عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

روح های عظیم و زیبا و سوزنده و سازنده:(1)

شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۷، ۰۵:۵۳ ق.ظ


چه نعمت های بزرگی در زندگی داشته ام،بیهوده کفران نعمت می کنم.هیچ کس به برخورداری من از زندگی نبوده است.روح های غیر عادّی و عظیم و زیبا و سوزنده و سازنده ای که روزگار،چندی مرا،بر سر راهشان،کنارشان نشانده است!این روح ها در کالبد من حلول کرده اند و حضور آنها همه را در درون خویش،هم اکنون به روشنی احساس می کنم.هماره با آن ها زنده ام و زندگی می کنم.در من حضور دارند،هرگز در زندگی،غم جدائی شان را،رنج سفرشان و دوری شان را و مصیبت مرگ شان را نخواهم داشت؛و چه سعادتی است که کسی زندگی کند و یقین بداند که عزیزانش تا مرگ با او زنده خواهند بود،همیشه با او خواهند بود.

پدرم [محمّد تقی شریعتی] نخستین سازندهء ابعاد نخستینِ روحم!کسی که برای اوّلین بار،هم هنرِ فکر کردن را به من آموخت و هم فنِّ انسان بودن را؛طعم آزادی،شرف،پاکدامنی،مناعت،عفّت روح و استواری و ایمان و استقلال دل را،بی درنگ پس از آنکه مادر از شیرم گرفت،به کامم ریخت؛نخستین بار مرا با کتاب هایش رفیق کرد.من از کودکی و از سالهای نخستین دبستان با رفقای پدرم – کتاب هایش – آشنا شدم و مأنوس.من در کتابخانهء او – که همهء زندگی و خانوادهء اوست – بزرگ شدم و پروردم.این بود که به هر کلاسی که وارد می شدم،«صد درس» از همکلاسانم  و «نود و نه درس» از غالب معلّمانم جلو بودم.

او بسیار چیزهائی را که باید،بعد ها در بزرگی و در طول تجربیّات و کشمکش ها و کوشش های مداوم سالیان عمر آموخت،در همان کودکی و آغاز زندگی نوجوانی ام،ساده و رایگان به من هدیه کرد.کتابخانهء پدرم اکنون دنیای پرخاطره و عزیز من است؛یکایک کتاب هایش،حتّی جلدهایش با من سابقه دارند؛من این اتاق خوب و مقدّس را،که مجموعهء گذشتهء دور و نازنین و خوب من است،بسیار دوست می دارم.

چه دنیای بزرگ و کوچک و پرحرف و ساکت و متواضع و مغرور و پربها و ارزان قیمت و خوبی!راضی ام،خیلی راضی ام!پدرم و کتابخانه اش و دو هزار دوست خاموش اش؛و من تنها وارث میراث های اجدادم،این مردان خوب،پاسداران فضیلت های بزرگ و عزیز،پادشاهان کشور فقر و شرف،مردان دانش و مناعت و بزرگواری و ایمان و روح،و نا آلوده به پول و زور و پستی های بسیاری که همه جا را پر کرده بود و کرده است.آن ها که مردان دین بودند و آن ها را به دنیا نیالودند.مردان سخن بودند و به عمر خویش،مدح کس نگفتند و «کلمه» را که از آنِ خداست،در پای خوکان نریختند.

و بعد...ابوالحسن خان فروغی،او بود که برای نخستین بار،به من آموخت که انسان،یک روح پرورده و ورزیدهء انسان،تا کجا ها می تواند رشد کند،تا چه اندازه می تواند بزرگ باشد و «بشود»!این درس کوچکی نبود!چه روح های بسیاری را دیده ام که پوسیده اند،و کوچک و زبون و قانع و لاغر مانده اند.و تنها به این علّت که همین یک درس را نیاموخته اند.به همین علّت که کسی بر سر راه شان نایستاده تا به آنان بفهماند که:«تو تا کجاها می توانی بروی،بپری،سفر کنی،بگریزی»!

ادامه دارد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۴/۲۳
یه بنده خدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی