عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

در جامعهء ما،دوران بنی عبّاس،دوران موفّقیّت دستگاه در سیاست زدائی جامعهء اسلامی است.بنی امیّه علیرغم پایگاه نژادی و قومی نیرومندی که داشتند،علیرغم هوشیاری سیاسی و نیز خشونتی که در سرکوب مخالفان بروز دادند،نتوانستند بیش از یک قرن دوام آورند.آنچه عمر این رژیم نیرومند را اینچنین کم کرد،حسّاسیّت سیاسی مردم مسلمانی بود که آنرا از انقلاب اسلامی پیامبر(ص) به ارث برده بودند.کمترین انحراف حکومت باعث می شد که انبوه توده ها به مسجد بریزند و دردسری برای دستگاه ایجاد کنند.

نمونه اش اعتراض مردم به بلند بودن پیراهن خلیفهء دوّم و اینکه این موضوع نشان می دهد که وی سهم بیشتری از بیت المال دریافت کرده است که البتّه وی استدلال کرد که از سهم فرزندش استفاده کرده است...بنی عبّاس که شعور سیاسی توده را دیدند،و دانستند که چگونه رژیم نیرومندی چون بنی امیّه را قربانی خویش ساخت،به سیاست زدائی پرداختند:از طریق توسعهء فرهنگ،تکیه بر علم،پیشرفت مادّی،ثروت،قدرت سیاسی،فتوحات اسلامی و تجلیل و تعظیم شعائر دینی،و بدین طریق انبوه توده را با پیشرفت هائی که به نام اسلام در جهان به دست می آوردند،تخدیر کردند و روشنفکران را هم با غرق کردن در مسائل ذهنی،کلامی،فلسفی و فرقه ای.

این بود که جنگها و مبارزات مردم در دوران بنی امیّه،که همگی جنگهای سیاسی و طبقاتی بر اساس عدالت طبقاتی و رهبری انسانی بود،در دوران بنی عباس تبدیل به جنگهای فرقه ای،کلامی،ذهنی،فلسفی و حتّی لفظی شد.

به همان گونه که امروزه سرمایه داری و استعمار از طریق ساختن ایدئولوژی های رنگارنگ،تشدید خصومت های فرقه ای،قبیله ای،نژادی،شیوع فساد،توسعهء حماقتهای ورزشی،مصرف پرستی،ایجاد گرفتای های حقیر در زندگی خانوادگی و اقتصاد فردی،خلق هنرهای بیمارگونه،فلسفه های پوچ،تئاتر ها،سینماها،کاباره ها،رادیو تلویزیونها،موسیقی ها،تجمّل پرستی ها،مُد سازی ها،آزادی های جنسی و هزاران چشم بندی دیگر و صدها هزار شعبده بازی و جنگهای زرگری دیگر بدان می رسد.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۷ ، ۲۰:۰۲
یه بنده خدا


کار،معجزهء بزرگی است که به روشنفکر،موهبت فرو ریختن همهء ارزشهای اشرافی و ضعفهای بورژوازی و عادات بیمارگونهء طبقهء مرفّه را،که طبقهء انگل است،عطاء می کند و او را با تودهء محروم در می آمیزد و از این طریق،یک انسان انگل وار به یک انسان پیامبر وار تبدیل می شود.

سه)مبارزهء اجتماعی:افلاطون،انسان را یک حیوان سیاسی تعریف می کند و دانشمندان ما،آن را یک حیوان اجتماعی ترجمه کرده اند،زیرا می پنداشته اند که آنچه صفت مشترک انسان هاست،اجتماعی بودن است؛نه سیاسی بودن،زیرا در این صورت،تنها سیاستمداران انسان هستند و انبوه مردمی که به سیاست نمی اندیشند و یا کار سیاسی نمی کنند انسان نیستند.حال آنکه اجتماعی بودن صفت مشخِّص انسان نیست،زیرا بسیارند حیواناتی که حتّی از انسان،اجتماعی ترند،مانند زنبور عسل.این سیاسی بودن است که ویژهء انسان است.

مقصود از سیاسی بودن،بینش و گرایشی است که فرد را به سرنوشت جامعه ای که در آن زندگی می کند،پیوند می دهد و این پیوند است که تجلّی گاه اراده،آگاهی و انتخاب انسان به شمار می آید و تنها انسان است که موضع اجتماعی خویش را همچنانکه موضع طبیعی خویش را،احساس می کند،یعنی به پایگاه خویش در طبیعت یا در جامعهء خود،آگاهی دارد و در آن دخالت می ورزد.آن را تأیید می کند یا بدان اعتراض دارد و یا در تغییر ساختمان آن دخالت می کند.بنابراین،انسان غیر سیاسی،انسانی است که عالی ترین تجلّی استعداد نوعی خویش را باطل گذاشته است.

متأسّفانه قدرتمندانی که بر سرنوشت جامعه ها مسلّط بوده اند،همواره از سیاسی شدن توده ها وحشت داشته اند.«سیاست زدائی»مردم،شیوه ای نیست که امروز استعمارگران و یا قدرتهای استبدادی و ضدّ مردمی،برای انحصار قدرت سیاسی در دست خویش،کشف کرده باشند و از طریق  ترویج هنرهای انحرافی،افراط در ورزشهای بیشمار و یا توسعهء آزادی های جنسی و یا مصرف پرستی و یا ایجاد گرفتاری های حقیر در زندگی اقتصادی و خانوادگی،و یا ترویج مسائل انحرافی و یا سرگرمی های ذهنی و یا تخدیرهای مذهبی و فلسفی و ادبی و هنری،اندیشه ها را از سرنوشت خویش و سرنوشت جامعهء خویش دور سازند.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۷ ، ۱۲:۴۰
یه بنده خدا


تقدّس کار در اسلام تا بدانجاست که میدانیم پیامبر اکرم(ص) تنها دو دست را بوسیده است:دست یک «زن» و دست یک «کارگر»را.دو چهره ای که در همهء نظامها و تمدّنها و فرهنگها،تجسّم ذلّت،حقارت و محرومیّت بوده اند،آن هم دست بوسیدن!سنّتی که در اسلام،آنچنان که امروز رایج است،وجود نداشته است و اگر وجود می داشت،نوعی شرک محسوب می شد.

از جنگی باز میگردند،مردم مدینه به استقبال می روند،پیامبر(ص) و مجاهدان فرود می آیند و از مستقبلین دیدار می کنند،در حالیکه با مردی دست می داد،خشونت کف دست های مرد،که به استقبال آمده بود،پیامبر را به شگفتی افکند.از او پرسید،گفت من مردی نخل کارم و اکنون نیز بیل می زدم،شنیدم که شما آمده اید به استقبال آمدم.پیامبر(ص) در حالیکه به شدّت هیجان زده شده بود،دو دست او را همچون پرچمی در برابر مجاهدان و در میان مردم برافراشت و اعلام کرد که این دستی است که هرگز آتش را نخواهد دید،آنگاه خم شد و بر آن بوسه زد.

تخصّص های اجتماعی و تقسیم بندی های صنفی و سلسله مراتب شخصیّتی در امّت اسلام وجود نداشت،گروهی روحانی،گروهی عالم،گروهی رهبر سیاسی،گروهی صاحب مقام اجتماعی و گروهی کارگر و کشاورز،در جامعهء مدینه،ناشناخته است.معلّم بودن با کارگر بودن و در همانحال یک عنصر فعّال سیاسی تا سرحدّ رهبری پیش رفتن و در عین حال پارسای نمونه بودن،و هنگامی که پیش می آید،یک مبارز شمشیرزن بودن و حتّی خلیفهء مسلمین بودن و در همانحال برای چند یهودی حقیر مزدوری کردن،در بینش اسلامی و در نظام امّت اسلامی با هم منافات نداشته است.

هجرت،یک حرکت انتقالی انقلابی بوده است،حرکتی که در آن،اشراف ثروتمند قریش،که در جامعهء پر حرمت مکّه می زیستند،و مردمی که جنبهء سیادت بر همهء اعراب را داشتند،با هجرت به مدینه می آیند و در میان دو قبیلهء بسیار ساده و گمنام «اوس» و «خزرج» به کارگری می پردازند و برای نان،ناچار به کار بدنی می شوند و حتّی بی خانمان می مانند و در صُفّهء مسجد،مسکن می گزینند و این شکل زندگی نه تنها برایشان عار نیست،که اینان یعنی «اصحاب صُفّه»،محترم ترین و عزیزترین و نامی ترین چهره های درخشان جامعهء اسلامی اند.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۷ ، ۰۸:۰۶
یه بنده خدا

کار آنچنان است که امام چهارم شیعیان،حضرت سجّاد(ع) انجام می دادند.بر سر رهگذر کاروانها می ایستادند و به عنوان خدمتگزار،خودشان را بر کاروانیان عرضه می کردند و در تمام طول حجّ،که گاه چند ماه طول می کشید،به عنوان پیشخدمت یا یک کارگر،در جمع حجّاج به کار مشغول می شدند و از اینکه ارزشهای ایشان را نمی شناختند،حرمت شان را نگاه نمی دارند،تحقیرشان می کنند و حتّی ایشان را به کارهای دشوار وامیدارند،احساس لذّت می کردند،زیرا در چنین وضعی،خودشان را با محروم ترین انسانها یکی می یافتند و این برایشان تجربه ای انقلابی و بزرگ بود.

کار،انسان را از نوعی آلیناسیون[ازخودبیگانگی]،به خصوص آلیناسیون روشنفکرانه مانع می شود.روشنفکر چون موجودی است که فقط می اندیشد،خود به خود به نوعی«تخصّص» کشیده می شود و می دانیم که تخصّص،نوعی آلیناسیون و از خود بیگانگی انسان است.رژیمهای انقلابی امروز با آگاهی بدان،برای اینکه انسان،زندانی چهاردیوار تخصّص خویش نشود،برنامهء کار برای کارمندان،روشنفکران و مقامات سیاسی می گذارند،امّا معمولاً این برنامه ها جنبهء سمبولیک،نمایشی،موقّتی و تظاهر مآبانه دارد و کار واقعی نیست.

مارکس می گوید:«چه اشکالی دارد که امروز کارگر باشیم،یک کارگر،چندساعتی به تآتر مشغول شود یا به ورزش،نقّاشی و یا برعکس،یک هنرمند،چندساعتی را در خانه یا در مزرعه ای کار کند؟».آنچه در متن سخن مارکس میخوانیم،مبهم است و آنچه در جوامع مارکسیستی امروز عمل می کنند،نمایشی است؛امّا در اسلام،مسئله به صورتی جدّی و حلّ شده و طبیعی وجود دارد:

بزرگترین رهبران فکری و پیشوایان انقلابی اسلام،به راستی کارگر بوده اند،کشاورزی و نخل کاری می کرده اند،بیل می زده اند،خاک می کنده اند و یا برای دیگران شیر می دوشیده اند و مزد می گرفته اند.علی(ع)،آنچنان مردی که جوهر فلسفی و فکری و عرفانی است،سرانگشتانش که زیباترین و عمیق ترین کلمات را که از سر انگشتان یک روشنفکر می تواند بتراود،خلق کرده است،دست هائی پینه بسته داشت.در یَنبُع کار میکرده،در مدینه با دست خویش چاهها و قناتهائی را حفر کرده است و با دو دست خویش،باغ و نخلستان به وجود آورده است.25 سال انزوای اجباری سیاسی وی،هم با اندیشیدن،با جمع آوری قرآن،با عبادت و در عین حال با کار گذشته است.

ادامه دارد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۰۲
یه بنده خدا

این نشان می دهد که کار،نه تنها چون کتاب،سرچشمهء تجربه و آگاهی است،بلکه آگاهی راستین و مطمئنّ،از کار سرچشمه می گیرد و آنچه از کتاب می آید،در عین حال که رشدی سریع دارد،غالبا بیمارگونه،انحرافی و موهوم می تواند باشد و یا عناصری از آنها را به همراه داشته باشد که اندک اندک به انحراف،بیماری و یا مسمومیّت روشنفکر می انجامد.

کتاب و کار،هر دو در ساختمان یک انسان تأثیر دارند.کتاب،کار را با آگاهی فکری و قدرت تجزیه و تحلیل و استمداد از تجربه های بسیاری که انسانهای دیگر و نبوغ های دیگر فراهم آورده اند،توأم می سازد و کار،اندیشهء ذهنی را در زمینهء واقعیّت،استوار میسازد و تصحیح می کند.

کسی که از حقّ اعتصاب کارگران دفاع می کند و کسی که اندیشه های مترقّی دربارهء سندیکالیسم را آموخته است،تلقّی و احساس شان از اعتصاب،با کسی که عملا در یک اعتصاب کارگری شرکت می کند،همانند نیست.فرمول آمیختن مادّه ای سوختنی را با اکسیژن دانستن،دانشی است و دست را بر روی بخاری تافته نهادن،دانشی دیگر.دانش راستین آمیزه ای از این دو است.

کار برای آدمی آفریننده است،تکامل دهنده است و صیقل بخش جوهر وجودی اوست.کار برای روشنفکر،شفا دهنده است،تغییر دهندهء شخصیّت طبقاتی،رفتار اجتماعی،اخلاق،عواطف و عادات و گرایش های انحرافی ای است که در چهارچوب طبقاتی وی وجود دارد و میان او و تودهء مردم،مردمی که کار می کنند،جدائی می افکند.و بالأخره کار،دعوتی است از سوی طبقهء رنج و محرومیّت برای احضار روشنفکری که در طبقهء متوسّط یا بالا،هم در جست و جوی نجات خویش است و هم در جست و جوی انجام مسئولیّت انسانی خویش.کار،روشنفکر را با توده متجانس  می سازد و تا بدانجا او را بالا می برد که به تعبیر یک نویسندهء بزرگ مردمی:«مردم کوچه و بازار،او را با خود عوضی می گیرند».

در عین حال باید از افتادن به دام نوعی مُد پرستی روشنفکرانه،که کم و بیش رایج می شود،پرهیز کرد.مردم گردی،به سراغ توده رفتن و یا روستاها را زیر پا گذاشتن،به عنوان یک عمل روشنفکرانه و چپ،نوعی تظاهر ریاکارانه و زشت است که غالبا با تحقیر توده و فریب خویش،توأم است،احساس نوعی رضایت کاذبانه و انحرافی به روشنفکر می دهد.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۷ ، ۱۴:۴۳
یه بنده خدا

انقلاب فکری،تلاش برای شناخت این بزرگترین مسخ زمان ماست و در عین حال،دست یافتن به یک لیاقت ذهنی است که بتواند وحدت میان مفاهیم عبادت و کار و مبارزهء اجتماعی را دریابد و مهمّ تر از آن،با جان خویش تجربه کند و این سه را ملکهء خویش سازد و با فطرتش عجین کند،و این آرمانها،نه تنها در عقیده اش،که در بودنش ریشه گیرد و در نهایت،تا بدانجا رسد که جدائی این سه مفهوم را در خویش احساس نکند و هریک را در عین حال با آن دو تای دیگر یکی بداند،تثلیثی که در عمق و در حقیقت،یک توحید است.

باید دانست که به چنین درجه ای از خودسازی فکری و وجودی،تنها از طریق کتاب،تحقیق و دانش نمی توان رسید،زیرا سخن از یک نظریّهء فلسفی تازه نیست؛بلکه سخن از رسیدن و یا آفریدن انسانی تازه است و انسان،تنها با نظریّه ساخته نمی شود.«کار» نه تنها کتاب را در این راه یاری می کند،بلکه مانع انحراف انسان می شود و در عین حال،خود همچون کتاب،سرچشمهء آگاهی و دست یافتن به حقیقت و تجربهء معنوی دیگری است.

«فرانتز فانون» نشان داده است که چگونه جامعه ای که وارد مرحله ای انقلابی می شود،به رشد هوشیاری و آگاهی توده های مردم کمک می کند و تا چه حدّ دوران خاموش نوجوانی را که غالباً در خانواده های مرفّه در جامعه های پیشرفته،تا پانزده و شانزده سالگی نیز کشیده می شود،به یازده و دوازده سالگی تقلیل می دهد و بلوغ فکری را تا سنّ سیزده و چهارده پائین می آورد.

ما نیز خود تجربه داریم که تفاوت میان کودکانی که در خانواده های محروم،انواع رنج و فقر و خشونت و کمبود را احساس کرده اند و اینان غالباً خانواده هائی هستند که کار می کنند؛با عروسکهائی که در خانواده های مرفّه و اشرافی بار می آیند،از لحاظ میزان آگاهی،تجربه و لمس واقعیّت های زندگی تا کجاست.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۷ ، ۰۸:۵۵
یه بنده خدا

حتّی در نظام خلفای عبّاسی دانشمندانی چون ابن ابی العوجا و یا ابن کوا،که ناتورالیست ها و بی خدایان عصر خویش بودند،می توانند با آزادی و امنیّت فکری،نه تنها در یک کلاس،یا در خلوت اندیشه شان و یا در جمع یارانشان،بلکه در مکّه،رویاروی همه به استهزاء حجّ،که مقدّس ترین سنّت جمع مسلمانان است،بپردازند و در جواب،تنها مناظره ای روشنفکرانه و عالمانه ای را دریافت دارند.

اکنون این مسلمان رنج دیده،چگونه می تواند پس از چهارده قرن،چهارده قرنی که زخمهای کاری از استبداد سلاطین و از خشونت خلفا و از سیطرهء جبّارانهء قدّاره بندان متعصّب و روحانیّت مرتجع و منجمد و متحجّر بر دل دارد،و یا در خاطر،نظامی را بپذیرد که در آن،آنچه را که در یک حکومت مذهبی از آن برخوردار بوده است،از او باز گیرند؟و در چنین حالتی،استعمار و سرمایه داری جهانی،چطور نتواند در انحراف این امّت بزرگ و در بسیج آنان برای مقاومت در برابر سوسیالیسم و حتّی مخالفت با آن،طمع نبندد؟

اندیشیدن به این فاجعه ها،هم سنگینی بار خودسازی،و هم هوشیاری ای را که باید با آن همراه باشد،مشخّص می کند و این درس بزرگ را به ما می آموزد که:

 انقلابی شدن،پیش از هر چیز، مستلزم یک انقلاب ذهنی،یک انقلاب در بینش و یک انقلاب در شیوهء تفکّر ماست.

انقلابی توأم با این آگاهی،که ثمرهء تجربهء بزرگ تاریخ انسان است،این آگاهی که خداپرستی را آخوندیسم به ابتذال کشاند و مارکسیسم،سوسیالیسم را به اکونومیسم جبری کور مادّی بدل کرد و سرمایه داری،آزادی را نقابی برای نفاق و فریب کرد.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۴۰
یه بنده خدا


و کدام فاجعه بالاتر از این که سوسیالیسم از دست انسان قرن بیستم،آنچه را که در نظام سرمایه داری غربی هم به دست آورده است بِرُباید،تا آنجا که روشنفکران آزادیخواه،ضدّ استعمار،و حتّی سوسیالیست های کشورهای عقب مانده ای که از نظام فاشیستی و استعماری رنج می برند و با سرمایه داری در جنگ اند،برای فرار،کشورهای سرمایه داری را انتخاب می کنند و این چه شرم آور است.

چگونه یک مسلمان،یعنی انسان رنج دیده ای که هم با سرمایه داری و هم با استعمار در جنگ است و باید برای چنین جنگی آماده شود،می تواند این ننگ را بپذیرد؟

اسلام با اینکه خود را دینی الهی می داند و پیامبرش را فرستاده از سوی خداوند برای نشان دادن راه راست به انسانها می شناسد،با این همه اعلام می کند که:در پذیرش دین فشاری نیست و تلاش ما تنها برای آگاه کردن انسانهاست تا راه «رشد»از راه«غیّ» تشخیص داده شود و آنگاه انتخاب آزاد آن با خود آنهاست: «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ: در دین هیچ اجبارى نیست و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است»(بقره:256).

و علی(ع) به فرمانده خود دستور می دهد که:

«با توده درآمیز و از اشراف،دوری کن و بدان که توده،یا برادر تو اند در دین و یا همانند تو در نوع،خون آنان همچون خون ماست و مال آنان همچون مال ما،به هر دو حرمت گذار».

یک شاعر بدبین نابینای ضدّ مذهبی تنها،از روستای مُعِرّه [به نام ابوالعلای مُعِرّی]،در هنگامی که قدرت اسلام،شرق و غرب عالم را فرا گرفته و امپراطوری های بزرگ جهان را به زانو درآورده است،می تواند با همهء تنهائی و بی کسی،فریاد خویش را علیه ایمان حاکم،علیه اسلام حاکم و حتّی علیه خدا و مذهب برآورد و ایمن بماند.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۷ ، ۲۱:۲۸
یه بنده خدا

فرضیّات و نظریّاتی که با گذر زمان تغییر می یابد یا نفی می شود و یا در همان زمان،نمی تواند مورد قبول ملّت ها،طبقات و امّتهای دیگر قرار گیرد،در حالی که همگی به اصالت این آرمان ها با همهء جان خویش و ایمان خویش معترفند.

سستی این پایه های فرضی،به قدرت و اصالت و بقای آن آرمانها صدمه می زند و پیروان آن آرمانها را به تفرقهء ذهنی و تعصّبات فکری دچار می سازد و گذشته از آن،به انبوهی از جامعه شناسان،فرضیّه بافان،دانشمندان و روحانیان و سیاستمداران و تبلیغات چی های وابسته به سرمایه داری جهانی،بهترین وسیله را می دهد که با حمله کردن به این فرضیّه های فلسفی و نظریّه های علمی کهنه یا نو،که انکار یا ابطالش ساده است و یا لااقلّ ممکن،آرمان های همیشگی و اصیل انسانی را مورد هجوم قرار دهند و از پایه ریشه کن سازند.

امروز می بینیم که چگونه توانسته اند از نیرومند ترین قدرت معنوی انسان،به خصوص انسانهای محروم،یعنی مذهب برای مقاومت در برابر تحقّق برابری و انقلاب ضدّ طبقاتی و ضدّ سرمایه داری و ضدّ مالکیّت استثماری فردی استفاده کنند.

و نیز چگونه توانسته اند خیلی از فلسفه های گوناگون و نظریّات علمی را،از جامعه شناسی گرفته تا بیولوژیک،برای محکوم کردن سوسیالیسم استخدام نمایند و چنین وانمود کنند که رسیدن به سوسیالیسم،یعنی رها کردن ارزش های اخلاقی،خداپرستی،آزادی معنویّت.در صورتی که این مفاهیم،تنها در یک جامعهء بی طبقه و آزاد از صرعِ افزون طلبی فردی است که می تواند تحقّق یابد و این مفاهیم،تنها در نظام سرمایه داری است که قربانی شده اند،مسخ یا مسخره گشته اند.

چنانکه در سوی دیگر می بینیم،و چه غم انگیز است،که به نام سوسیالیسم،با خشونتی غیر انسانی،آزادی فکری،آزادی علمی،آزادی ایمان،آزادی انتخاب و تنوّع اندیشه ها و راه ها و ابتکارهای انسانی را نفی می کنند و در حالی که به شیوهء فاشیست ها و به رسم جاهلیّت وحشی عمل می کنند،برای خویش توجیهات فیلسوفانه،جامعه شناسانه و عالمانه نیز دارند.

ادامه دارد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۷ ، ۱۳:۱۹
یه بنده خدا


بیماری دیگر روشنفکرانه،بیماری علمی و فلسفی است.این یک نوع بیماری است که نه تنها مطرح نکرده اند،بلکه آن را به عنوان عالی ترین جلوهء رشد و تکامل یک روشنفکر تلقّی می کنند.این است که امروزه می بینیم روشنفکرانی که برای نجات توده های محروم،طبقات محروم و برای مبارزه با پلیدی سرمایه داری و استعمار بسیج شده اند،اصول بدیهی انسانی را موکول و منوط و مبتنی بر نظریّات مبهم و ناپایدار فلسفی یا علمی می کنند.

سوسیالیست بودن به این معنی است که اکثریّت برای اقلّیّتی که کار نمی کنند،کار نکند ولی گرسنه هم نماند.این یک اصل بدیهی است و هیچ انسانی اگر انسان مانده باشد،در آن کمترین تردیدی ندارد.سوسیالیست بودن به این معناست که سرنوشت تولید و مصرفی که به سرنوشت یک ملّت،یک جامعه و یک امّت بستگی دارد،در اختیار هوی و هوس فردی که انگیزه ای جز افزون طلبی از همه طرف ندارد قرار نگیرد.

چنین امری بدیهی را بر فرضیّات علمی و فلسفی ای که خاصّ فلاسفه و دانشمندان این قرن و آن قرن است و هر روز متغیّرند و همه هم نسبت بدان معترف نیستند،موکول کردن،بدترین شرطی است که تاکنون در تاریخ آدمی وضع شده است.آتشی را در خانه ای پدید آورده اند:خاموش کردن آن را هرگز نباید مشروط به اعتقاد به حدوث و قِدَم عالم،اعتراف به علّت اولی یا انکار آن کرد و اثبات این امر که مادّهء آلی را می توان در آزمایشگاه به وجود آورد یا نه؟

درد انسان امروز این است که مقدّس ترین آرمان های انسانی که در طول تاریخ حرکت،جنبش و شور ایجاد کرده و همهء ارزش های انسانی که در این جهت شکل گرفته و بی شمار جهاد ها و شهادت ها را در همهء نظام ها و در همهء دوره ها در پی داشته است،به فرضیّات فلان فیلسوف و نظریّات فلان عالمی وابسته کرده اند که ساخته و پروردهء قرن خویش،محیط اجتماعی خویش و وراثت فرهنگی خویش و مرحلهء تکامل علم در عصر خویش بوده است.

ادامه دارد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۷ ، ۰۹:۲۵
یه بنده خدا