافت مال حسن
بن علی است و حتی بعد از او مال حسین بن علی است. یعنی به حق آنها اعتراف می کند،
فقط آنها تسلیم امر بکنند. (کلمه ای هم که در ماده قرارداد بوده، کلمه «تسلیم امر»
است) یعنی کار را به من واگذار کنند، همین مقدار؛ امام حسن عجالتاً کنار برود، کار
را به من واگذار کند و من به این شرایط عمل می کنم.
ورقه «سفید امضاء» فرستاد، یعنی کاغذی را زیرش امضا کرد، گفت: هر شرطی که حسن بن
علی خودش مایل است در اینجا بنویسد، من قبول می کنم؛ من بیش از این نمی خواهم که
من زمامدار باشم و الا من به تمام مقررات اسلامی صددرصد عمل می کنم. تا آن وقت هم
هنوز صابون اینها به جامه مردم نخورده بود.
حال فرض کنیم الآن ما در مقابل تاریخ این جور قرار گرفته بودیم که معاویه آمد یک
چنین کاغذ سفید امضائی برای امام حسن فرستاد و چنین تعهداتی را قبول کرد، گفت: تو
برو کنار، مگر تو خلافت را برای چه می خواهی؟ مگر غیر از عمل کردن به مقررات
اسلامی است؟ من مجری منویات تو هستم، فقط امر دائر است که آن کسی که می خواهد کتاب
و سنت الهی را اجرا بکند، من باشم یا تو. آیا تو فقط به خاطر اینکه آن کسی که این
کار را می کند، تو باشی می خواهی چنین جنگ خونینی را به پا بکنی؟! اگر امام حسن(ع)
با این شرایط، تسلیم امر نمی کرد، جنگ را ادامه می داد، دو سه سال می جنگید، دهها
هزار نفر آدم کشته می شدند، ویرانی ها پیدا می شد و عاقبت امر هم خود امام حسن(ع)
کشته می شد، امروز، «تاریخ» امام حسن را ملامت می کرد، می گفت: دریک چنین شرایطی
(باید صلح می کرد) پیغمبر هم در خیلی موارد صلح کرد، آخر یک جا هم آدم باید صلح
کند.
(آری، اگر ما نیز درآن زمان بودیم می گفتیم:) غیر از این نیست که معاویه می خواهد
خودش حکومت کند، بسیار خوب خودش حکومت کند؛ نه از تو می خواهد که او را به عنوان
خلیفه بپذیری، نه از او می خواهد که او را امیرالمؤمنین بخوانی، نه از تو می خواهد
که با او بیعت کنی، و حتی اگر بگویی جان شیعیان در خطر است، امضاء می کند که تمام
شیعیان پدرت علی درامن و امان، و روی تمام کینه های گذشته ای که با آنها در صفین
دارم، قلم کشیدم؛ از نظر امکانات مالی حاضرم مالیات قسمتی از مملکت را نگیرم و آن
را اختصاص بدهم به تو که به این وسیله بتوانی از نظر مالی محتاج ما نباشی و خودت و
شیعیان و کسان خودت را آسوده اداره کنی. اگر امام حسن(ع) با این شرایط (صلح را)
قبول نمی کرد، امروز در مقابل تاریخ، محکوم بود. قبول کرد، وقتی که قبول کرد،
تاریخ آن طرف را محکوم کرد.(12)
از: فصلنامه فرهنگ کوثر- ش 55- مرتضی مطهّری
پاورقی:
9- (مثل نویسندهء کتاب «شهید جاوید»).
10- سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص 89و .90
11- تاریخ طبری، ج 7، ص .300
12- سیری درسیره ائمه اطهار(ع)، ص 90-.۹۴