عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

روحم را فلسفه و عرفان سیراب کرد(1)

سه شنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۵۷ ب.ظ

روحم را،فلسفه و عرفان و ادبیّات و هنر و تاریخ و مذهب سیراب می کرد.حتّی در آن سالها که به خدا معتقد نبودمسالهائی که خدای مؤروثی ام را شکسته بودم و به خدای خویش،خدای جهان هنوز نرسیده بودم،و اصلِ ماوراء الطّبیعه را منکر بودم؛عمیق ترین لذّت هائی که مغز جانم را می نواخت و گرم می کرد،خواندن سرودها و متون نیایش های زیبای ادیان بود.


در الواح سومری و بابلی و آکادی و در متون اوپانیشاد ها و اوستا و ادعیهء چینی های هزاران سال پیش و حتّی نیایش های سرخپوستان آمریکای شمالی،سخنانی می یافتم،که جانم را خبر می کرد؛و زیبائی و جذبه ای احساس می کردم،که در آثار برجسته ترین نویسندگان رئالیست هم عصر و همزبان خودم نمی یافتم.در «زبور داود» و «کتاب جامعه» و «سرودهای اوپانیشاد»،اندیشه ها و عاطفه های آشنائی می خواندم،که با تارهای نامرئی ادراک و احساسم،بازی مأنوس و خویشاوندی داشت.و هرگاه از آن ها به شکسپیر و بالزاک و گی دوپاسان و بن جانسون رو می آوردم،حالت کسی را داشتم که از کنار محبوبش برخاسته باشد؛و پشت نیمکت مدرسه،به درس استاد متخصّص اش گوش بدهد؛از مزرعه و کوه و دریا و دشت،به کارخانه و شهر و سینما و رستوران بازگردد.دانش،مرا هرروز نیرومندتر می کرد؛و هرچه نیرومندتر می شدم،خودآگاه تر و جهان آگاه تر می شدم.آگاهی ام بر طبیعت،مرا از زندان طبیعت آزاد می کرد؛و با آگاهی ام بر تاریخ،آزادی ام را از چنگش به در می بردم؛و همهء رنگ ها و طرح هایش را از جوهر خویش می زدودم؛و شناخت جامعهء بشری،آشنائی با جامعهء خودم،نژاد و محیط خاندانم،مرا از سلطنت اجتماع و سیطرهء محیط رهائی می داد؛و بر آن چه رعیّتش بودم،سلطنت می یافتم.و عرفان و مذهب،مرا از من به در می کرد.

ادامه دارد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۵/۱۶
یه بنده خدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی