عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

روح و باطن دین:( 3)

سه شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۸:۱۶ ب.ظ


روح دین و حقیقت ایمان بود که در کمتر از نیم قرن جهانی را مسخر کرد. خداوند از قرآن کریم تعبیر به «روح» می کند: و لقد أوحینا الیک روحاً من أمرنا ما کنت تدری ماالکتاب و لا الایمان. یا أیها الذین امنوا استجیبوا الخ. راهنمایان حقیقی و نگهبانان حقیقی دین مبین اسلام آنهایی بوده و هستند که با علم خود و عمل و مجاهده و تقوای خود و با بیان و قلم خود روح دیانت را حفظ می کنند. علی علیه السلام در ضمن جمله های معروفی که به کمیل نخعی تلقین می کند می فرماید: اللهم بلی لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهراً مشهوراً و اما خائفاً مغموراً زمین خالی از حجت نیست، یا ظاهر و آشکار و یا خائف و پنهان. کار این حجج الهی این است که دلایل و آیات الهی را حفظ می کنند: بهم یحفظ الله حججه و بیناته اینها حافظ حجتها و دلایل الهی هستند، و یزرعونها فی قلوب اشباههم اینها بذر ایمان را در قلب کسانی که مستعدند می کارند.
خود علی(ع) و اولاد طاهرینش در صف اول و مقدم کسانی بودند که ناظر و حافظ روح دین بودند. نظری به سیره و روش آنها بیندازید و خدمات آنها را به عالم معنویات اسلام ببینید. خدماتی که شخص علی(ع) از راه بیان و خطابه و تعلیم شاگردان یا در مقام جواب سؤالات و حل مشکلات و یا از راه نشان دادن حقیقت اسلام با تقوا و عمل خویش انجام داد، فراموش نشدنی است و مانند خورشید در صفحات تاریخ می درخشد.
علی و آل علی برای حفظ دیانت از هیچ گونه فداکاری دریغ نکردند. عمل فرزند بزرگوار علی، حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) بهترین شاهد و گواه بر مطلب است. اباعبدالله به کاری اقدام کرد که از نظر خودبینان خودکشی و انتحار بود، زیرا کشته شدن آن حضرت در این سفر به قدری واضح بود که نه تنها خودش بلکه هرکس می شنید تصدیق می کرد. هی می آمدند و آن حضرت را از این مسافرت منع می کردند و دلیلشان این بود که جانش در خطر است، اما اباعبدالله به این سخنان گوش نمی داد و دلیلش این بود که جان جانش در خطر است. اباعبدالله ثابت و مدلل کرد که در مقام مبارزه با کفر و عوامل ضددین و در مقام امر به معروف و نهی از منکر تا پای جان باید رفت. آخرالامر در جواب یکی از آن کسانی که اصرار می کرد که آن حضرت از این سفر خودداری کند، این اشعار را قرائت کرد که گوینده آن یک مرد انصاری است و هنگامی که برادرش او را از یاری کردن پیغمبر(ص) منع می کرد انشاء کرده بود:
سأمضی و ما بالموت عار علی الفتی
اذا ما نوی حقاً و جاهد مسلما
و واسی الرجال الصالحین بنفسه
و فارق مثبوراً و خالف مجرما
فان عشت لم أندم و ان مت لم الم
کفی بک ذلا أن تعیش و ترغما
یعنی من حتماً خواهم مرد، مرگ برای جوانمرد در صورتی که خبر داشته باشد و با عشق و علاقه بخواهد جهاد کند عیب و عار نیست، مرگ برای کسی که می خواهد قدم جای قدم مردان شایسته بگذارد و از شقاوت کاری دوری گزیند و با گناهکاری مخالفت ورزد ننگ نیست بلکه افتخار است، من اگر در این سفر زنده بمانم نکوهشی برایم نیست و اگر هم بمیرم جای سرزنش نیست، این ذلت برای تو کافی است که زنده بمانی در حالی که مخذول و منکوب باشی و نتوانی در راه مقصد خویش قدمی برداری.
در وصیتنامه ای که موقع حرکت از مدینه به برادرش محمدبن حنفیه نوشت، جهانیان را از هدف و مقصد خویش آگاه ساخت. در آنجا پس از اقرار به وحدانیت حق و نبوت پیغمبر خاتم و روز حساب، این جمله ها را درج فرمود:
انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی صلی الله علیه و آله، انی ارید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و أبی علی بن ابی طالب.

پایان

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۲/۱۸
یه بنده خدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی