يكشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۸:۱۸ ب.ظ
متن
زیر سحنان شهید آیت الله مرتضی مطهری(ره) است که در یک گفت وگوی خصوصی با شخصی
که دچار شک در اعتقادات بوده است ایراد شده و روی نوار ضبط شده بود که برای
اولین بار در فصلنامه مطهر به چاپ رسیده است.مطالب راباهم ازنظرمی گذرانیم.
شهید مطهری(ره): من درست یادم هست که از سن سیزده سالگی یکمرتبه
برایم سؤال پیدا شد یک مرحله از عمر انسان مرحله کودکی است که هر چیزی را به
صورت تلقین قبول کرده و احتمال خلاف نمی دهد و بعد برایش سؤال پیدا می شود از سن
سیزده سالگی برای من شک پیدا شد. آنهم یک مسائل خیلی عادی. مثلا در فریمان که
بودیم پیش خودم فکر می کردم چطور می شود اسب ما که می زاید بچه اش شبیه خودش
است. بچه اسب همسایه ما شبیه خودش است؟ می گفتم اگر خدا اینها را خلق کرده، چرا
یک چنین چیزی در کار باشد؟چرا کره اسب سمند- که طلایی رنگ است- سمند است و کره
اسب کهر، کهر است. از اینجا شک من شروع شد و این مسائل مرا خیلی اذیت نمی کرد.
چون خودم یک جوابی به آنها می دادم. تا اینکه دو سه سالی ترک تحصیل داشتم [1] و
بعد در سن هفده سالگی به قم رفتم. درآنجا بیشتر در اثر آشنایی با هیئت جدید یک
شکی سراپای وجود من را گرفت که واقعا به همان شبه غزالی شبیه بود. غزالی می گوید
«چنان شک مرا فراگرفته بود که اصلا خواب و خوراک را از من گرفته بود و دربستر
افتاده بودم. آب دهانم خشک و دهانم تلخ شده بود وکسانی که می آمدند مرا معالجه
کنند نمی فهمیدند درد من چیست.» من هم نمی گفتم درد من چیست. از افراد گریزان
بودم. روزها اغلب عبایم را به سر می کشیدم.[2] تنها می رفتم امامزاده حمزه در
پایین شهر قم که خلوت بود و آنجا می نشستم. نمی دانید یک مدتی چه بر من گذشت!
ولی همان دوران شک یک روح تلاشگر محققی در من ایجاد کرد، درست مثل آدمی که خیلی
تشنه باشد هم شک می کردم، هم زیاد شک می کردم. درهمه چیز شک می کردم ولی در عین
حال واقعا می خواستم بفهمم که قضیه چیست؟ بعد فهمیدم این برای من منزل خوبی بوده
و اگر شک نمی کردم بسیاری از سؤالات ممکن بود در سن سی چهل سالگی بخواهد برای من
مطرح شود ولی همین سؤالات در سن هفده سالگی همه برای من مطرح شد. چون سؤالها زود
برایم مطرح شد راه حل و جوابها (هم زود برایم معلوم شد) این بود که اصلا یک
حالتی در من پیدا شده که شاید از زندگی و نوشته های من خیلی پیدا باشد که همیشه
به استقبال مسائل شکی می روم، خوشم می آید چون یک حالت اطمینانی به خود پیدا
کرده ام که وقتی به هرکدام از اینها وارد بشویم راه حل دارد. خودم را همیشه در
معرکه همین مسائل می اندازم. این برای آن است که آن منازل را عبور کرده ام. در
نوشته هایم مکرر نوشته ام که شک گرچه منزلگاه خوب و توقفگاه مناسبی نیست ولی
معبر خوب و لازمی است. در مقدمه عدل الهی این مطلب را نوشته ام. در نظام حقوق زن
دراسلام هم به عبارت دیگری نوشته ام که شک اگرچه توقفگاه بدی برای انسان است ولی
معبر بسیار لازم و مفیدی است. اگر انسان بخواهد همان جا بایستد و بنشیند، جای
خیلی بدی است. بعضی ها وقتی به این مرحله شک می رسند می گویند پس دیگر ولش کن.
آنوقت دنبال مسائلی می روند که دیگر فکر نکنند.
پاورقی ها:
1- (همان طور که استاد شهید بعدا متذکر شده اند
این ترک تحصیل به واسطه کشتار مردم در مسجد گوهرشاد بوده است که در پی این حادثه
حوزه علمیه مشهد موقتا تعطیل شد.)
2- در آن وقت من مقدمات را می خواندم. البته قبلا کمی مقدمات تا سیوطی و حاشیه
ملاعبدالله را در مشهد خوانده بودم. بعد آن قضایای کشتار مشهد رخ داد و دو سه
سال ترک تحصیل کردم. در سن هفده سالگی که می خواستم به قم بروم، تازه حاشیه
ملاعبدالله را می خواندم که آنها را هم فراموش کرده بودم و در قم از نو مطالعه
می کردم.
ادامه دارد...
|
|
۰
۰
۹۷/۰۲/۰۹
یه بنده خدا