عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

عقل و دین

بیان آموزه های دینی به زبان عقلانی

«حقیقت»،دینم شد

جمعه, ۲۲ تیر ۱۳۹۷، ۰۷:۰۳ ب.ظ

در باغِ «بی برگی» زادم؛و در ثروت فقر،غنی گشتم و از چشمهء ایمان،سیراب شدم و در هوای دوست داشتن،دم زدم و در آرزوی آزادی،سر برداشتم؛و در بالای غرور،قامت کشیدم و از دانش،طعامم دادند و از شعر،شرابم نوشاندند و از مهر،نوازشم کردند تا «حقیقت»،دینم شد و راهِ رفتنم و «خیر»،حیاتم شد و کارِ ماندن ام و «زیبائی»،عشقم شد و بهانهء زیستن ام!

امّا تا به برگ و بار نشستم،برف و کولاک گرفت؛و «سیلی سرد زمستان،گوشم را برد» و برف و باد،بناگوشم را سرخ کرد و با چند تک درخت بی بهار جوان در باغ «ابن قحطبه» و «زندان سندی ابن شاهک»،در عزای «امام مسموم» و داغ «سرخسی» شهید و شب های سیاه شکست «آل علی(ع)» و قلع و قمع «شیعیان» و غروب نابهنگام آفتاب ایمان و امید و چیرگی مجدّد حکومت «سنّت» و «جماعت» و خمول «تشیّع» و زوال «عدل» و اضمحلال «امامتِ»تازه پای فرزند علی(ع)،که به زور و تزویر،«ولایتِ عهد» اش دادند تا «ولایت»علی(ع) را از بُن برگیرند و «خلافتِ»دیرپای «فرزند عبّاس»بُن گیرد.

بالأخره در قرن های بد خاطره و هولناک پس از قتل «ابومسلم» و «طاهر» و «یحیی ابن زید» و «مرگ های مرموز»آل سرخسی و «قتل مستور» امام مظلوم و جان گرفتن قوم عرب و خواری ایرانیانِ نَژاده و خمول خلق و احیای اشراف و سلطهء اوباش و زجر و حبس احرار و قتل عامّ هواخواهان «بنی علی» و پیمان شوم و ناپایدار میان عربان بنی عبّاس و غلامان ترک و خواجگان ایرانی...

روئیدم و حماسه ام را در ایّام دشوار «هم سازیِ»«دین  و دنیا» و «بدسازیِ»«شیخ ابوالقاسم گرگانی،مذکِّر طوس» با «سلطان غزنه» سرودم و فصل برگ ریزان،برگ افشاندم؛و در یخبندان،شکوفه بستم.شکوفه هایم نه شکوفهء گلی و نه طلیعهء ثمری،که صدها «چشم انتظار»ی بود که به هزاران امید می گشودم تا در این متن متحجّر و حاشیهء متعفّن این شهرِ«شهادتگاه»،مگر شاهد رویشی باشم از تبار درختان نَژادهء گز و تاق که در سینهء خشک و خلوت هول و سکوت مرگ،به پای خویش،قامت راست می کنند و به آتش سر می کشند،بی آب و آبادی ای و بی چشمداشتِ نوازشی!

که من – فرزند کویر – می دانم و می بینم که رویش این درختان صبور و شجاعی که در جهنّم می رویند،نه«رویِش»،که «شورِش» است؛و نه «ایستادن»شان- ایستادن آرام و ساکت شان،در سرزمینی که برای ماندن هر روز،جهادی باید – نه ایستادن،که «ایستادگی» است و من – صحابی تنهای هود – می دانم و می بینم که در این قوم «عاد»،همه چیز و همه کس «بادآوردگان اند» و یا «به باد رفتگان».

و از این سموم که «بر طرف بوستان می گذرد»،درختان گشن بیخ شناور،دمادم از بُن می افتند؛و همچون «حشیشی» لرزان در دست های بازیگر و ناپیدای باد در این صحرا به رقص می آیند و گهگاه،این جا و آن جا،بر کناره های جویبار و لبهء چشمهء آب و سایهء برجها و باروهای بلند و چهاردیواری های امن و خانه های نشیمن کویر،«بیدهای خوش رنگ و ظریف و تربیت یافته و نرم و تُرد» را نیز  می بینم،یا سر در گریبان «جنون» فرو افکنده و از ترس،در پس وقار شکوهمند پرنجابت عمیق خویش،به خواب تسلیم آرام و ذلّت آبرومند خود فرو رفته اند؛و یا اگر غدر و عقل این مجنونان هفت خط رِند «دجّال فعل ملحد شکل» را ندارند،به ادّعا و خودنمائی دست و بال می افشانند،همچون ...ِ خود!از باد و در باد می لرزند و «هم می ترسند و هم می رقصند» که «خوش رقصی» را شنیده ای،امّا این که می گویم، «ترس رقصی» است،در جمع جوانان انتلکتوئل قوم عاد!     پایان


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۴/۲۲
یه بنده خدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی