بعد از پیامبر(ص)،اشرافیتِ رانده شده باز میگردد،با این تفاوت که ارزشهای جاهلی اش را با قرآن و سنت و به نام شعائر اسلامی،توجیه می کند.و اشرافیت،نه بر گِرد بت،که بر گِرد کعبه می چرخد و به جای آوردن لات و عزّی به میدان،قرآن را بر سر نیزه می کند و در دفاع از خویش،نه از اساطیرالاولین،که از وحی و توحید و کعبه و روزه و نماز و مسجد،سخن می گوید.

 

قرآن،سنت،توحید،کعبه،ماه رمضان،نماز جماعت،امام و امام جماعت،و همهء احکام و عقاید و حقایقی که طبقهء محروم - بلال ها و ابوذرها - تمام تمایلات و ارزشهای انسانی و آرزوهایشان را در این شعار ها می شناختند و به اینها پناه می آوردند و با اینها مجهز می شدند و در جهاد با اشرافیت،اینهمه،سلاحشان بود،دیگر خلع سلاح شده بودند و همه به دست دشمن افتاده بود و طبقهء محروم،بی سلاحی در دست،در برابر دشمنانی قرار گرفته بود که سلاح دوست به دست داشتند.تا کار به جائی می رسد که علی(ع) - مظهر طبقهء محروم و مبارزهء ضد طبقاتی - با فریاد الله اکبر مؤمنی جاهل در محراب مسجد به خون می غلطد و حسین(ع)با فتوای دینی اسلامی شهید می شود.و تمام وارثان جاهلیت،به عنوان بزرگترین فاتحان اسلام - در تاریخ و در زمین - معرفی می شوند.و جهان را می گشایند و ملتها را گروه گروه به اسلام می آورند؛اما اسلامی که دیگر اسلام نیست؛بلکه جاهلیتی است اسلام پوشیده و ضد انقلابی است که در انقلاب به پیروزی رسیده.

 

شیعه،همان ایرانی و رومی و عرب محروم است که از نظام های طبقاتی و اشرافی،و برای رسیدن به رهبری انسانی و عدالت و نفی تبعیضات طبقاتی و نژادی به اسلام پناه آورده است. ومی بینید که همان اسلام وجود دارد و همان شعار هاست؛اما در دست قیصر ها و مؤبد ها و کشیش ها و پاپها،که نامی دیگر گرفته اند.اکنون این پناه آورده به اسلام،مسلمان است و قرآن را کتاب وحی خویش می داند و می خواهد به قرآنش تکیه کند - همچنانکه ابوسفیان و ابوجهل به لات و عزّی تکیه می کردند و بر قرآن شمشیر می کشیدند - اما می بیند که قرآنش - پناهگاه و مرجعش - در دست ابوسفیان ها و ابوجهل هاست.و اینهایند که تمام نسخه های کتابش را تکثیر می کنند و انگشتان کسی که به خون علی و همهء برده ها،محروم ها،حق طلب ها و عجم ها رنگین است،تکثیر کنندهء نسخه های قرآنند در سراسر دنیا...

ادامه دارد...